دنیای بیکران، سلام!
معرفی کتاب
«ورجیل» یازدهسال دارد و ناشنواست و دو برادر دوقلو دارد. تابستان شروع شده است و ورجیل باید خوشحال باشد؛ اما مثل قهرمانهای شکستخورده وارد خانه میشود. مادربزرگ بدون نگاه کردن به او متوجه حالش میشود. ورجیل همیشه در خودش است. او هیچ دوستی ندارد و فکر میکند اینطوری بهتر است؛ اما پدر و مادر و برادرهایش، آدمهای سرزندهای هستند و ورجیل همیشه فکر میکند کنار آنها یک وصله ناجور است! پدر و مادر او را لاکپشت صدا میکنند؛ چون هیچوقت از لاکش بیرون نمیآید. برای ورجیل بیرون آمدن از لاکش سخت است؛ اما با این لاک چطور میتواند به چیزی که میخواهد برسد؟
هیزمهای خیس
معرفی کتاب
«مالی» از طرف پدری، یک سرخپوست است و تمام بچگیاش را در محل اسکان سرخپوستها گذرانده است. بعد از مرگ پدرش، مادرش نمیتواند از او مراقبت کند و مالی سر از خانه «رالف» و «دینا» درمیآورد که پسری به نام «جک» دارند. حالا آنها پدر و مادرخوانده او هستند. مالی به علت دزدیدن یک کتاب، باید بیست ساعت خدمات اجتماعی انجام دهد. او به خانه خانم پیر پولداری میرود که مادر جک در آنجا کار میکند. مالی در رفتوآمدش به خانه این خانم پیر، به او وابسته میشود و خانم پیر نگاه او را به زندگی تغییر میدهد و... .
بعد از بنفشهای که نیامد
معرفی کتاب
این کتاب مجموعه اشعاری است که در قالب شعر نو سروده شده است. «از این همه اگر»، «پیادهروها»، «بعد از بنفشهای که نیامد»، «ترکیب تلخ» و «بامدادی» نام بعضی از این شعرهاست. در شعر اول شاعر عقیده دارد که شعر به چه کار میآید، اگر پرنده نتواند روی شاخه آفتاب بنشیند یا اگر لاکپشت نتواند پیش از مّد دریا، با ماسههای ساحل به توافق برسد یا اگر... . در شعر دوم، به نظر شاعر، همه اتفاقها در پیادهروها رخ میدهد، خورشید به منطق روشنی میرسد، باران مزاج برگها را میفهمد، باد بیانیهاش را برای درخت میخواند... و در شعر سوم، از بهار میگوید و شکفتن گلها و ترانه رودخانهها.
من پناهنده نیستم
معرفی کتاب
کتاب حاضر داستان خانوادهای فلسطینی را روایت میکند که به علت حمله اسرائیل از سرزمین خود کوچ میکنند. راوی داستان زنی به نام «رقیه» است. روایتی که از مصیبت مردم این سرزمین و اجبار آنها برای خروج از کشورشان آغاز میشود و با زندگی تلخ در نقاط مختلف جهان، به امید بازگشت به وطن و پشت سر گذاشتن وقایع ادامه مییابد و سرانجام با دیدار رقیه با پسر و نوهاش، پشت سیمهای خاردار، در مرز جنوب لبنان و فلسطین به پایان میرسد؛ پنجرهای رو به آینده... .
امیل و سه پسر دوقلو
معرفی کتاب
در آخرین روز مدرسه، «امیل» نامهای از دوستش، «پنی هوتشن»، دریافت میکند. پنی او را به همراه دوستان دیگرش به خانهشان در کنار «استزه» دعوت کرده است. امیل دعوت او را میپذیرد و به آنجا می رود. شبی پنی و دوستانش برای تماشای نمایشی جذاب به هتل ساحلی میروند. آنها در این نمایش با دو پسر آکروباتباز آشنا میشوند و راز بزرگی برایشان فاش میشود.
رویای فالاچی
معرفی کتاب
داستان این کتاب روایتی است از زندگی دانشجوی جوانی که در رشته روزنامهنگاری تحصیل میکند و برای تبدیل شدن به یک نیروی حرفهای در این زمینه راه پر دردسری را پیش رو دارد. راوی سوم شخص محدود، داستان را از منظر دو دانشجوی ارتباطات، «امیرمسعود» و «هاله»، روایت میکند. راوی کنجکاوانه مانند لنز دوربین به کنشها، واکنشها و کششهای آن دو خیره میشود؛ خیرگیای که امیرمسعود و هاله در سراسر داستان آن را روی جسم و ذهن خود حس میکنند؛ چرا که در عصری زندگی میکنند که خیره نگریستن به واقعیتهای قطعیتناپذیر، لذتی سادیستی به همراه دارد.
روز داوری
معرفی کتاب
«آرش» ناپسری مردی بانفوذ است. او با اسناد محرمانه مملکتی فرار کرده و سرگرد «آبتین» مأمور است تا او را پیدا کند. سرگرد آبتین به افرادش دستور میدهد ترمینالها، خانههای تیمی، سردخانه و حتی پاتوق قاچاقچیهای خردهپا را تفتیش کنند؛ اما بیفایده است. او با «عزیز» که بزرگترین قاچاقچی بوده و حالا در زندان و منتظر اعدام است، صحبت میکند تا ردی از آرش بگیرد. به نظر عزیز، آرش به مرز افغانستان رفته است، البته با کامیون و رانندهای معتاد! حالا گروه سرگرد باید به سراغ تمام گاراژهای تهران بروند. آنها درنهایت آرش را پیدا میکنند؛ اما... .
آنجا که نامی نیست
معرفی کتاب
کتاب حاضر مجموعه اشعاری است که در قالب غزل سروده شده است. شاعر معتقد است که این غزلها را عشق نوشته است نه او. شاعر بر دوش بردن بار عشق و برپا نگه داشتن عَلَم نام اساطیر عاشقانه را تقدیر خود میداند که البته روزبهروز سختتر میشود؛ بهخصوص در این روزگار. او پیری را سرآغاز بیداری از خواب آشفته دنیا میداند و... . «ما عشق میورزیم، پس جاودان هستیم»، «آنچنان مست توام من که سر از پا نشناسم»، «نمیدانم چه پیش آمد که یادم شد فراموشت» و «بی آنکه عاشقم باشی، گفتم که بی تو میمیرم»، نام برخی از این غزلهاست.
بلندی نیناک
معرفی کتاب
اهالی روستای «اینستپ» هر سال نمایشگاهی برگزار میکنند که مردم نواحی دور و نزدیک را به آنجا میکشاند و به روستای فقیر و دورافتاده آنها شهرت و اعتبار میبخشد. علت رونق نمایشگاه، صدای وحشتناکی است که هنگام توفان از بلندی «نیناک»، کوهی در نزدیکی روستا شنیده میشود. اهالی روستا و بازدیدکنندگان از نمایشگاه، این صدا را به موجودی خدایگونه نسبت میدهند که در آن کوه زندگی میکند. «اگان» پسر نوجوانی است که تصمیم میگیرد به بلندی نیناک برود و راز این صدا را کشف کند.
ماه بر فرازهای استریت
معرفی کتاب
«جو کازیمیر» پدر و مادرش را در سانحه رانندگی از دست داده است و با مادربزرگش زندگی میکند. روزهای پایانی مدرسه است و شروع تابستان و مادربزرگ تصمیم میگیرد به خانه عمه «مایرا» در شهر «میدویل» بروند؛ اما جو مجبور میشود تنها به این سفر برود؛ چون مادربزرگ زمین میخورد و لگنش میشکند! از طرفی در شهر میدویل، آقای «بُلد روال» زندگی میکند که بسیار ثروتمند است. با اتفاقاتی که در طول داستان رخ میدهد، آقای بُلد روال تصمیم میگیرد جو را به فرزندخواندگی قبول کند؛ اما این کار یک شرط دارد!