شبی که بانوی دریاچه شدم
معرفی کتاب
دریاچه بختگان خشک شده و تبدیل به شورهزاری وسیع شده است! بانوی دریاچه، «بختآفرید» هم در بستر بیماری افتاده و دریاچه به نگهبان تازهای احتیاج دارد. «نازبهار»، دختر نوجوانی است که قرار است شب یلدا را همراه پدر و مادرش کنار دریاچه بگذارند؛ اما همکلاسی بداخلاقش، «پونه» هم با خانوادهاش به آنجا میآید. نازبهار در تاریکی شب گم میشود و به قصر دریاچه راه مییابد. او متوجه میشود که به عنوان بانوی آینده بختگان انتخاب شده و... .
غارهای فراموشی
معرفی کتاب
«مارتی» و خانوادهاش مانند بسیاری از خانوادههای دیگر در کره ماه و زیر گنبدی بزرگی به نام «حباب» زندگی میکنند! اما زندگی زیر حباب، با وجود تمام امکانات رفاهی و تفریحیاش، برای او یکنواخت شده است. مارتی و یکی از دوستانش تصمیم میگیرند از حباب خارج شوند و گشتی در سطح ماه بزنند. «استیو» پیشنهاد میکند که به نخستین ایستگاه تحقیقاتی انسانها در کره ماه سری بزنند... . آنها در ایستگاه چه مییابند و چگونه در اعماق این کره به راز جاودانگی پی میبرند؟
غار آبی
معرفی کتاب
در این داستان دختر و پسر نوجوانی در سفری همدیگر را گم میکنند. پسر هرچه میگردد، دختر را پیدا نمیکند. دختر وارد دنیایی رویایی میشود که هیچکس تصوری از آن ندارد. او ابتدا از دیدن این دنیای جدید بسیار خوشحال است؛ اما کم کم نگران میشود. وقتی یکی از آنها در غاری گم میشود، در ابتدا همانند هرکسی که گم میشود، تلاش میکند تا از آن غار فرار کند؛ اما در ادامه در موقعیتی قرار میگیرد که به هیچ عنوان دوست ندارد از آن غار و فضای ذهنی بیرون بیاید و ترجیح میدهد که در آن جا بماند!
نجات
معرفی کتاب
از وقتی «سورن» جغد را ربودند و به مدرسه سنتایگی بردند، برای دیدنِ دوباره خواهرش، «اگلانتین»، لحظهشماری میکرد. حالا اگلانتین به زندگی سورن برگشته؛ اما سختیهایی را پشت سر گذاشته است که شرحش در کلمات نمیگنجد. «ازیلریب»، معلم سورن، نیز ناپدید شده است. در عمق سنگدان سورن، چیزی قدرتمندتر از دانش به او میگوید که بین این رخدادهای مرموز ارتباطی وجود دارد. او باید برای نجات ازیلریب، راهیِ ماجراجوییِ خطرناکی شود و... .
سفر
معرفی کتاب
وقتی «سورن»، «گیلفی»، «شفق» و «حفار» همدیگر را دیدند، یتیم بودند. آنها توانستند دو تن از وحشیترین جغدهای جنگجو و برگزیده آکادمی سنتایگی را شکست بدهند و همانجا فهمیدند که برای همیشه یک گروه میمانند. آن چهار جغد به طرف درخت گاهول پرواز میکردند، درختی که دستهای از جغدها در آن زندگی میکردند که شبها کارهای شرافتمندانهای انجام میدادند. آنها میخواستند بخشی از قلمروی کهن جغدهای سلحشور نگهبان و خاموشبال باشند؛ اما با آزمونهایی روبهرو میشوند که هرگز تصورش را هم نمیکردند. آیا آنها میتوانند از پس این آزمونها برآیند و جغدهای گاهول شوند؟
اسارت
معرفی کتاب
«سورن» از جغدهای انباری است و در جنگل تایتو متولد شده است؛ اما در دنیای جغدها شرارتی در کمین است، شرارتی که صلح تایتوها را برهم میزند. سورن اسیر میشود و به درهای تاریک و مخوف میرود که به یتیمخانه مشهور است. سورن و دوستش، «گیلفی» میدانند که تنها راه خروج، مسیری رو به بالاست. بنابراین برای فرار باید کاری کنند که تا به حال انجام ندادهاند. آنها باید پرواز کنند و به این ترتیب سفر جادویی آنها آغاز میشود.
رمان باغ مخفی با اقتباس از کتاب انسان 250 ساله
معرفی کتاب
این داستان با مشارکت معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی تولید شده است و میکوشد با اقتباس از کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» (حاوی بیانات رهبر انقلاب درباره معصومین)، روایتی داستانی از مشی سیاسی امامان بزرگوار به مخاطب جوان عرضه کند. «طلعتخانم»، همسر «شیخ حیدر»، از او میخواهد که تکلیف پسرشان را روشن کند، برایش آستین بالا بزند و سروسامانش بدهد. بعد از اصرارهای طلعتخانم، مشخص میشود که شیخ راضی نیست دختر «سیدهاشم» را برای پسرش خواستگاری کند. شیخ میگوید: «مرام سیدهاشم با ما سازگار نیست!»؛ اما چرا؟ مگر نه این است که سیدهاشم مانند خودِ شیخ حیدر روحانی است و اهل شریعت و تقوا و... . پس مشکل چیست؟
افسانههایی شیرین از جستوجوگران گنج
معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی داستانهای کوتاه و به هم متصل است. «پارسا» جوانی است که آرزوی سفر به سرزمینهای دور و ماجراجویی را دارد؛ اما هرگز این فرصت را به دست نیاورده است تا اینکه روزی با پیرمردی روبهرو میشود که داستان عجیبی را برایش بازگو میکند، داستانی درباره پنهان کردن گنج بسیار بزرگی در کوه و بیابان. پارسا این داستان را باور نمیکند؛ اما پیرمرد که خود یکی از افرادی بوده که گنج را پنهان کرده، حاضر است تمام جزئیات را برای او شرح دهد و... .
مداد رنگی
معرفی کتاب
این داستان، یک مادرانه بزرگ است. داستانی در وصف مادر بودن که خارج از تهران و ساختار شهرنشینی آن تعریف میشود. داستان با شرحی از یک خانواده و ساختار آن شروع میشود و بلافاصله با خروج پدر از داستان و رفتن او به سفر، سفرِ مخاطبِ رمان، با مادر به درون دنیای ذهنی او شروع میشود و خیلی زود با خلق جملاتی که ناشی از حس مادر برای فاصله گرفتن فرزندانش و محبت کودکانه آنها به اوست، گرههای فکری و ذهنی او در ارتباط با خودش، بازگشایی میشود که شاید اوج آن را در خلق این جمله از مادر باید جستجو کرد که در حال تورق آلبوم عکس، خطاب به پسرش میگوید: «داشتم به این فکر میکردم از کی دیگر در بغل من جا نشدی» و... .
گمشده در ناکجا
معرفی کتاب
پسرک در ساحلی با شنهای طلایی چشم باز میکند. حالش خوب نیست؛ بازویش درد میکند، سردرد هم دارد؛ ولی از جراحت خبری نیست! ناگهان پرسشی تمام ذهنش را درگیر میکند. من کجا هستم؟ چطور به اینجا آمدهام و... من کی هستم!؟ پسر از هر طرف میدود و به دنبال کسی میگردد؛ ولی هیچکس نیست! ناگهان در اعماق درختان، انگار چیزی منفجر میشود، غرشی او را تکان میدهد و به ناگاه هزاران پرنده با جیغهایی گوشخراش از سرِ شاخهها به هوا بلند میشوند. پسر میدود؛ اما جایی برای پنهان شدن وجود ندارد. او به وسط ساحل میدود، همانجایی که چشم باز کرده بود؛ اما... .