درخت شاهد
معرفی کتاب
مردی نزد قاضی دانا و باتدبیر شهر میرود و از دوستش شکایت میکند که صد دینار از او گرفته است؛ ولی حاضر نیست آن را پس بدهد. به امر قاضی دوست مرد در دادگاه حاضر میشود؛ ولی او میگوید که هیچ پولی از دوستش نگرفته است و... . مردی که پول داده است، هیچ شاهدی ندارد؛ ولی همچنان بر حرفش اصرار دارد. مرد دوم هم بر سر حرفش است که اصلاً از او پول نگرفته است. قاضی مرد اول را نزد درختی میفرستد که دو دوست زیر آن با هم صحبت کردهاند. قاضی مُهرش را به مرد میدهد و از او میخواهد که آن را به درخت نشان بدهد و از او بخواهد که برای شهادت نزد قاضی بیاید و... .
شاهزاده آهنگر
معرفی کتاب
«گشتاسب» پسر «لهراسبشاه» است؛ ولی پدرش هیچ توجهی به او نمیکند. سرانجام گشتاسب از پدر قهر میکند و بدون هیچ پولی از ایران میرود. او به «قسطنطنیه» میرود و به طور ناشناس در کارگاه آهنگری مشغول به کار میشود و به این ترتیب روزگارش را میگذراند. بعد از مدتها، پیکی از طرف پدرش میآید. شاه از او خواسته بازگردد تا تاج و تخت را به او بدهد. وقتی گشتاسب به پادشاهی میرسد، از وزیرش میخواهد که به همه بزرگان و ثروتمندان اعلام کند که به فرزندان خود حرفه و صنعتی بیاموزند؛ چراکه زمانهایی پیش میآید که پدر توانگر داشتن یا از خانواده اشراف بودن به هیچ دردی نمیخورد.
مهمان زندانی
معرفی کتاب
وزیرِ حاکم، «ابنمقله»، مردی کاردان است و بیشتر کارهای مملکتی را او انجام میدهد. او افراد زیادی را مأمور جمعآوری مالیات کرده است و «نصربن منصور تمیمی» مأمور جمعآوری مالیات شهر بصره است. نصر مرد بخشندهای است و زیاد به مردم سخت نمیگیرد؛ اما افرادی آنقدر پشت سر او بدگویی میکنند تا وزیر او را برکنار میکند. وزیر متوجه میشود که نصر مقدار زیادی به خزانه بدهکار است و نصر را مکلف میکند که این پول را بپردازد. نصر میخواهد این پول را از خودش بدهد؛ چون میداند که مردم فقیرند و از وزیر یک ماه وقت میخواهد تا این پول را فراهم کند. بعد... .
خیاط و کوزهاش
معرفی کتاب
پیرمرد خیاطی نزدیک قبرستان مغازه داشت و هروقت کسی از دنیا میرفت، باخبر میشد. او همیشه به این موضوع فکر میکرد که از آدمها هیچچیزی به غیر خوبی و بدی نمیماند و دلش میخواست کاری بکند تا مردم متوجه این موضوع بشوند و اینقدر حرص مال دنیا را نداشته باشند. برای همین کوزهای را به دیوار آویزان کرد و هرکسی از دنیا میرفت، سنگی در کوزه میانداخت و میگفت فلانی در کوزه افتاد! خیاط هر ماه کوزه را خالی میکرد و سنگها را میشمرد تا اینکه روزی... .
خواب عجیب هارون
معرفی کتاب
شبی «هارونالرشید» خواب میبیند که تمام دندانهایش از دهانش بیرون میریزند و هراسان از خواب بیدار میشود. صبح روز بعد، خوابگزار را احضار میکند و میخواهد که هرچه زودتر خوابش را تعبیر کند. خوابگزار میگوید که این خواب تعبیر خوبی ندارد و معنیاش این است که همه نزدیکان و خویشان پادشاه قبل از او میمیرند. هارون با عصبانیت دستور میدهد او را صد ضربه شلاق بزنند و به دنبال خوابگزار دیگری میفرستد. خوابگزار بعدی میگوید تعبیر خواب شما این است که از همه خویشان و نزدیکانتان بیشتر عمر میکنید! پادشاه خوشحال میشود و دستور میدهد که صد دینار به او پاداش دهند!
سرقت مصلحانه و چند داستان دیگر
معرفی کتاب
کتاب حاضر مجموعهای از دَه داستان کوتاه است. «بوگندو»، «نحسی همه سیزدهها»، «دیو و دیوانه» و «سرقت مُصلِحانه»، نام برخی از این داستانهاست. داستان آخر درباره دختری به نام «همدم» است که مادرش از خانه قهر کرده است؛ چون معتقد است که دست شوهرش کج است! پدر همدم موتور دارد. فردای روزی که مادر رفته است، پدر به همدم پیشنهاد میکنند برای ناهار بیرون بروند؛ چون در خانه چیزی برای خوردن ندارند! آنها کنار یک پیتزافروشی توقف میکنند؛ اما همدم نمیداند چرا داخل مغازه نمیشوند. وقتی پیکِ مغازه، پیتزاها را میگیرد و حرکت میکند، پدر همدم، همراه دخترش، دنبال او میروند و... .
فراری
معرفی کتاب
«جیسون» از دعواهای پدر و مادرش خسته شده است. او میخواهد نزد برادرش برود و با او در «لیورپول» زندگی کند. جیسون به ایستگاه قطار میرود و منتظر است تا قطار برسد. او به دوستش، «بن»، گفته است که به دندانپزشکی میرود و امیدوار است او هم سر کلاس همین را گفته باشد. جیسون در قطار با پسری به نام «جَم» برخورد میکند که او را با دنیای پر رمز و راز افراد «فراری» آشنا میکند و... .
اتفاقات کماهمیت زندگی یک کاکتوس
معرفی کتاب
«اَوِن گرین» دستهایش را موقع کُشتی گرفتن با تمساح یا آتشسوزی بزرگ «تانزانیا» از دست نداده است؛ این داستانها را فقط وقتی تعریف میکند که مردم نگاهش میکنند. واقعیت این است که او بدون دست به دنیا آمده؛ ولی تا الان که سیزدهساله است، این نقص عضو برایش مانع انجام دادن هیچ کاری نشده است. حالا قرار است پدر و مادرش نگهداری از یک پارک تفریحی دربوداغان، به اسم «گذرگاه دلیجان» را در «آریزونا» به عهده بگیرند و اَوِن مجبور است تمام آدمها و جاهای آشنایش را رها کند و با خانوادهاش به آنجا برود.
از پشت پنجره
معرفی کتاب
«متیو» دچار وسواس شدیدی است، دستانش ترک خورده و از تمیز کردن خونریزی کرده است. او دیگر به مدرسه نمیرود و از اتاق خوابش خارج نمیشود. متیو برای گذر زمان، همسایگان را از پنجره اتاق خوابش زیر نظر دارد و همهچیز را یادداشتهای میکند. وقتی کودک همسایه گم میشود، معلوم میشود که متیو آخرین شخصی بوده که او را دیده است. ناگهان متیو خود را در مرکز هیاهو میبیند. به نظر او، هریک از همسایهها یک مظنون است. کلید تشخیص آنچه اتفاق افتاده است و به طور بالقوه زندگی یک کودک در دستان اوست! متیو باید اسرار خود را فاش کند و از ایمنی خانه خارج شود؛ اما آیا او میتواند این کار را انجام دهد؟
کد مرجع
معرفی کتاب
«اریک» تازه یک بازی کامپیوتری جدید از «چارلی» گرفته است. پدر چارلی در شرکت بازیسازی کار میکند و گاهی نسخه اولیه بازیها را به دوستان پسرش میدهد تا تست کنند. اریک سرِ این بازی، دائم به «جسی» اصرار میکند که به خانه آنها برود و کنارش بنشیند و بازی او را تماشا کند. اینبار وقتی جسی پیام اریک را میبیند، فوری خودش را میرساند؛ اما خانه خالی است و هیچ خبری از اریک نیست! تا اینکه متوجه صفحه تلویزیون میشود که بازی ویدئویی روی آن متوقف مانده است. جسی دسته بازی را برمیدارد و... .