Skip to main content

آنی شرلی در خانه رؤیاها

معرفی کتاب
«آن‌شرلی» دخترک موقرمز و باهوشی است که قوه تخیل بی‎حدی دارد. او سعی می‏‌کند زندگی جدیدی را آغاز کند و برای ورود به این دنیای تازه باید سختی‎های بسیاری را پشت سر بگذارد... . او با «گیلبرت بلایت» ازدواج می‌کند و برای زندگی به روستایی به نام گلن سنت‌مری می‌رود. او با همسایگانش دوست می‌شود و به همراه آن‌ها ماجراهایی به وجود می‌آورد، بچه‌دار می‌شود و… .

آنی شرلی در ویندی پاپلرز

معرفی کتاب
«آنی‌شرلی» دخترکی با موهای قرمز و صورتی پر از کک‌و‌مک است که در یتیم‌خانه بزرگ شده است... . این بار او به خانه‌ای می‌رود و به مدت سه سال در آنجا ساکن می‌شود. این کتاب به سه بخش سال اول، سال دوم و سال سوم تقسیم شده و آنی در این مدت به «گیلبرت» که در حال گذراندن دوره پزشکی در ردموند است، نامه می‌نویسد و این نامه‌ها تشکیل دهندهٔ کتاب هستند. در این کتاب آن‌شرلی زوج‌هایی را به هم می‌رساند، دختری را به پدرش و …

آنی شرلی در جزیره

معرفی کتاب
کتاب حاضر جلد سوم از مجموعه «آنی‌شرلی» است. او که در یتیم‌خانه بزرگ شده است، سعی می‎کند با امید و پشتکار زندگی جدیدی را آغاز کند و... . این بار آن‌شرلی به زادگاهش برمی‌‏گردد و قدم به دانشگاه ردموند می‌گذارد و به همراه دوستانش در خانه‌ای به نام خانهٔ پتی ساکن می‌شود. او با «رویال گاردنر» آشنا می‌شود؛ اما در انتها رویال را ترک کرده و با گیلبرت بلایت نامزد می‌کند.

آنی شرلی در اونلی

معرفی کتاب
«آن‌شرلی» در یتیم‌خانه بزرگ شده است. او قوه تخیل بی‌حد و مرزی دارد و با امید و پشتکار سعی می‌‏کند زندگی جدیدی را آغاز کند. در این ‌داستان او پس از دوره دیدن در آکادمی کوئین، در مدرسهٔ اونلی شروع به تدریس می‌کند و انجمن اصلاح روستا را تشکیل می‌دهد و اتفاقات جالبی را به وجود می‌آورد.

آنی شرلی در گرین گیبلز

معرفی کتاب
«ماریلا» و «متیو» خواهر و برادری هستند که مزرعه دارند. آن‎ها تصمیم می‎گیرند پسری را برای کمک به متیو در مزرعه خود، در گرین‌گیبلز، به فرزندی بپذیرند. پرورشگاه اشتباهی، «آنی‌شرلی» را می‌فرستد. او موهای سرخ دارد و پرحرف است، به‌خصوص وقتی که از خیالات و رویاهای خود حرف می زند. مریلا می‌گوید آنی باید به یتیم‌خانه بازگردد؛ اما با تشویق بی‌نظیر متیو، تصمیم می گیرد اجازه دهد که آنی بماند. این کتاب مبارزات و شادی‌های آنی را در گرین‌گیبلز (اولین خانه واقعی که او تاکنون شناخته است) بازگو می کند و... .

باغ کیانوش

معرفی کتاب
در گرماگرم مراسم عروسی پسر«کیانوش» که صاحب باغ بزرگی است، «حمزه» و عباس» تصمیم می‏‌گیرند به باغ او دستبرد بزنند. آن‌ها مطمئن هستند که او که سخت سرگرم پذیرایی از مهمان‎هاست و اصلاً متوجه نمی‏‌شود؛ اما ناگهان سروکله کیانوش پیدا می‏‌شود. در همین موقع، یک هواپیمای جنگنده عراقی سقوط می‏‌کند و خلبان با چتر در باغ فرود می‏‌آید؛ اما به شاخه‎های درخت گیر می‏‌کند و... .

مسابقه دات کام

معرفی کتاب
«سحر» هدیه جشن تولد سیزده ‌سالگی‌اش را از طریق یک سایت اینترنتی، از پدرش دریافت می‌کند. پدرِ سحر، برای جالب‌تر شدن کار، هدیه را طی یک بازی که شکل مسابقه دارد، به دخترش می‌دهد. موضوع مسابقه، داستانِ تعیینِ رنگِ آینده سحر است. گره خوردگی زندگی و آینده مردم ایران به رنگ اتفاق تاریخی خاصی است که نمونه‌هایی انگشت‌شمار در تاریخ ایران دارد و نویسنده خواسته تا این اتفاق را در زندگی نوجوان امروز ایران بررسی کند.

لافکادیو: شیری که جواب گلوله را با گلوله داد

معرفی کتاب
شیر جوان در جنگل زندگی می‌‏کرد و شبیه همه شیرها بود. روزی که همه شیرها با صدای وحشتناکی شروع به دویدن و فرار کردند، او با شکارچی‎ای روبه‌رو شد و سعی کرد با او دوست شود؛ اما شکارچی می‌‏خواست او را با تیر بزند! تلاش شیر جوان بی‌فایده بود و شکارچی همچنان قصد تیراندازی به او را داشت. شیر جوان شکارچی را خورد، کلاه او را بر سر گذاشت، تفنگش را برداشت و به راه افتاد... . شیر جوان مدت‌ها با تفنگ تمرین کرد تا تیرانداز ماهری شد و دیگر هیچ شکارچی‎ای جرئت آمدن به جنگل و شکار شیرها را نداشت تا اینکه... .

هیچ کس جرئتش را ندارد

معرفی کتاب
داستان این کتاب، ماجرای مردم ساده‌دلِ روستایی و غیوری است که همدلانه در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند و با کمبودهایشان صبورانه می‌سازند و دلخوشی‌های زیادی دارند؛ امّا اتفاقات عجیبی که در قلعه بزرگ روستا با نام «قلعه تکیه» رخ می‏‌دهد، موجب می‎شود آن‌ها دیگر نتوانند مثل سال‌های گذشته مراسم عزاداری امام حسین (ع) و تعزیه‌خوانی را در آنجا برگزار کنند و از آن بدتر اینکه جرئت ندارند برای برداشتن لوازم تکیه به آن قلعه پای بگذارند و حتّی از نگاه کردن به اطراف قلعه هراس دارند.

روح عزیز

معرفی کتاب
انگار واقعاً مادر «آرش» خانه را تکانده بود! وقتی آرش وارد شد، هیچ‌چیز سرِ جایش نبود! مادر از او خواست تا وقتی پرده را از ماشین لباسشویی بیرون می‌آورد، سریع آویزانش کند تا چروک نشود؛ اما آرش از مادر خواهش کرد که یک ساعتی دیرتر پرده را در لباسشویی بیندازد تا او برود و برگردد و قول داد که زود برمی‌گردد و پرده را نصب می‌کند؛ اما کارش چهار ساعت طول کشید! آرش با اضطراب زنگ در خانه را زد؛ ولی انگار هیچ‌کس خانه نبود! این چطور ممکن است؟ مادر کجاست؟ چه اتفاقی افتاده است؟