Skip to main content

جورج و همبازی جدید

معرفی کتاب
«جورج» و «ریچارد» دوست ندارند اسباب‌بازی‌شان را به همدیگر بدهند. آن‌ها بلد نیستند با مهربانی با هم بازی کنند. خواهر جورج و خواهر ریچارد کمک می‌کنند تا آن‌ها یاد بگیرند با مهربانی با هم بازی کنند.
این کتاب از مجموعه‌ی «دنیای پپا» است. پپا و برادرش جورج در این مجموعه کمک می‌کنند تا بچّه‌ها رفتارهای اجتماعی را یاد بگیرند و با مسائل و مشکلات زندگی راحت کنار بیایند.

پپا و ماجراجویی در روز پاییزی

معرفی کتاب
در یک روز پاییزی که همه‌جا پر شده از برگ‌های زرد و قرمز «پپا» و خانواده‌اش به پارک می‌روند. فکر می‌کنی پپا و خانواده‌اش توی این هوای سرد پاییزی برای چه به پارک رفته‌اند و توی پارک چه کارهایی می‌کنند؟
این کتاب از مجموعه‌ی «دنیای پپا» است. پپا و برادرش جورج در این مجموعه کمک می‌کنند تا بچّه‌ها رفتارهای اجتماعی را یاد بگیرند و با مسائل و مشکلات زندگی راحت کنار بیایند.

پپا نمی داند چه کاره شود!

معرفی کتاب
«پپا» نمی‌داند وقتی بزرگ شد می‌خواهد چه‌کاره شود؟ «امیلی» می‌خواهد معلم شود. «فردی» می‌خواهد پلیس شود. «سوزی» می‌خواهد پزشک شود. امّا پپا نمی‌داد به چه شغلی علاقه دارد. فکر می‌کنید پپا شغل مورد علاقه‌اش را پیدا می‌کند؟
این کتاب از مجموعه‌ی «دنیای پپا» است. پپا و برادرش جورج در این مجموعه کمک می‌کنند تا بچّه‌ها رفتارهای اجتماعی را یاد بگیرند و با مسائل و مشکلات زندگی راحت کنار بیایند.

پپا مهربان است

معرفی کتاب
برای نشان دادن مهربانی کارهای زیادی می‌تواینم انجام بدهیم. «پپا» به برادر کوچکش «جورج» نشان می‌دهد که چه‌قدر مهربان است. «جورج» هم به «پپا» نشان می‌دهدکه چه‌قدر مهربان است. «پپا» با پدر، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ و دوستانش هم مهربان است. شما فکر می‌کنید پپا چه‌طوری مهربانی‌اش را نشان می‌دهد؟
این کتاب از مجموعه‌ی «دنیای پپا» است. پپا و برادرش جورج در این مجموعه کمک می‌کنند تا بچّه‌ها رفتارهای اجتماعی را یاد بگیرند و با مسائل و مشکلات زندگی راحت کنار بیایند.

بهترین دوست پپا

معرفی کتاب
«سوزی» بهترین دوست پپا است. «پپا» و «سوزی» می‌خواهند بفهمد از کی با هم دوست شده‌اند. مامان پپا عکس زمانی که پپا نی‌نی کوچولو بود را نشانشان داد و برایشان تعریف کرد که از کی با هم دوست شده‌اند. فکر می‌کنید پپا و سوزی از کی با هم دوست شدند و چه جوری باهم بازی می‌کردند؟
این کتاب از مجموعه‌ی «دنیای پپا» است. پپا و برادرش جورج در این مجموعه کمک می‌کنند تا بچّه‌هارفتارهای اجتماعی را یاد بگیرند و با مسائل و مشکلات زندگی راحت کنار بیایند.

مترسک و آدم‌برفی

معرفی کتاب
این داستان درباره آدم‌برفی‌ای است که بینی هویجی‌اش را به خرگوش می‌دهد و دکمه‌های فندقی‌اش را به سنجاب. او همچنین کلاه و شالش را به پسرکوچولو و چشم‌های زغالی و دست‌های چوبی‌اش را به پیرمرد می‌دهد. مترسکی که کنار اوست، به آدم‌برفی می‌گوید این کارها باعث نابودی‌اش می‌شود؛ ولی مدتی بعد، همان پسرک بازمی‌گردد و برای آدم‌برفی چشم، بینی، کلاه، شال و دکمه می‌آورد... .

سمسون تنبل زرنگ

معرفی کتاب
همه‌ حیوانات جنگل «سمسونِ» تنبل‌زرنگ را دوست دارند و او را به مهمانی‌های خود دعوت می‌کنند؛ اما سمسون به‌قدری کنـــــــد است که تا به جشن برسد، همه‌چیز تمام می‌شود. روزی سمسون تمام تلاشش را می‌کند و خودش را به مهمانی می‌رساند؛ اما باز هم دیر می‌رسد؛ چون نه چیزی از کیک مانده و نه کسی بازی می‌کند. سمسون غمگین است و ناامید. دوستانش دور هم جمع می‌شوند و فکر می‌کنند و تصمیم می‌گیرند که... .

چمدان

معرفی کتاب
یک موجود عجیب و غریب از راه رسید. او خسته و کثیف و ناراحت بود و همراه خودش یک چمدان بزرگ داشت. یکی پرسید در چمدانت چی داری؟ او جواب داد: «یک فنجان چای.» اما چمدان به آن بزرگی و فقط یک فنجان! موجود عجیب توضیح داد که یک میز و یک صندلی هم هست، همین‌طور یک آشپزخانه که آنجا چای درست می‌کند و دامنه تپه‌ای پر از درخت! اما این چطور ممکن است. موجود عجیب خیلی خسته بود. وقتی به خواب ‌رفت... .

شکار خُرخُروی بزرگ

معرفی کتاب
روی تپه‌ای بلند خانه ترسناکی بود که جناب «خرخرو» در آن زندگی می‌کرد؛ اما هیچ‌کس او را ندیده بود، حتی صدایش را هم نشنیده بود. موش و گربه و سگ تصمیم ‌گرفتند به آن خانه بروند و خرخرو را از نزدیک ببینند. در راه خرگوش هم به آن‌ها ملحق شد. موش، گربه، سگ و خرگوش در راه صداهای عجیب و غریبی شنیدند و خیلی ترسیدند. بالا رفتن از تپه هم کار خیلی سختی بود؛ اما بالاخره به خانه رسیدند، وارد آن شدند و... .

عملیات نجات صورتی

معرفی کتاب
این کتاب، داستان پسری به نام «رامین» است. او کلاس سوم دبستان است و چون عاشق داستان‌های کارآگاهی است، به او می‌گویند:‌ «کارآگاه رامی». در یک شب خیلی‌خیلی طولانی، رامین سرش را روی بالش گذاشت و صدای پاهای کسی را شنید که در بالش‌ او راه می‌رفت! رامین که باید کشف می‌کرد صدای پای ‌کیست، شکاف بالش را بیشتر کرد و وقتی پرها پخش شد، آقای «بلوط» را دید. آقای بلوط از رامین خواست که خانم «صورتی»، مامانِ «پرتقال»، را نجات بدهد. پرتقال یک... .