اِوا و اسبچهی گمشده
معرفی کتاب
در درختستان طوفانِ بزرگی در راه است! ا«ِاوا بالقُلُنبه»، میخواهد به همه کمک کند تا جایشان امن باشد. او میخواهد ثابت کند برای قَسمِ جُغدی آماده است. برای همین به اَسبچه گمشدهای کمک میکند تا به خانه برسد؛ اما آنقدر باد و باران زیاد است که آنها در طوفان گیر میافتند! آیا اِوا هنوز هم میتواند اَسبچه را نجات دهد؟
خواب نارنجی روباه
معرفی کتاب
آیا مرگ ما را از عزیزانمان جدا میکند؟ ممکن است تصور ما از این پدیده اینگونه باشد؛ اما در این کتاب میبینیم خاطرات، باعث میشوند حتی اگر کسی دیگر در میان ما نیست، یاد او تا ابد در ذهن ما جاودانه میماند. روباه یک عمر خوشوخرم زندگی کرده است؛ اما دیگر احساس خستگی میکند. پس چشمانش را میبندد و برای همیشه به خوابی عمیق فرو میرود...
مهمان انار
معرفی کتاب
فقط درخت انار میوه داشت. پوست بعضی از انارها تَرک خورده بود؛ چون دانههایشان حسابی درشت شده بود. آن شب وقتی همه دانهها خوابیدند، مامانانار لحاف سفیدِ نرم را روی آنها کشید. نیمههای شب مامانانار از سروصدا بیدار شد! کرمِ سفید کوچولویی بین دانهها بود و میخواست آنجا بخوابد؛ اما مامانانار نگران بود، مبادا بلایی سرِ دانهها میآمد!
تونل استخوان
معرفی کتاب
دوقلوها، «کودی» و «اوتیس» و دخترعمهشان، «ری» هرجا میروند، کارآگاهبازیشان گُل میکند! سفر به جزیره کالاور، سفر به جنگلهای آمازون و روبهرو شدن با قاچاقچیهای خطرناک و اینبار سفر به پاریس! داییِ برادرهای دوقلو، از آنها دعوت کرده است به منزل او بروند و یک هفته آنجا بمانند. او برای «اسکاتلندیارد» کار میکند و در منزل زیبایی نزدیک موزه «لوور» سکونت دارد. او کارآگاه است!
خانهای در زمین پو
معرفی کتاب
این کتاب، دومین جلد از مجموعه داستانهای «وینیپو» است. در این داستان، در یک روز برفی و سرد، وینی تصمیم میگیرد به خانه خوکچه برود. او حدس میزند که خوکچه جلوی شومینهاش نشسته و در حال گرم کردن خودش است؛ اما وقتی به آنجا میرسد، درِ خانه خوکچه باز است و کسی هم در خانه نیست! وینی کمی فکر میکند و به خانه خودش برمیگردد؛ اما در کمال تعجب خوکچه را میبیند که روی بهترین مبلش نشسته است و... .
وینی پو
معرفی کتاب
کتاب حاضر جلد نخست از مجموعه داستانهای «وینیپو» است. او خرسی پشمالو و قهوهای است که با پسرکی به نام «کریستوفر رابین» در کنار حیوانات دیگر و در جنگل زندگی میکند. در این داستان، وینیپو میخواهد کندوی عسل را از بالای درخت بردارد. او ابتدا از درخت بالا میرود؛ ولی موفق نمیشود. سپس با بادکنکهایی که از کریستوفر میگیرد، خود را به بالا میرساند، اما اینبار هم دچار دردسر میشود.
نماز گل سرخ
معرفی کتاب
وقتی گلِ سرخ، «مریم» را دید که راه میرود، از تعجب فریاد کشید. او فکر میکرد مریم هم یک گل است و میترسید ریشهاش از خاک بیرون بیاید و مریم پژمرده شود. مریم برای گل سرخ توضیح داد که یک آدم است و آدمها ریشه ندارند؛ اما گل سرخ معتقد بود که هیچکس بدون ریشه نمیتواند زندگی کند. ناگهان مریم احساس کرد که ریشهاش را گم کرده است. گل سرخ یکی از گلبرگهایش را به مریم داد تا ریشهاش را پیدا کند و... .
خدایا! خروس کن مرا!
معرفی کتاب
«دُمسیاه» گاو بزرگی بود که در مزرعه زندگی میکرد. روزی صدایی از آسمان شنید که میگفت دَه آرزویش برآورده میشود! اولین آرزوی دُمسیاه این بود که دُم بسیار درازی داشته باشد و بلافاصله آرزویش برآورده شد. دُمسیاه خیلی خوشحال بود؛ اما دُم به آن درازی دردسرهای زیادی داشت. روز بعد او آرزو کرد تا دُمش به حالت اولش بازگردد و این آرزو برآورده شد. آرزوی سوم دُمسیاه، داشتن شاخ بسیار بزرگ بود و... .
قصههای کوکی
معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی نُه داستان کوتاه و به هم متصل است. قهرمان داستان دختری به نام «فرشته» است که مادربزرگ به او ساعتی کوکی هدیه میدهد. این داستانها ماجراهای فرشته با این ساعت است. آقای قوقولی، پیشیخان و کبوترخانم نمیدانند این صدای تیکتیک از کجاست و حسابی میترسند؛ اما بالاخره با ساعت آشنا میشوند. نیمهشب کوکی زنگ میزند؛ اما فرشته و مادربزرگ بیدار نمیشوند. کوکی نگران است که مبادا آنها خواب بمانند و نتوانند سحری بخورند. برای همین از پیشی میخواهد تا کاری کند؛ اما... .
هزار نفر، هزار بار!
معرفی کتاب
«سینا» به مادرش قول داد که از این به بعد گلها را آب دهد تا زحمت او کمتر شود. چند روز اول او به موقع همه گلها را آب داد و هر روز علاقهاش به آب دادن گلها بیشتر شد. او تصمیم گرفت به عمو «جمال» که گلهای پارک محلهشان را آب میداد، هم کمک کند و البته این کار را به خوبی انجام داد؛ اما کمکم چیزهای دیگری جایگزین این علاقه شد و... . راستی گلها و درختانی که روی کوهها و در درهها هستند یا گلهای زیبای علفزارها را چه کسی آب میدهد؟