اما
معرفی کتاب
کتاب «اِما»، رمانی درباره دختری به نام اِما است که در شهری کوچک در انگلستان زندگی میکند. اِما، دختری باهوش و ثروتمند است که فکر میکند خیلی خوب میتواند دیگران را راهنمایی کند و برای آنها تصمیم بگیرد. او دوست دارد برای بقیه نقشه ازدواج بکشد و فکر میکند همیشه درست حدس میزند، ولی گاهی اشتباهاتش باعث دردسر میشود. داستان «اما» پر از ماجراهای جالب، شخصیتهای دوستداشتنی و اتفاقات خندهدار است که مخاطب را به دنیای زیبای قرن نوزدهم میبرد. این کتاب نشان میدهد که چطور قضاوتهای عجولانه و دخالتهای بیجا در زندگی دیگران میتواند عواقب ناخوشایندی داشته باشد و چقدر مهم است که قبل از هر تصمیمی، خوب فکر کنیم و به حرفهای دیگران هم گوش بدهیم.
زندگی به سبک یک نخودفرنگی
معرفی کتاب
کتاب «زندگی به سبک یک نخودفرنگی» داستانی نمادین و خیالی است که زندگی در شهری به نام «جوانه» را روایت میکند. این شهر، متشکل از شش مزرعه مختلف (نخودسبزها، هندوانهها، هویجها، کلمها، شلغمها و بادمجانها)، در کنار دریایی پرآب به نام «دریانقر» قرار دارد. داستان با حملۀ ملخهای مهاجم به مزارع اطراف آغاز میشود و ساکنان جوانه را در ترس و اضطراب فرو میبرد. این داستان با ترکیب مضامین انسانی و اخلاقی، اهمیت اتحاد، شجاعت و تلاش برای حفظ ارزشها و هویتفردی و اجتماعی را برجسته میکند.
برادر انگلستان
معرفی کتاب
کتاب «برادر انگلستان» رمانی خواندنی با زبان و ساختاری منسجم که به بازهی زمانی سالهای پیش از انقلاب تاکنون پرداخته است. داستان با خوابهایی آغاز میشود که هر کدام مربوط به قسمتی از گذشته و اتفاقات آن دوران میشود. راوی داستان در عالم خواب و رؤیا مسافر قطاری بیمقصد میشود و با گذر از کوپههای آن به مرور خاطرات مرتبط با آشنایانش در گذشتههای دور و کوچهی کهندژ میپردازد. در قسمتی از کتاب میخوانیم: «درست نمیفهمم که بیدارم یا خواب، که سوار قطار شدهام یا از آن پیاده شدهام. بخار صبحگاهی از دهان قطار بیرون میریزد... اما نه، انگار پیاده شدهام؛ آن هم درست وسط کوچه کهندژ. قطار با همه سی واگنش آمده است با من تا تهِ کوچهای پیچدرپیچ و کاهگلی؛ کوچهای بیریل، با دیوارهای فروریخته. نرمه غباری از شن و خاک در فضای راهرو و کوپه قطار موجی محو دارد؛ موجی به رنگ آبی و طلایی در پسزمینهای مهتابی. هیچ مسافری در قطار نیست جز منِ حیرتزده، منِ مات، منِ گیج و منگ. ایستادهام و از پسِ پنجرههای چرک و خاکآلودْ کوچه کهندژ را نگاه میکنم؛ کوچهٔ خاطرات شیرین و دور کودکی، کوچهٔ قوم و خویشهای نزدیک و دور، آقاجان و عموجان، مادر و زنعمو، ماهلقا و اسماعیل، پسرعموهایم، سالار و سلطان.»
عشق کتاب
معرفی کتاب
«عشق کتاب» اثری در قالب کمیک استریپ است. این کتاب داستانی است با محوریت زنی جوان و همسرش، که زن عاشق کتاب و کتابخوانی است و در زندگی هیچکاری نیست که او با کتابخوانی آمیخته نکرده باشد و همین موضوع موقعیتهایی عجیب و گاه شیرین را برای او پدید میآورد که مولف بیشتر آنها را در قالب تصویرهایی از یک داستان مصور به نمایش میگذارد.
بیسردار
معرفی کتاب
این اثر، رُمانی است که بر اساس تحولات دوران مشروطه نگاشته شده است و همبستگی اجتماعی اقشار مختلف ایران را به تصویر میکشد و بهویژه به نقش تأثیرگذار زنان در مبارزات آزادیخواهانه میپردازد. حضور یک زن کلیمی در داستان نیز همزیستی و اتحاد میان اقلیتهای مذهبی و دیگر اقشار جامعه را برجسته میکند. این کتاب نهتنها به بررسی جنبههای تاریخی میپردازد، بلکه لایههایی از تعاملات انسانی و اجتماعی را در جریان مبارزات مشروطه آشکار میسازد.
داغ سرخ
معرفی کتاب
نهضت سربداران حرکت مردمی و آزادیبخش شیعیان خراسان در قرن هشتم هجری بود که پس از 120 سال چیرگی قوم تاتار و مغول بر ایران و بسیاری از مناطق آسیا، از «باشتین» سبزوار علیه ستم بیگانگان مغول آغاز شد. سران قیام سربداران با همراه کردن مردم با این حرکت، موفق به تصرف سبزوار در سال 738 هجری و تشکیل حکومت مستقل و مردمی شیعه شدند که به مدت حدود 50 سال به پایتختی سبزوار شکل گرفت و موجب تثبیت اعتقادات و باورهای شیعیان دوازده امامی برای دورانهای بعد در این بخش از ایران شدند و دامنه حکومت آنان تا مازندران و گرگان توسعه یافت و دولت مرعشیان در مازندران از بارزترین پیامدهای حکومت سربداران محسوب میشود. نویسنده رُمان «داغ سرخ»، با نگاهی نو به قیام سربداران تلاش دارد ضمن بیان روایت عاشقانهای در بستر تاریخ، نحوه شکلگیری قیام شیعی مردم سبزوار و «باشتین» را با چیرهدستی پیش برد و مخاطب جوان و نسل امروزی را با خود همراه سازد.
چاه سرخ
معرفی کتاب
نویسنده این رُمان با خلق شخصیتهای تخیلی، داستان تازهای را برای بازگو کردن تاریخ آفریده است. این اثر لحظات دردناک و حماسی نبرد ملی «چالدران»، نخستین نبرد شاه اسماعیل (دولت صفوی) با سلطان سلیم عثمانی در 31 مرداد سال 893 شمسی که در نزدیکی شهر خوی در دشت چالدران اتفاق افتاد را برای مخاطب روایت میکند. وقایع رُمان در سه منطقه اردبیل، تبریز و دشت چالدران میگذرد و سایه روشنی از نبردها و زندگی شاه اسماعیل صفوی را به تصویر کشیده است. شخصیت اصلی و محوری داستان دختری به نام «زلیخاست» که محافظ همسر شاه اسماعیل (تاجلی بیگم) است و با او در جنگها و نبردها شرکت میکند. در بخشی از کتاب میخوانیم: «نیزهام را دادم جای عصا زیر بغلش گرفت. لنگ زد و جلوتر رفت. آرام قدم برداشتم. از آن من نبود؛ فاصله چند قدمیام را با او نگه داشتم و نخواستم شانهبهشانهاش بروم و صدای نفسش را بشنوم و جانم گُر بگیرد!»
سقلمه
معرفی کتاب
نویسنده در این رمان طنز زندگی پسری جوان و ناپخته به نام مرتضی را روایت میکند که با رسیدن به سن ازدواج، برای پیدا کردن همسر مورد علاقهاش تقلا میکند. مرتضی در خانوادهای متوسط رو به پایین زندگی میکند و در جریان خواستگاریهای متعددش از دختران، با فرهنگ، سلیقه و ایدهآلهای طبقات دیگر جامعه آشنا میشود. او در این مسیر با مشکلات و چالشهای زیادی دست و پنجه نرم میکند. رمان «سقلمه» در 18 فصل با عناوین جذابی برای مخاطب نگارش شده است.
هناسه
معرفی کتاب
این رمان بر اساس یک داستان واقعی با نگاهی به زندگی یک خانواده عراقی و ظلم رژیم بعث عراق به کردنشینان و اهالی حلبچه نوشته شده است. داستان کتاب در حلبچه، کوهستانهای کردستان، شکارگاه پرور سمنان و شهر سمنان اتفاق میافتد. هناسه نام مادر خانوادهای از کردستان عراق است که تحت ظلم رژیم بعث قرار میگیرند. ظلم و فشار روی این خانواده در حدی است که مجبور به ترک وطن و مهاجرت به ایران میشوند و این خود شروع ماجراهای پرفراز و نشیبی برای این خانواده است. رمان تأثیرات جنگ بر بنیان خانواده، تبعات دوری، دلهره و دلتنگی آدمها را شرح میدهد و سعی دارد تلاش و استواری یک زن را برای حفظ خانوادهاش نشان دهد.
داستانهای کارگاهی؛ سهشنبههای عزیز
معرفی کتاب
این کتاب شامل داستانهایی است که هنرجویانی که در کلاسهای داستاننویسی خانم تجار شرکت کردهاند، نوشتهاند. این کتاب 15 داستان را شامل میشود که اکثراً متعلق به بانوان نویسنده هستند و مجموعهای از داستانهای فارسی کوتاه است که با نثری ساده و جذاب نوشته شده است. قسمتی از داستان کتاب را میخوانیم: «برای آخرین بار نگاهم به آینه افتاد. نور آفتاب به صورتم خورده بود. صورتم درون آینه میدرخشید، مکثی کردم. ناگهان زمان برایم متوقف شد. خوب نگاه کردم. نگاه چشمانم به نگاه چشمان درون آینه گره خورد. نکند آن گوهری که پدر می گفت، این است؟ !»