راز تالار آینه
معرفی کتاب
کتاب «راز تالار آینه»، داستانی عمیقی است که از زبان کودکی به نام مجید روایت میشود. این داستان با ماجرای درگیری مجید با معلم ریاضیاش به دلیل علاقهاش به نقاشی آغاز میشود و به مرور او را در مسیر کشف رازها و واقعیتهای تلخ و شیرین زندگی قرار میدهد. ماجرا در فضایی خیالی و در عین حال ریشهدار در تاریخ و فرهنگ ایرانی روایت میشود که به داستان رنگوبوی رمزآلود و معناگرایانهای میبخشد.
برادر انگلستان
معرفی کتاب
کتاب «برادر انگلستان» رمانی خواندنی با زبان و ساختاری منسجم که به بازهی زمانی سالهای پیش از انقلاب تاکنون پرداخته است. داستان با خوابهایی آغاز میشود که هر کدام مربوط به قسمتی از گذشته و اتفاقات آن دوران میشود. راوی داستان در عالم خواب و رؤیا مسافر قطاری بیمقصد میشود و با گذر از کوپههای آن به مرور خاطرات مرتبط با آشنایانش در گذشتههای دور و کوچهی کهندژ میپردازد. در قسمتی از کتاب میخوانیم: «درست نمیفهمم که بیدارم یا خواب، که سوار قطار شدهام یا از آن پیاده شدهام. بخار صبحگاهی از دهان قطار بیرون میریزد... اما نه، انگار پیاده شدهام؛ آن هم درست وسط کوچه کهندژ. قطار با همه سی واگنش آمده است با من تا تهِ کوچهای پیچدرپیچ و کاهگلی؛ کوچهای بیریل، با دیوارهای فروریخته. نرمه غباری از شن و خاک در فضای راهرو و کوپه قطار موجی محو دارد؛ موجی به رنگ آبی و طلایی در پسزمینهای مهتابی. هیچ مسافری در قطار نیست جز منِ حیرتزده، منِ مات، منِ گیج و منگ. ایستادهام و از پسِ پنجرههای چرک و خاکآلودْ کوچه کهندژ را نگاه میکنم؛ کوچهٔ خاطرات شیرین و دور کودکی، کوچهٔ قوم و خویشهای نزدیک و دور، آقاجان و عموجان، مادر و زنعمو، ماهلقا و اسماعیل، پسرعموهایم، سالار و سلطان.»
بر دامان آمستردام
معرفی کتاب
«بر دامان آمستردام» روزنوشتهایی است که نویسنده، پس از سفر به کشور هلند و اقامت در شهری نزدیک آمستردام نوشته است. نویسنده به همراه همسر و دو فرزندش به مدت شش ماه به منطقهای که در مرز شهر جدید آمستلفین و آمستردام قرار دارد سفر کرده و در آنجا زندگی میکنند. این سفرنامه به ماجراهای تلخ و شیرینی که خانواده ثقفی در سفر به هلند داشتهاند میپردازد. او در بخشهای از کتاب هم به تجربیات خود از خرید وسایل مورد نیاز و گاهی فروش وسایل مورد علاقهشان هم اشاره کرده است. نویسنده همچنین در مدت اقامت در هلند سفرهای کوتاهی به سه کشور سوئیس، ایتالیا و بلژیک داشته و در این کتاب درباره تجربه این سفرها مطالبی نوشته است.
بچههای داجسیتی
معرفی کتاب
این اثر با زبان طنز، داستان سه نوجوان است که اتفاقات تلخ و شیرینی را در محله و مدرسه رقم میزنند و سپس تحت تأثیر دوستان شهید خود به جبهه میروند. در بخشی از این کتاب آمده است: «برای آمادگی جسمانی، پیادهروی زیاد میرفتیم. باید شیوهی نزدیک شدن به دشمن بدون اینکه متوجه ما بشه رو تمرین میکردیم. تمام تجهیزات نظامی رو طوری باید به خودمون میبستیم که ...».
هزار تو: روایت دختران ایران
معرفی کتاب
دنیای دختران و زنان، سادگی و پیچیدگی را توأمان دارد. درست مانند دالانی با هزار راهرو و دروازه که در هر یک، شخصیت والایی حضور دارد که خالق هستیبخش فطرتش را انسانساز و آرامشبخش آفریده است. در میان این دالان قلبی متصل به نور الهی نهفته است که هر که را با پای دل وارد این دالان و راهرو شود، میتواند امید داشته باشد قلب آن را لمس کند. کتاب «هزار تو» روایت زنان و دختران ایران اسلامیست که با حفظ روحیه زنانه، در راه هدف خلقت خود که همان تربیت جامعه است، مقاومت عظیم داشتهاند.
شوگر چایی
معرفی کتاب
کتاب «شوگر چایی»، مجموعهای از 19 داستان کوتاه طنز است که با نگاهی دقیق به مسائل اجتماعی و خانوادگی، موقعیتهای آشنا را به شکلی خلاقانه و طنزآمیز به تصویر میکشد. این کتاب، به دنبال ایجاد لبخند و تفکر در مخاطب است. در شوگر چایی با مجموعهای از داستانهای کوتاه روبهرو هستیم که هرکدام در فضایی خاص و با روایتی مستقل شکل گرفتهاند. نویسنده در این داستانها از ترکیب فانتزی، اغراق، موقعیتهای کمیک و رگههایی از واقعیت بهره میگیرد تا موقعیتهایی خلق کند که در عین خندهدار بودن، وجوهی از دردها، تناقضها و گرههای اجتماعی را به تصویر بکشند. پایان بسیاری از داستانها با ضربهای غافلگیرکننده همراه میشود که نهتنها خندهدار است، بلکه گاهی نیشدار نیز هست.
حاج خانم گل فوتبال: داستان طنزی واقعی!
معرفی کتاب
کتاب حاج خانم گل فوتبال، یک داستان طنز عاشقانه است که ایدهی اولیهاش از یک ماجرای واقعی گرفته شده است. داستان دربارهی یک مادربزرگ است که اوقاتش را با تماشای فوتبال پر میکند و با تیمها و بازیکنان فوتبال آشنایی کاملی دارد. داستان حول محور یک سرباز جوان است که برای گذراندن خدمت سربازی به تهران میآید و در یک خانه ساکن میشود. در این خانه با شخصیتهای مختلفی از جمله حاج خانم که علاقهی زیادی به فوتبال دارد، روبرو میشود. این کتاب داستان بلند طنزی است که بدون مقدمه شروع میشود؛ پسری که برای گذراندن دوران خدمت سربازی به تهران آمده و خانه اجاره کرده، همسایه خانمی میانسال به نام «گل» میشود که مادرزن صاحبخانه است. داستان از جایی شکل میگیرد که او دلباخته نوه حاجخانم یعنی «نفس» میشود و خود را درگیر ماجراهای آنها میکند.
بیسردار
معرفی کتاب
این اثر، رُمانی است که بر اساس تحولات دوران مشروطه نگاشته شده است و همبستگی اجتماعی اقشار مختلف ایران را به تصویر میکشد و بهویژه به نقش تأثیرگذار زنان در مبارزات آزادیخواهانه میپردازد. حضور یک زن کلیمی در داستان نیز همزیستی و اتحاد میان اقلیتهای مذهبی و دیگر اقشار جامعه را برجسته میکند. این کتاب نهتنها به بررسی جنبههای تاریخی میپردازد، بلکه لایههایی از تعاملات انسانی و اجتماعی را در جریان مبارزات مشروطه آشکار میسازد.
رودی و مستر موسفید
معرفی کتاب
داستانهای کهن در متون ادبی ما از غنای بسیار خوبی در شخصیتسازی و روایتپردازی برخوردارند که با اندکی ذوق هنری در داستاننویسی، میتوان آنها را با توجه به شرایط روز و متناسب با مخاطبین متفاوت، بازنویسی کرد. نویسنده با ذوق و بانشاط کتاب «رودی و مستر موسفید» تلاش کرده است تا با وامگرفتن از داستان زال و رودابه در شاهنامه فردوسی، شخصیتهای این داستان کهن را با شخصیت نوجوان امروزی که چالشهای متفاوتی نسبت به همسالان خود در گذشته داشته است، تلفیق کرده و داستانی جدید خلق کند که علاوه بر همذاتپنداری مخاطب نوجوان با این داستان، بنمایه این داستان غنی شاهنامه را در روایت امروزی بروزرسانی کرده و اثر جذاب و هیجانانگیزی برای مخاطب نوجوان خلق کند.
چاه سرخ
معرفی کتاب
نویسنده این رُمان با خلق شخصیتهای تخیلی، داستان تازهای را برای بازگو کردن تاریخ آفریده است. این اثر لحظات دردناک و حماسی نبرد ملی «چالدران»، نخستین نبرد شاه اسماعیل (دولت صفوی) با سلطان سلیم عثمانی در 31 مرداد سال 893 شمسی که در نزدیکی شهر خوی در دشت چالدران اتفاق افتاد را برای مخاطب روایت میکند. وقایع رُمان در سه منطقه اردبیل، تبریز و دشت چالدران میگذرد و سایه روشنی از نبردها و زندگی شاه اسماعیل صفوی را به تصویر کشیده است. شخصیت اصلی و محوری داستان دختری به نام «زلیخاست» که محافظ همسر شاه اسماعیل (تاجلی بیگم) است و با او در جنگها و نبردها شرکت میکند. در بخشی از کتاب میخوانیم: «نیزهام را دادم جای عصا زیر بغلش گرفت. لنگ زد و جلوتر رفت. آرام قدم برداشتم. از آن من نبود؛ فاصله چند قدمیام را با او نگه داشتم و نخواستم شانهبهشانهاش بروم و صدای نفسش را بشنوم و جانم گُر بگیرد!»