روز داوری
معرفی کتاب
«آرش» ناپسری مردی بانفوذ است. او با اسناد محرمانه مملکتی فرار کرده و سرگرد «آبتین» مأمور است تا او را پیدا کند. سرگرد آبتین به افرادش دستور میدهد ترمینالها، خانههای تیمی، سردخانه و حتی پاتوق قاچاقچیهای خردهپا را تفتیش کنند؛ اما بیفایده است. او با «عزیز» که بزرگترین قاچاقچی بوده و حالا در زندان و منتظر اعدام است، صحبت میکند تا ردی از آرش بگیرد. به نظر عزیز، آرش به مرز افغانستان رفته است، البته با کامیون و رانندهای معتاد! حالا گروه سرگرد باید به سراغ تمام گاراژهای تهران بروند. آنها درنهایت آرش را پیدا میکنند؛ اما... .
آنجا که نامی نیست
معرفی کتاب
کتاب حاضر مجموعه اشعاری است که در قالب غزل سروده شده است. شاعر معتقد است که این غزلها را عشق نوشته است نه او. شاعر بر دوش بردن بار عشق و برپا نگه داشتن عَلَم نام اساطیر عاشقانه را تقدیر خود میداند که البته روزبهروز سختتر میشود؛ بهخصوص در این روزگار. او پیری را سرآغاز بیداری از خواب آشفته دنیا میداند و... . «ما عشق میورزیم، پس جاودان هستیم»، «آنچنان مست توام من که سر از پا نشناسم»، «نمیدانم چه پیش آمد که یادم شد فراموشت» و «بی آنکه عاشقم باشی، گفتم که بی تو میمیرم»، نام برخی از این غزلهاست.
بلندی نیناک
معرفی کتاب
اهالی روستای «اینستپ» هر سال نمایشگاهی برگزار میکنند که مردم نواحی دور و نزدیک را به آنجا میکشاند و به روستای فقیر و دورافتاده آنها شهرت و اعتبار میبخشد. علت رونق نمایشگاه، صدای وحشتناکی است که هنگام توفان از بلندی «نیناک»، کوهی در نزدیکی روستا شنیده میشود. اهالی روستا و بازدیدکنندگان از نمایشگاه، این صدا را به موجودی خدایگونه نسبت میدهند که در آن کوه زندگی میکند. «اگان» پسر نوجوانی است که تصمیم میگیرد به بلندی نیناک برود و راز این صدا را کشف کند.
ماه بر فرازهای استریت
معرفی کتاب
«جو کازیمیر» پدر و مادرش را در سانحه رانندگی از دست داده است و با مادربزرگش زندگی میکند. روزهای پایانی مدرسه است و شروع تابستان و مادربزرگ تصمیم میگیرد به خانه عمه «مایرا» در شهر «میدویل» بروند؛ اما جو مجبور میشود تنها به این سفر برود؛ چون مادربزرگ زمین میخورد و لگنش میشکند! از طرفی در شهر میدویل، آقای «بُلد روال» زندگی میکند که بسیار ثروتمند است. با اتفاقاتی که در طول داستان رخ میدهد، آقای بُلد روال تصمیم میگیرد جو را به فرزندخواندگی قبول کند؛ اما این کار یک شرط دارد!
دریای صدفهای پرنده
معرفی کتاب
«افسون» به حالت کودکی برگشته است، با عروسکهای قدیمیاش بازی میکند و در خیالش با مادربزرگ و مهی صحبت و بازی میکند و هروقت میخواهند کاری کنند که به حالت عادی برگردد، دچار تشنج میشود و داد و فریاد میکند. عمو «مسعود» دوباره برای دیدن افسون به انگلیس رفته است. مهی داوطلب شده تا گلدانها را آب بدهد... . حالا گلدانها آب دارند و داخل کولهپشتی هم غذا هست، هم یک پتوی کوچک و... . مهی نفس عمیقی میکشد و در کمد را باز کرده و به تارعنکبوت بیانتها نگاه میکند و وارد دروازه میشود.
دره قصر مرمر
معرفی کتاب
مادر و پدر «مهی» به مهمانی عمو «مسعود» دعوت شدهاند، مهمانیای که مهی هم به آن دعوت شده است. مهی را از راه مدرسه برمیدارند. او خسته است و حال و حوصله ندارد؛ حتی لباسهایش را عوض نکرده است و نمیداند دلیل این همه اصرار برای حضور او چیست. او با «افسون»، دخترِ عمو مسعود، همسن هستند و سالها پیش دوستان نزدیکی بودند؛ ولی حالا آنها خیلی با هم فاصله دارند. بعد از شام و دسر، دخترها به بهانه درس خواندن به اتاق افسون میروند و مهی سر از دنیایی افسانهای درمیآورد و... .
سیمرغ پدر بزرگ من بود
معرفی کتاب
«سارک»، دخترخاله «پرستو»، تلفنی به او خبر میدهد که مرغ عشقش مرده است. پرستو در کمال ناباوری متوجه میشود که مرغ عشق او نیز مرده است! پدربزرگ همه پرندههایش را آزاد میکند؛ ولی این دو مرغ عشق را به سارک و پرستو میدهد و حالا هر دو در یک زمان مردهاند! آنها میخواهند مرغعشقها را در باغچه دفن کنند؛ اما همین که هر دو را با هم در چاله میگذارند، مرغعشقها پرواز میکنند و میروند! مثل پدربزرگ که چند روز است رفته است و هیچکس نمیداند کجا! آیا بچهها میتوانند پرندههایشان را پیدا کنند؟ پدربزرگ کجا رفته است؟
راهنمای نوجوانشدن برای پسران
معرفی کتاب
دوره نوجوانی مسیر تبدیلشدن از کودکی به فردی بالغ است و تغییرات زیادی در خود دارد. طبیعی است پسران نوجوان در این باره سؤالهای زیادی داشتهباشند. این کتاب پاسخ بسیاری از سؤالهای پسرانۀ نوجوانی را در خود دارد و به مخاطب کمک میکند تغییرات مرتبط با سلامت روانی و جسمی خود را بشناسد و راهکارهای رویارویی با آنها را بیابد؛ موضوعاتی مثل تغذیه، ورزش، وزن مناسب، قد، پوست، دندان، مو، فیزیولوژی جنسی پسران، احساسات، رابطههای دوستی و رابطه با جنس مخالف.
اژدهای رنگینکمان
معرفی کتاب
«دریک» خواب اژدهایی را میبیند که مثل مار، بدن درازی دارد و فلسهای روی بدنش به رنگهای قرمز، نارنجی، زرد، ... میدرخشند. درست مثل یک رنگینکمان. اژدها در آسمان پرواز میکند و باران میبارد؛ ولی ناگهان باران بند میآید، زمین خشک میشود، یک غار تاریک ظاهر میشود و... . این خواب درواقع پیام درخواست کمک است. دریک و «آنا»، سفرشان را برای یافتن اژدها آغاز میکنند؛ ولی قبل از هرچیز باید استاد اژدهای جدید، «اوبی»، را پیدا کنند!
اژدهای یخ
معرفی کتاب
شاه «رونالد»، «اِکو» و اژدهایش، «نِرو»، را به علت حمله به قلعه زندانی کرده است و از «گریفیت» میخواهد تا اِکو را تبعید کرده و نِرو را در قلعه نگه دارد. «روری» که فکر میکند این کار بدجنسی است، به اِکو کمک میکند تا با نِرو فرار کند و خودش هم با اژدهایش، «الکن» همراه آنها میرود. حالا «مینا»، استاد اژدهای برفی، از سرزمینهای شمالی آمده است و از استادان اژدها کمک میخواهد. غول یخی وحشتناک، قلعه را تبدیل به یخ کرده است. فقط یک اژدهای آتش میتواند یخ قلعه را آب کند؛ اما روری و الکن دیگر در قلعه نیستند!