Skip to main content

ستاره

معرفی کتاب
این کتاب داستان دختری را روایت می‎کند که مادرش را از دست داه است. پدر او که پزشک متخصص اطفال است، با زنی از افغانستان، به نام «مَلالی» ازدواج می‌کند که دختری شش ساله به نام «فریماه» دارد. دختر به خاطر ازدواج پدرش از همه دنیا عصبانی و متنفر است و می‎خواهد انتقام بگیرد. برای شروع تصمیم می‌گیرد زن و دخترش را به افغانستان بازگرداند. او فریماه را بیرون می‌برد تا او را گم و گور کند و... .

مثل پروانه

معرفی کتاب
«ستاره» دختر جوان و زیبایی است که دلباخته پسری به نام «فرهاد» است. از سویی «ارسلان»، یکی از جوانان محل، دلباخته ستاره است. خواست مادر ستاره این است که او با ارسلان ازدواج کند. مقاومت ستاره نتیجه‌ای ندارد و در نهایت، او با ارسلان ازدواج می‎کند. ارسلان مرد مهربانی است و با محبت، ستاره را عاشق خود می‎کند. آن‎ها صاحب فرزندی به نام «آرش» می‌شوند؛ اما با اتفاقی ساده زندگی ستاره دگرگون می‌شود.

من؟

معرفی کتاب
«سکوت ترجیح دورانی است که دل خسته است، توان هست؛ ولی اصراری به لب گشودن نیست. من در این دوران از دریچه دل سخن گفتم و حاصل، همین شی پانزده در پانزده روبه‌روست.» این کتاب مجموعه اشعاری است که درباره عشق سروده شده است. در هر صفحه تصاویری مرتبط با آن شعر ارائه شده و در صورت لزوم توضیح و معنای کلمات در پایین صفحه آورده شده است. در صفحه پایانی کتاب می‌خوانیم: « زلال آب چه دردناک می‌نماید رو، به دوره‌ای که هیچ درکی از تبلور نیست.»

رؤیای مهشید

معرفی کتاب
این کتاب پنجمین مجموعه شعرِ شاعر بوده و حاوی بیست و نُه قطعه شعر است که در قالب قصیده سروده شده‌اند. «تجاهل»، «فریفته»، «اهریمن»، «اشتباه»، «سکوت» و «رویای مهشید» نام برخی از این اشعار است. شاعر در شعر «اشتباه»، خود را برای انتخاب اشتباهی که کرده است، ملامت می‌کند و در شعر «سکوت»، غمش را با سکوتش پنهان می‌کند. در شعر «رویای مهشید» آمده است: « برو تا مگر آسمان‌های دور، پِر خسته‌ات را نوازش کنند ـــ نه این آسمان کوتاه و تنگ، که با سنگِ نیرنگ سازش کنند.»

آخرین امید

معرفی کتاب
«نرگس» دختری هفده ساله است که در آتش‌سوزی تمام خانواده‌اش را از دست می‌دهد. جسد خواهر کوچک نرگس پیدا نمی‌شود و همین موضوع روزنه امیدی در دل او باز می‌کند. نرگس مجبور می‌شود به شهر دیگری برود و با خانواده عمویش، کسانی که تا به حال ندیده است و هیچ شناختی از آن‌ها ندارد، زندگی کند. او در کنار عمو و خانواده‌اش که همگی مهربان و دلسوز هستند، آرام‌آرام به زندگی بازمی‌گردد تا اینکه خبر می‌رسد ستاره پیدا شده است. نرگس با عجله راهی تهران می‌شود؛ ولی او را نمی‌یابد. چه اتفاقی برای ستاره افتاده است؟ او کجاست؟

ماهی سیاه

معرفی کتاب
این کتاب مجموعه‌ای از اشعار کوتاه است که در ابعاد پانزده در پانزده به چاپ رسیده و به دو زبان فارسی ــ انگلیسی ارائه شده است. شاعر پاییز را به انسانی تشبیه می‌کند که حرف‌های زیادی برای گفتن دارد و گذشته‌ خود را آنقدر کم می‌داند که در لیوانی جا می‌شود. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «اگر باز هم ورق کم بیاورم، زیر شعرهایم نام تو را می‌آورم.» و «دلم شعر می‌خواهد و دست‌هایم خالیست از تمام آرایه‌های دنیا.»

مدیریت عشق

معرفی کتاب
این مجموعه شعر، حاوی پنجاه و پنج قطعه شعر بوده که در قالب قصیده سروده شده است. «همسفر»، «دریا»، «فرود اضطراری»، «قفس»، «گل» و «مدیریت عشق» نام بعضی از این اشعار است. شاعر در شعر «فرود اضطراری»، از شکست تلخ و صدها دردش سخن می‌گوید و در شعر «دریا»، صلح را نگه داشتن حرمت‌ها می‌داند. در شعر «مدیریت عشق» آمده است: «فرشِ دل زیر قدم‌های کسی پهن مکن، که بلد نیست نشستن سر این قالی را.»

پرواز با پاراموتور را دوست دارم!

معرفی کتاب
«عباس» در تعمیرگاه کار می‎کند و به غیر از خاله‌اش هیچ‌کس را ندارد. روزی پیرمردی شیک‌پوش و تمیز، سراغ عباس می‌آید و او را با خود می‌برد؛ اما عباس نمی‌داند به کجا... . پیرمرد پاراموتور خود را به عباس می‌دهد و می‌گوید از دوستان قدیمی پدرش است. عباس که همیشه رویای پرواز با پاراموتور را داشته است، این هدیه را قبول می‌کند؛ ولی پاراموتور خراب است و باید تعمیر شود. از آن سو، «ثریا»، دختر خاله عباس، نفر دوم المپیاد ریاضی می‌شود؛ اما همیشه با فقر دست به گریبان است و پدر و مادرش هیچ درکی از نخبه بودن او ندارند.

کمیک استریپ‌های شهاب

معرفی کتاب
داستان کتاب درباره طلبه جوانی است که به دلیل مشکلات خانوادگی، توانایی صحبت و سخنرانی در جمع را ندارد و در مواجهه با افراد دچار لکنت زبان می‌شود. نا‌امید شدن جوان، عشقی عفیفانه و پاک و ارتباط با پدری بداخلاق و خودرأی، مشکلات مالی و تصمیم‌گیری درباره آینده، زندگی "شهاب" را به مرز ناامیدی و دوری از مردم می‌کشاند.از سوی دیگر، پدر شهاب که با طلبه شدن پسرش مخالف بوده، با مشاهده ناتوانی او در منبر رفتن، طلبه شدن او را هم بی نتیجه یافته است و بهانه دیگری برای سرزنش کردن شهاب پیدا کرده است.

هم‌بخت

معرفی کتاب
در شهریور ۱۳۲۰ متفقین ایران را اشغال می‌کنند و شهرهای جنوبی ایران بمباران می‌شود. در اثر این بمباران، چوپانی جوان و پسربچه‌ای پنج ساله که هر دو «رجب» نام دارند، دست راست خود را از دست می‎دهند. چوپان بعد از مرگ صاحب گله، راهی روستای دیگری می‌شود. بعد از دو سال، پسرک باید به مدرسه برود؛ اما آیا او می‌تواند با یک دست مدرسه برود و درس بخواند؟ داستان با نگرانی‌های پدرِ پسرک برای ادامه تحصیل و کار پسرش و ازدواج چوپان جوان ادامه پیدا می‌کند و... .