مسافر خانه ماه نصفه
معرفی کتاب
«آرون» که در تکلم ناتوان است، پدرش را از دست داده است و با مادرش زندگی میکند. در آستانه دوازدهسالگیِ «آرون»، مادرش او را تنها میگذارد و به بازار ماهانه میرود، جایی که همیشه با آرون میرود؛ اما اینبار از آرون که به جای حرف زدن، مینویسد، میخواهد در خانه بماند و تنهایی کارهایش را انجام دهد و گلیمش را از آب بیرون بکشد. تا به حال پیش نیامده است که بیشتر از چند ساعت از جلوی چشم مادرش دور باشد. اگر در نبودِ مادر، اتفاق غیرمنتظرهای بیفتد، چه؟ اگر خانه آتش بگیرد یا دریا طوفانی شود، او چه باید بکند؟
دیو
معرفی کتاب
«استیو هارمونِ» سیاهپوست، به جرم قتل در زندان است و شاید تا آخر عمرش آنجا بماند! اکنون در دادگاه محاکمه میشود. او فقط شانزده سال دارد! جریان از این قرار است که استیو همراه دو نفر دیگر به قصد دزدی وارد داروخانه آقای «نزبیت» میشوند. استیو اول از همه وارد میشود تا مطمئن شود پلیس آنجا نباشد. بعد بیرون داروخانه میایستد تا مراقب رفت و آمدها باشد. در داروخانه دو نفر دیگر با آقای نزبیت درگیر میشوند و صاحب داروخانه با اسلحه خودش کشته میشود! آیا بیگناهی استیو ثابت میشود یا به اعدام محکوم میشود؟
پکس
معرفی کتاب
جنگ شروع شده است و پدر «پیتر» باید برای خدمت به وطن برود. بنابراین، پیتر هم باید نزد پدربزرگش برود و این یعنی باید از روباهش، «پکس»، جدا شود. پدر میگوید پیتر باید روباه را به جنگل ببرد و رهایش کند؛ اما این چطور ممکن است؟ او نسبت به پکس حس عجیبی دارد، یک جور حس یکی بودن! وقتی پیتر مجبور میشود پکس را رها کند و وقتی سوار ماشین شده و با سرعت از جنگل دور میشود، احساس میکند خودش را آنجا جا گذاشته است.
وقتی در آغوش کوه بودیم
معرفی کتاب
«میترا» دختر نوجوانی است که با بازگشایی مدارس، به کلاس دوم راهنمایی میرود. او تمام وسایلش را خریده و همهچیز برای فردا، اول مهر، آماده است؛ اما خبر حمله عراق به ایران، همهجا میپیچد و میترا و دوستانش، «راضیه» و «گلنار»، را نگران میکند. جنگ بر تمام ابعاد زندگی دخترها تأثیر گذاشته است، بر مدرسه رفتنشان، غذا خوردن و خوابیدنشان و حتی تفریحشان! پدر روی شیشهها را چسب میزند و پتوی سربازیاش را با میخ به پشت پنجره میکوبد... . چند روزی است که راضیه مثل همیشه شاد و شنگول نیست و میترا فکر میکند با او قهر کرده است؛ اما چرا؟
مثل یک خواب عمیق
معرفی کتاب
پدر شنیده است که در شهر کبودان، کسی پیدا شده است که آرزوها را برآورده میکند! او از پسرش، «رستم»، میخواهد که مثل خیلی از جوانهای دیگر به آنجا برود. به عقیده پدر رستم، او مجبور است برود تا شاید بتواند نحسی را از خانه دور کند! رستم چندساعت قبل از تحویل سال به دنیا آمده است و دقیقاً در همان لحظه زلزله شدیدی به وقوع میپیوندد که باعث مرگ بسیاری از اقوام و خویشاوندان میشود و به این علت است که همه او را نحس میدانند. صبح روز بعد، رستم راهی سفر میشود. او در شهر کبودان دوستش، مهراب»، را نیز میبیند و... .
شب هزار و دوم
معرفی کتاب
«علی بینا» در بیمارستان است و تنها چیزی که به یاد دارد، اسمش است. آن هم به این دلیل که روی تابلوی کوچکی بالای سرش نوشته شده است. مرد نوع بیماری و نام پزشک معالجش را نمیداند و گذشتهاش را به یاد نمیآورد! از وقتی یادش میآید، در این بیمارستان بوده است. شاید همینجا به دنیا آمده است! یا شاید خانوادهاش به علت مشکلات جسمانی، ترکش کردهاند! یا... . روزی چندبار پرستار میآید و از او خون میگیرد و بدون اینکه حرفی بزند یا پاسخ پرسشهای مرد را بدهد، میرود! مرد سعی میکند از اتاق خارج شده و کمی قدم بزند؛ اما... .
ماهتینار
معرفی کتاب
در این کتاب، داستان دخترک جنگنده و ماجراجویی به نام «ماهتینار» روایت میشود که سفری طولانی را آغاز میکند. ماهتینار دختری ریزهمیزه است که پس از مرگ مادربزرگش، «مامیریزه»، برخلاف عقیده دیگران شجاعانه با مشکلاتش روبهرو میشود تا بتواند صندوقچه خانوادگیشان را به آن سوی اقیانوس برساند. این داستان، تلفیقی از افسانهها و ادبیات فانتزی است که به تواناییهای دختران در حل مسائل، مدیریت بحران و تعاملات اجتماعی اشاره میکند.
تلی، دختری با موهای بلند بلند بلند
معرفی کتاب
«تلی» نام قهرمان این داستان است که همراه پدر و مادر هواشناسش، در خانهای نزدیک ابرها زندگی میکند. پدر و مادر تلی در خلال آزمایشهای هواشناسی، به تدریج درگیر غبار و آلودگی هوا میشوند؛ اما نمیتوانند کاری برای رفع آن انجام دهند. پس از مدتی، آنها مجبور میشوند به مأموریت هواشناسی یک ماهه بروند. تلی که دختری خیالپرداز است، در تصورش با غولی آشنا میشود و همراه او به سیرکی میرود و... . هدف این داستان، آموزش مفهوم ترس و راههای مبارزه با آن و تقویت حس شجاعت در کودکان است.
قهرمان جزیره لگوریسه
معرفی کتاب
«امید» زیر تختخوابش سرزمینی عجیب به نام «لگورسیه» را کشف میکند! در تقویم این جزیره هر هفت روز هفته، جشن برگزار میشود! اهالی آن در روز، ۴۸ جشن مختلف برگزار میکنند؛ به گونهای که گاهی برای کارهای دیگر فرصت ندارند و... . حالا امید اجازه رفت و آمد به چنین جزیرهای را پیدا کرده است. وقتی امید برای اولینبار، مردم این جزیره را زیر تختش میبیند، برایش تعریف میکنند که چطور یکبار از دست روباتها فرار کردهاند. آنها میخواهند کسی مراقب جزیره باشد تا روباتها دوباره حمله نکنند و امید میپذیرد که قهرمان آنها شود.
شب ناسور
معرفی کتاب
نویسنده این داستان را از زبان یک شکنجهگر ساواک به نام «اصغر ضحّاک» روایت میکند. ضحّاک از شکنجهگران ساواک در زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری، بازجوی نیروهای انقلابی است. او با پیروزی انقلاب و در جریان آزادسازی زندان کمیته به دست نیروهای انقلابی، لباس زندانیها را بر تن میکند تا بهعنوان یک ساواکی شناسایی نشود. او میتواند خود را از مهلکه نجات دهد و پس از مدتی تصمیم میگیرد از نیروهای انقلابی که زمانی زندانی او بودهاند و او موفق به اعترافگیری از آنها نشده است، انتقام بگیرد.