دردسرهای زندانیان
معرفی کتاب
«رینی»، «کیت»، «استیکی» و «کنستانس»، طبق دستورات «روندا» در فعالیتهای زیادی شرکت میکنند تا علائق و استعدادهایشان شکوفا شود. آنها به دلایل امنیتی نمیتوانند به مدرسه بروند و مجبورند در همان خانه قدیمی آموزش ببینند. هر گوشه از آن خانه عجیب میتواند محلی برای یادگیری باشد؛ اما این اولینباری است که در اتاق زندانی میشوند و در شرایطی دشوار، اما حقیقی باید انتخاب کنند. وقتی برق بدون هیچ توضیحی قطع میشود، این چهار نفر باید سرِ نخهایی به دست آورند تا از توطئه جدید و شیطانی جلوگیری کنند و... .
تلختر از شیرین
معرفی کتاب
هنگامیکه «آمادو» و برادر کوچکش، خانوادهشان را تنها گذاشتند تا کار پیدا کنند، تصورش را هم نمیکردند که از مزرعه کاکائو در ساحل عاج سردربیاورند و مجبور به کار شوند. حالا تنها چیزی که برای آنها مهم است، شمردن غلافهای کاکائو است که میچینند؛ چراکه هرچه این غلافها بیشتر باشند، شانس زنده ماندنشان بیشتر است؛ اما هرروز که میگذرد، ارادهشان برای ادامه دادن و برای اینکه چیزهای مهم را بشمارند، ضعیفتر میشود تا اینکه روزی اولین دختر وارد اردوگاه میشود و... .
پسر هزارساله
معرفی کتاب
پدر «اَلوا اینارسون» پنج گوی شیشهای داشت که به آنها «لیوپرلِر» میگفتند، یعنی مرواریدهای زندگی! ماما میگفت آنها باارزشترین چیزهای دنیا هستند. پدر اَلوا در راه محافظت از مرواریدها مرده بود. حالا فقط سه عدد از مرواریدها باقی مانده است! یکی برای ماما و دوتا برای زمانی که اَلوا بزرگتر شود؛ ولی اَلوا نمیتواند بیشتر از این صبر کند و وقتی ماما نیست، چاقوی پدرش را روی آتش میگیرد، سپس دوبار روی قسمت بالای بازویش میکشد. بعد مروارید زندگی را گاز میزند و مایع زردرنگ آن را به درون زخمش میمالد و... . اَلوا یازده سال دارد و نمیداند با این کار قرار است بیشتر از هزار سال، یازده ساله بماند!
من یک کارآگاه هستم
معرفی کتاب
«کورنلیا» تمام خانوادهاش را از دست داده است؛ مادرش را در اثر سیاهسرفه، برادرهایش را با مخملک و پرت شدن از پشت بام، خاله مارتا را با آب جوش، عمو سیلاس با غرق شدن در دریا و همین اواخر پدرش را با گلوله. حالا او به همراه کشیش به شهر «شیمانگ» ایالت «نیوریوک» آمده است تا شاید زنعمویش سرپرستی او را به عهده بگیرد؛ اما پدر کورنلیا، برادرش را کشته است، یعنی همسر زنعمو را. پس چطور ممکن است زنعمو او را بپذیرد؟
سرنخ فضایی
معرفی کتاب
«دشیل گیبسن» دوازده سال دارد و در کره ماه زندگی میکند، به نظر دش، زندگی در قرارگاه فضایی مثل زندگی در قوطی کنسرو غولآسایی است که پیمانکارهای دولتی درست کرده باشند. نمیشود بیرون رفت، غذا افتضاح است و... . وقتی یکی از دانشمندان برجسته پایگاه، مرده پیدا میشود، زندگی دشیل تغییر میکند. او گمان میکند پای قتل در میان است؛ ولی کسی حرف او را باور نمیکند تا اینکه... .
مثل یک خانه
معرفی کتاب
طوفان خانه «مونا» موشه را خراب کرده و او در جنگل سرگردان شده است. روزی خیلی اتفاقی هتل دلگشا را پیدا میکند و... . او به عنوان پیشخدمت در هتل استخدام میشود! حیوانات مختلف از راههای دور و نزدیک به این هتل میآیند تا در آرامش و امنیت تعطیلاتشان را بگذرانند؛ اما ماجرا فقط خوردن شیرینیهای بلوطی و خوابیدن در رختخوابهای گرم و نرم نیست. خطر در کمین است و نزدیک و نزدیکتر میشود. مونا باید فکرش را به کار بیندازد تا از هتل محافظت کند؛ چون برای مونا این هتل دیگر فقط یک سرپناه نیست.
آنجا که هندوانهها میرویند!
معرفی کتاب
مادرِ «دِلا» اسکیزوفرنی داشت. این بیماری دقیقاً بعد از به دنیا آمدن دلا شروع شده و عضوی از خانواده شده بود. هیچکس به جز دلا و پدرش نمیدانست چطور با این بیماری کنار بیاید؛ اما دلا از دیشب نظرش تغییر کرده بود، از وقتی که مادرش را سر میز آشپزخانه دید که بشقابی پر از برشهای هندوانه جلویش بود و با چاقویی نوکتیز تخمههای سیاه را یکی یکی و با ضربهای ناگهانی به بیرون پرتاب میکرد، یکی از تخمهها بالای پیشانیاش چسبیده بود و... .
دختر انار
معرفی کتاب
«اَمَل» در روستایی در منطقه پنجاب پاکستان زندگی میکرد. او آرزو داشت معلم شود؛ برای همین از هر فرصتی برای بودن در کنار او بهره میگرفت. اما زایمان مادرش باعث شده بود، او از مدرسه غیبت کند. به دنیا آمدن بچه نزدیک بود و مادر نمیتوانست آشپزی یا از خانه مراقبت کند. او باید به خانه میرفت و دو خواهر خردسالش را تر و خشک میکرد؛ در عوض خواهر کوچکترش سیما میتوانست به درسهایش ادامه دهد. اما این مشکلات در برابر آرزوی او سد بزرگی به شمار نمیآمدند. مشکلات او از روزی شروع شد که او هنگام بازگشت از خرید، با یک خودرو تصادف کرد...
قهرمان خیالی
معرفی کتاب
راجر دوست خیالی آماندا است. هیچ کس نمی تواند راجر را ببیند تا این که آقا گنجشکهی بد ذات درِ خانه ی آماندا را می زند. آقا گنجشکه خیالی ها را شکار میکند؛ میگویند آنها را میخورد. حالا هم دنبال بوی راجر آمده است. راجر برای نجات جان خیالیاش پا به فرار میگذارد. ولی آیا پسری که وجود ندارد، میتواند بدون تصورات یک دوست زنده بماند؟
بازگشت به زمین
معرفی کتاب
«زَک نلسون» پشت میز آشپزخانهشان در سیاره «نبولون» نشسته بود و «سیارهیاب» بازی میکرد. بازیای که پدرش از «نبولونیکس» آورده بود! او در حال پیدا کردن سیارههایی بود که تا به حال به آنها سفر کرده بود. پدر از محل کارش برگشته است. او میخواهد به سیاره زمین سفر کند و تصمیم گرفته است تا زَک را هم با خودش ببرد. در این سفر، دوست زَک، «سِت»، نیز همراه آنهاست. زَک میتواند تمام جاهای دیدنی زمین را به سِت نشان دهد؛ ولی وقتی «لونا»، سگ زَک، فرار میکند و گم میشود، تمام برنامههای آنها به هم میریزد و... .