تیغتیغو و تمثال مبارک شیرخان
معرفی کتاب
کتاب سه قصه طنز دارد که درباره حیوانات جنگل است. «تیغتیغو و کار و کاسبیاش»، «جیرجیرو و قورقوری»، «گوشقلبی و سنگ گُنده» نام این داستانهاست. در پایان هر یک از داستانها نتیجه اخلاقی آن آمده است. قصه «گوش قلبی و سنگ گُنده»، داستان خرگوش مهربانی است که ماری را نجات میدهد و مار به جای جبران محبت خرگوش، قصد دارد او را بخورد؛ اما کلاغ به کمک خرگوش میآید و با اجرای نقشهای زیرکانه، خرگوش نجات مییابد.
شیرخان و خورشت کلم
معرفی کتاب
این کتاب حاوی چهار داستان طنز است که قهرمانان آن حیواناتی هستند که در جنگل زندگی میکنند. «خالهخرسه و نامه ملکه زنبورها»، «شیرخان و خورشت کلم»، «فیلخان و تنبیه غیبی» و «آییننامه قانون جنگل»، نام این چهار داستان است. داستان «شیرخان و خورشت کلم» با دو روایت بازگو شده است. در روایت اول، شیر خرگوش را میخورد و در روایت دوم، خرگوش میتواند شیر را فریب دهد و فرار کند که به نظر نویسنده، زیاد هم معتبر نیست و قصهنویسهای طرفدار «انجمن حمایت از حیوانات ضعیفتر» آن را سر هم کردهاند!!!
دمدراز و ننهکلاغه
معرفی کتاب
کتاب دربردارنده چهار داستان طنز است و نتیجه اخلاقی هر یک از داستانها در پایان آن آمده است. داستان «دُمدراز و ننه کلاغه»، روایت تازهای از همان داستان «روباه و کلاغ» است. در این روایت، کلاغ به آسانی فریب روباه را نمیخورد و با زیرکی پنیر را نگه میدارد. روباه با هزار ترفند و حیله تمام تلاش خود را میکند تا پنیر را از چنگ کلاغ درآورد و سرانجام موفق میشود. در نتیجه اخلاقی این داستان آمده است: «وقتی فهمیدی یکی میخواهد گولت بزند، دلیلی ندارد کمکش کنی تا کلاه سرت بگذارد.»
ویلای فیلخان و خاله کرگدن
معرفی کتاب
این کتاب چهار داستان به نامهای «لنگدرازها و دُمدرازها»، «خارپشتک و دُمکلفتکها»، «ویلای فیلخان و خاله کرگدن» و «شیرخان و ببر تاسمانی» است که به طنز نوشته شدهاند. در داستان «خارپشتک و دُم کلفتکها»، خارپشت خیاط است و روباه مرتب از او میخواهد که برایش کارهایی انجام دهد و هیچ دستمزدی به او نمیدهد. خارپشت نمیتواند اعتراض کند، چون روباه روش شکار خارپشتها را میداند و او را تهدید میکند. سرانجام خارپشت راهی پیدا میکند و جلوی زورگویی روباه را میگیرد.
ساختن فوقالعاده است
معرفی کتاب
این داستان درباره دختر کوچولویی است که سعی میکند وسیلهای بسازد. او نقشهای طراحی میکند و طبق آن پیش میرود؛ اما نتیجه مطلوب نیست و دختر کوچولو را راضی نمیکند. او بارها تلاش میکند؛ ولی فایدهای ندارد. سرانجام با عصبانیت دست از کار میکشد و ناامید میشود. چند ساعت بعد، وقتی حالش بهتر میشود، تصمیم میگیرد دوباره سعی کند.
سنجاقکهای برکه
معرفی کتاب
چند روزی است که سنجاقکها مهمان آقای خرخاکی هستند و حشرات مزرعه کنجکاوند که بدانند آنها، آنجا چه میکنند. حشرات نگرانند که مبادا سنجاقکها برای آنها خطرناک باشند و مدام پچپچ میکنند. سرانجام آقا و خانم سنجاقک برای همه توضیح میدهند که چرا به آنجا آمدهاند. هدف از این داستان آشنایی کودکان با زندگی حشرات، به ویژه سنجاقکهاست.
خانه حلزون
معرفی کتاب
از وقتی حلزون خودش را در آینه دیده بود، غمگین بود. او خودش را با بدن قلمبه چسبناک و دهان گشاد و از همه بدتر لاک شکستهاش دیده بود. حلزون تصمیم گرفت جایی پنهان شود تا هیچکس او را نبیند. او از کرم خاکی، مورچهها و زنبورها خواست که چند روزی در خانهشان جایی به او بدهند؛ اما هیچکدام او را راه ندادند. شب فرا رسید و حلزون در لاک شکستهاش به خوابی آرام و راحت فرو رفت.او با طلوع خورشید، فکر جدیدی به ذهنش رسید و تصمیم تازهای گرفت.
آینه گم شده
معرفی کتاب
پروانه کوچولو در باغچه، آینهای پیدا میکند که حتماً از دست دخترک افتاده است. پروانه آن را به بوتهای تکیه میدهد و وقتی به آن نگاه میکند، یک پروانه زیبا میبیند. بعد از آن همه حشرات مثل سوسک سیاه، شاپرک، حلزون، جیرجیرک و... به نوبت میآیند و خودشان را در آینه تماشا میکنند. بعضیها خوشحال، بعضیها ناراحت و بعضیها متعجب میشوند و بعضیها هم مثل مگس بیخیال هستند. آینه زیر پای پدر دخترک میشکند و به صدها تکه آینه تبدیل میشود و... .
رستوران عنکبوت
معرفی کتاب
خانم و آقای عنکبوت به شدت گرسنه هستند. آنها روی تورشان نشستهاند و منتظرند تا حشرهای از راه برسد. سرانجام شاپرکی به آنها نزدیک میشود. عنکبوتها برای جلب توجه شاپرک میگویند به تازگی رستوران باز کردهاند و از او دعوت میکنند که به رستوران آنها بیاید. شاپرک که گرسنه است، فریب میخورد و وارد خانه آنها میشود. آیا عنکبوتها موفق میشوند، شاپرک را شکار کنند؟
خانواده آقای چرخشی
معرفی کتاب
کتاب حاوی داستانهای کوتاه و طنزی است که ماجراهای یک خانواده را روایت میکند. از وقتی موهای پدر میریزد و به اصطلاح کچل میشود، فکرهای بکری به ذهنش میرسد که همه میتوانند از این فکرها استفاده کنند!!! این فکرها زمانی به فکر پدر میرسد که سرش را میخاراند و میچرخد، برای همین نام پدر آقای چرخشی میشود،به مامان هم میگویند، مامان چرخشی، خواهر، چرخان و پسر، چرخون.