دارودسته کبوترهای اصیل: لونهکوپتر میسازند
معرفی کتاب
این داستان با ترسیم تصویرهای فانتزی و کمیکاستریپ، یک شهر خیالی را که چند پرنده قهرمان در آنجا زندگی میکنند، توصیف میکند. آنها در محیطها و شرایط عجیب قرار میگیرند و باید از دیگران در برابر هجوم بلایا محافظت کنند. این پرندهها همگی ورزشکار و قهرمانان رزمی هستند و کارهای خارقالعادهای میکنند. هدف کتاب تقویت قدرت تخیل و داستانپردازی کودکان و ایجاد سرگرمی برای آنهاست.
من کمکت میکنم
معرفی کتاب
کمک کردن به همدیگر حتی اگر خیلی کوچک، میتواند بسیار راهگشا باشد. همه ما داریم با هم زندگی میکنیم و نسبت به هم وظایفی داریم و خوب است که در مواقع لزوم و در صورت امکان به هم کمک کنیم. داستان حاضر که در یک جنگل میگذرد به خوبی به کودکان میآموزد که کمک کردن به همدیگر چقدر ارزشمند و زیباست.
وقتی کارها درست پیش نمیروند، مسیرت را تغییر بده
معرفی کتاب
همه ما نگرانیها، ترسها و تردیدهایی داریم. اما چیزی به نام حق انتخاب هم وجود دارد؛ یعنی میتوانیم این ترسها، نگرانیها و تردیدها را با خودمان حمل یا رهایشان کنیم. قطعاً رهاکردن این مسائل خیلی بیشتر از حمل آنها به نفع ماست. کودکان و نوجوانان هم باید بدانند که رهاسازی این ترسها، تردیدها و نگرانیها چه فایده و اثری دارد. برای همین نویسنده با زبانی ساده از رهاسازی این ترسها، تردیدها و نگرانیها حرف زده و تصویر کتاب هم به درک بهتر حرفهای نویسنده کمک میکنند.
میمون کوچولو
معرفی کتاب
میمون کوچولو عاشق زندگی توی جنگل بود. آنجا کارهای خیلی زیادی برای انجام دادن و چیزهای زیادی برای دیدن وجود داشت. اما گاهی وقتها... کارها آنطور که دلش میخواست، پیش نمیرفت. او از اینکه نمیتوانست خیلی کارها را انجام بدهد، حسابی خسته شده بود. برای همین، روزی میمون کوچولو تصمیمی گرفت؛ یک تصمیم خیلی شجاعانه و خیلیخیلی بزرگ...
عشقی که جوانه زد
معرفی کتاب
عشق نیرویی است که هیچ وقت ضعیف نمیشود. دانهای است که جوانه میزند و آنقدر قوی و طولانی و درخشان است که نمیشود انکارش کرد. عشق مادر به فرزندانش زلال و بزرگ است مثل اقیانوس، شیرین است مثل یک کیک خوشمزه و نرم است مثل یک پاستیل! این عشق با بزرگترشدن بچهها رشد میکند و قویتر میشود. این عشق خالصانه عظیمترین نیرویی است که حد و مرزی ندارد و هیچکس نمیتواند آن را از بین ببرد. کتاب با داستان زیبایش عشق مادر و فرزند را به تصویر کشیده است.
زنبورک و حیوانهای جنگل (یک دست صدا ندارد)
معرفی کتاب
این کتاب داستانی را روایت میکند که یادآور ضربالمثل «یک دست صدا ندارد» است. خیلی از کارها را نمیتوان بهتنهایی به انجام رسانید. در این موارد باید از دیگران کمک بگیریم و با آنان همکاری کنیم. جوجهتیغی کوچولو توی رودخانه افتاده و دستش را به شاخهی کوچکی بند کرده است. زنبورک میخواهد او را نجات دهد اما تنهایی زورش نمیرسد که او را از آب بیرون بکشد. به همین خاطر...
آلیس در سرزمین عجایب
معرفی کتاب
آلیس دختری بود مثل همه دخترها، او خیالپرور، کنجکاو و علاقمند به ماجراهای هیجانانگیز بود. آلیس دختری معمولی بود تا قبل از اینکه به سرزمینی عجیب وارد شود. یک روز آلیس خرگوش سفیدی را میبیند و آن را دنبال میکند و به سرزمینی جادویی وارد میشود که ملکهایی بدجنس بر آنجا حکومت میکرد. آنجا سرزمینی بود که هر اتفاق عجیب و غریبی در آن اتفاق میافتد. سرزمینی که در آن موجوداتی عجیب وجود داشتند؛ هزارپایی که حرف میزد، تولهسگی که به اندازه یک اسب بزرگ بود و گربهایی که رد یک چشم بههمزدن غیب میشد و دوباره ظاهر میشد....
گنجشک و پیرمرد مهربان
معرفی کتاب
پیرمرد قصهی ما یک روز گنجشک را از چنگال عقابی نجات میدهد و آن را با خود به خانه میبرد تا از او مراقبت کند. پیرمرد خیلی با این پرنده مهربان بود. اما همسر پیرمرد اصلاً از این پرنده خوشش نمیآمد و دنبال فرصتی بود که آن را از خانه بیرون کند. بچهها با خواندن این داستان یاد میگیرند که با حیوانات مهربان باشند و آنها را دوست داشته باشند.
زیبا در قفس
معرفی کتاب
دوست داشتن عزیزان بهترین حس دنیاست اما به شرطی که از این دوست داشتن برای دیگران قفسی نسازیم و کاری نکنیم آنهایی که برای ما مهم هستند، داخل قفسی که از این دوست داشتن ساختهایم اسیر شوند، بهگونهای که زبانشان بند بیاید، دستشان بسته شود و نتوانند هیچ کاری انجام دهند. دخترک این داستان هم در ابتدا همین کار را کرد. او علاقهی ویژهای به پرندهاش داشت چون از وقتی جوجه بود آن را بزرگ کرده و مهمتر اینکه اسم مادرش را رویش گذاشته بود. ترس از دست دادن پرنده همچون وحشت رفتن مادر او را دچار چنان هراسی کرده بود که حتی اجازه نمیداد پرنده در بالکن و در هوای تازه بماند. دخترک تصور کرد با گذاشتن پرنده در قفس از او مراقبت میکند و این اشتباهی است که بسیاری از ما در مورد دوستان، فرزندان و افراد خانوادهی خود مرتکب میشویم. حتی بزرگترها هم نگران از دستدادن دوستیهایشان هستند. دوستی واقعی هیچگاه از بین نمیرود.
ستاره دنبالهدار
معرفی کتاب
دخترک داستان به دلایلی نمیتواند صاحب عروسکی شود که آن را پشت ویترین مغازهای دیده، پس آرزو میکند و به عالم خیال پناه میبرد. او با پناهبردن به یک افسانه که ستارههای دنبالهدار آرزوها را برآورده میکنند در انتظار میماند. داشتن آرزو که معمولاً از خیال ما سرچشمه میگیرد نهتنها بد نیست که حتی لازم است. اصلاً اگر کسی آرزویی نداشته باشد نمیتواند برای آینده خود برنامهریزی کند و حتی ممکن است زندگی او پوچ و بیمعنی شود. اما اینکه چه آرزوی کنیم و سازوکار برآورده شدن آرزو چگونه باشد هم خیلی مهم است. آیا همانطور که در عالم خیال آرزو میکنیم باید برآورده شدن آن را هم در همان عالم خیال ببینیم؟