Skip to main content

افسانه تیر‌انداز جوان

معرفی کتاب
«رعد» جوان، بزرگ‌ترین آرزویش، به دست آوردن مهارت در تیراندازی و شکست دادن قهرمان تیراندازی شهرشان، «طوفان»، است. او برای فراگیری فنون تیراندازی به سفری طولانی می‌رود و در سرزمین «ختن»، نزد استاد تیراندازی به نام «نسیم» می‌رود. استاد طی چند‌سال سه کار مهم را به او می‌آموزد: باز نگه داشتن چشم‌ها و پلک نزدن، چیزهای کوچک را بزرگ دیدن و چیزهای بزرگ را کوچک دیدن. به‌این‌ترتیب، رعد به تیرانداز چیره‌دستی تبدیل می‌شود و به سرزمین خود بازمی‌گردد؛ اما در روز مسابقه ... .

مشت بر پوست

معرفی کتاب
«جعفر» که همه او را «موشو» صدا می‌کردند، از وقتی بچه بود، همراه پدرش، برای کار به خیابان‌ها می‌رفت. شغل پدر تنبک‌زدن بود. کم‌کم موشو نیز به شغل پدر علاقمند شد و پس از مرگ پدر، در کوچه و خیابان تنبک‌ می‌زد و از این راه امرار معاش می‌کرد؛ اما مردم او را از خود می‌راندند و شغل او را مناسب نمی‌دانستند... .

خمره

معرفی کتاب
داستان این کتاب در یک روستا می‌گذرد. خمره ای که بچه‌های مدرسهٔ روستا در آن آب می‌نوشیدند شکسته‌ است و دیگر قابل استفاده نیست. مدیر مدرسه، دانش‌آموزان و برخی از اهالی تلاش می‌کنند تا به نحوی این مشکل را حل کنند. این داستان شرح ماجراهایی است که در این مسیر رخ می‌دهد.

این وبلاگ واگذار می‌شود

معرفی کتاب
زال نوجوانی آبادانی است که در دوران جنگ یکی از همسایه ها دسته کلیدی به او سپرده اند تا وقتی برگشتند، آن را پس بگیرند. زال دلباخته فریبا دختر همسایه بوده ولی فریبا نسبت به او احساسی نداشته است. حالا بعد از سی و چند سال وبلاگی به نام دسته کلید به راه می افتد و اتفاق های تازه ای را به دنبال می آورد…

خرسی که چپق می‌کشید

معرفی کتاب
راوی داستان پسربچه‌ای است که پدرش بیکار و در خانه است و مادرش هر روز به کوه و دشت می‌رود و گیاهی دارویی جمع می‌کند و می‌فروشد. آن‌ها با این پول فقط می‌توانند شلغم بخورند. روزی سه بار شلغم! تا اینکه روزی مادر با عصبانیت پدر را دنبال کار می‌فرستد. پسر فکر می‌کند، پدر مثل هربار خیلی زود برمی‌گردد و بهانه‌ای می‌آورد؛ اما این‌بار خبری از پدر نیست. موضوع دیگری هم هست؛ داستان دختر دوازده‌ساله‌ای که سال‌ها پیش، خرس او را می‌برد. پسرک فکر می‌کند نکند پدرش را هم خرس برده است... .

طنین کوهستان

معرفی کتاب
در دهه 1930 که رکود بزرگ اقتصادی به وجود آمده، "الی" و خانواده اش مجبور به انتخاب های دشوار و حتی فداکاری های دشوارتر شده اند. پس از اینکه والدین او قربانی بحران اقتصادی می شوند، خانواده از شهر دور می شوند و زندگی خود را در اطراف کوه "اکو" می سازند. زنده ماندن نیازمند کار سخت، مهارت و اراده برای غلبه بر هر مانعی است که توسط مادر طبیعت ایجاد شده است. در حالی که الی و خانواده اش در کوه اکو زندگی می کنند، فاجعه ای برای خانواده رخ می دهد. پدر الی به کما می رود. الی ناعادلانه تقصیر این حادثه را به دوش می کشد و....

قصه‌های ادواردو: قصه مردی ایتالیایی که عاشق امام‌زمان شد

معرفی کتاب
«ادواردو» خودش را خوشبخت‌ترین مرد ایتالیا می‌دانست؛ چراکه تمام پول‌های پدرش به او رسیده و در سن جوانی یکی از ثروتمندترین آدم‌های جهان شده بود. آن روز ادواردو مثل بقیۀ روزها به کتابخانه دانشگاهشان رفته بود که ناگهان چشمش به کتابی خورد که در میان بقیۀ کتاب‌ها فرو رفته بود و مقداری هم خاک رویش نشسته بود. جلدش را نگاه کرد و دید با خط انگلیسی نوشته: «ترجمه انگلیسی قرآن کریم». دیدن این کتاب سرنوشت او را عوض کرد.

آتشگاه

معرفی کتاب
این کتاب قصۀ پسر نوجوانی به‌نام «حبیب» است که در روستای بلوطک زندگی می‌کند. در این روستا، خان را روباه خطاب می‌کنند؛ اما اگر آدم‌هایش این کلمه را بشنوند، مردم را فلک می‌کنند. حبیب و دوستش و تصمیم می‌گیرند خانۀ خان را آتش بزنند؛ اما در این میان حبیب خواسته و ناخواسته درگیر ماجراهایی هیجان‌انگیز و خطرناکی می‌شود.

برادرم تختی

معرفی کتاب
این داستان در قالبی کلاسیک و در فضایی واقعگرایانه نوشته شده‌ است و بیشتر حالتی نوستالژیک و بازگشت به گذشته دارد. نویسنده بیشتر از هرچیز سعی دارد فرهنگ، شرایط جفرافیایی و جنس زندگی مردم قصر شیرین را به مخاطب معرفی کند. قهرمان داستان، «مصطفی» با «عبدالله» دوستان صمیمی هستند. مثل دو برادر که هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌تواند آن‌ها را از هم جدا کند؛ حتی اگر قلدر محل، «چنگیز‌شکمی» باشد که وقت و بی‌وقت سروکله‌اش پیدا می‌شود و دردسر درست می‌کند.

قصه‌های مادربزرگ

معرفی کتاب
کتاب حاضر مجموعه‌ داستان‌های کوتاهی است که نویسنده در دوران کودکی و نوجوانی‌اش از مادربزرگ‌ها شنیده است. او این قصه‌ها را جمع‌آوری کرده؛ چراکه معتقد است داستان‌هایی که سینه به سینه منتقل می‌شود، گوشه‌ای از فرهنگ این سرزمین است. داستان اول درباره پیرمرد فقیر و پسرش است. آن‌ها زمین کوچکی داشتند که با آن روزگار می‌گذراندند. روزی وقتی سرِ زمین بودند، پرنده‌ نیمه‌جانی پیدا کردند و... .