موش سربههوا
معرفی کتاب
از هفت موشی که با هم سفر میکردند، یکی سر به هوا بود. او یادش رفته بود کوله غذاها را بردارد! موشهای گرسنه بعد از کلی دعوا با موش سر به هوا، دنبال غذا گشتند و ششگردو پیدا کردند و خوردند و به موش هفتم چیزی نرسید. موشها در مسیرشان ششتکه پنیر هم پیدا کردند و اینبار هم به موش سر به هوا چیزی ندادند. موشها دوباره به راه افتادند و ناگهان موش هفتم عقابی را دید که به طرف آنها میآمد. او... . شایان ذکر است که کتاب بازی و سرگرمی هم دارد.
حسنی و جارو جارجاری
معرفی کتاب
«حسنی» میرود که پیاز بخرد؛ چون خانمجان قرار است برای ظهر کوفتهقلقلی درست کند. هوا خیلی خوب است و حسنی فکر میکند تا ظهر کلی وقت دارد. پس بهتر است از کوچه باغی برود. کوچه باغی پُر از درختهای آلوچه است. وقتی حسنی سرگرم خوردن آلوچه است، صدایی میشنود! صدا از جارویی است که خودبهخود کوچه را جارو میکند! جارو میگوید صاحبش از آنجا رفته و او را با خودش نبرده است؛ چون کهنه شده است. جارو دنبال صاحبی میگردد و... .
حسنی و برنجک
معرفی کتاب
باباجان «حسنی» را از خواب بیدار کرد تا برود و به مرغ و خروسها دانه بدهد. خانمجان هم مقداری برنج به او داد و گفت آن را هم برایشان بریزد. حسنی دانهها را به مرغ و خروسها داد؛ اما وقتی میخواست برنجها را روی زمین بریزد، صدایی شنید! صدای یکی از دانههای برنج بود که کنار کاسه از ترس میلرزید! دانه برنج خودش را برنجک معرفی کرد و از حسنی خواست تا او را نجات دهد. در عوض او هم سه آرزوی حسنی را برآورده میکند. حسنی دانه برنج را از روستا بیرون برد و... .
حسنی و دیگ آش
معرفی کتاب
خانمجان و باباجان میخواستند بروند خرید. برای همین «حسنی» را از خواب بیدار کردند و از او خواستند تا مراقب آش باشد تا ته نگیرد. خانمجان قابلمه آش را در حیاط روی اجاق گذاشته بود. وقتی حسنی درِ قابلمه را برداشت، بوی آش بلند شد. سروکله گربه روی دیوار پیدا شد، کلاغه روی درخت و آقای الاغ هم سرش را از خانه آورد تو و همگی آش میخواستند! حسنی به همه آنها آش داد؛ ولی ناگهان موش و بچههایش هم آمدند. درحالیکه فقط مقدار کمی آش ته قابلمه مانده بود!
حسنی و شبح خوابالو
معرفی کتاب
اینبار هم «حسنی» به زور از خواب بیدار میشود تا برود از باغ سبزی بیاورد. حسنی در راه تصمیم میگیرد که دور بزند و از کوچه قدیمی برود تا راهش نزدیکتر شود. در کوچه قدیمی پرنده پر نمیزند، حسنی کمی میترسد، قلبش تند میزد و دستانش عرق میکند. حسنی برای اینکه کمتر بترسد، آواز میخواند؛ اما ناگهان صدایی میشنود! او شبح خوابالو را بیدار کرده است. حسنی میخواهد فرار کند؛ اما نمیتواند، پاهایش به زمین چسبیده است... .
حسنی و غول گردندراز
معرفی کتاب
خانمجان و باباجان به عیادت عمهکلوچه رفتند و «حسنی» هم به حیاط رفت تا باغچه و گلها را آب بدهد. او شلنگ آب را باز کرد و شروع کرد به آواز خواندن. ناگهان صدای وحشتناکی به گوشش رسید، زمین لرزید و هوا تاریک شد! حسنی از ترس، پشت درختی پنهان شد. غول بزرگی گردن درازش را داخل حیاط کرد و بو کشید. غول، بوی آدمیزاد به دماغش رسیده بود. غول گفت که چشمش درست نمیبیند و از آدمیزاد خواست که بیرون بیاید و قول داد که او را نخورد. حسنی از پشت درخت بیرون آمد؛ ولی غول به قولش عمل نکرد و میخواست او را بخورد که حسنی فکری به ذهنش رسید.
کی بود؟ کی بود؟ یه آچار، کجا؟ تو جعبه ابزار
معرفی کتاب
«کتاب کی بود؟ کی بود؟ یه آچار، کجا؟ تو جعبه ابزار» از مجموعه هشت جلدی ترانههای کی بود؟ کی بود؟ است. شاعر این مجموعه ناصر کشاورز در هر جلد به موضوعی خاص پرداخته است. ترانههای این کتاب در مورد معرفی مشاغل است. شیرینی و جذابیت تصویرها به فهم شعرها کمک بسیاری کرده است. ترانهها ساده و روان با واژگان قابل درک برای مخاطب بیان شده است. مثل:
کی بود؟ کی بود؟
شاعر بود
اسمش آقاناصر بود
دیدم مداد به دسته
پشت میزش نشسته
....
کی بود؟ کی بود؟
شاعر بود
اسمش آقاناصر بود
دیدم مداد به دسته
پشت میزش نشسته
....
خداجونم کمک بکن
معرفی کتاب
کتاب حاضر دربردارنده پنج شعر درباره خداشناسی است، شعرهایی درباره آفرینش خورشید و ماه، درباره ستارهها که چشمک میزنند، درباره رعد و برق که باعث بارش باران میشوند و... . در یکی از شعرها، کودک کلاغی را که بالش شکسته است، پیدا میکند، آن را به خانه میبرد و از خدا میخواهد که کمک کند تا کلاغ زودتر خوب شود. در شعر بعدی... .
من خودم هستم
معرفی کتاب
این داستان درباره حیوان رنگارنگی است که نمیداند نامش چیست. قورباغه او را میبیند و چون او نامش را نمیداند، نادان خطابش میکند. حیوان رنگارنگ ناراحت میشود و تصمیم میگیرد به سفر برود تا بفهمد که چه حیوانی است، در راه اسب، گاو، طوطی، ماهیها، اسب آبی و...، همه به او میگویند که نمیدانند چه حیوانی است تااینکه... . کودکان با مطالعه این داستان میآموزند که باید خودشان را دوست داشته باشند و به خودشان احترام بگذارند.
دوباره یادم رفت اجازه بگیرم!: آموزش مهارت «اجازه گرفتن» و «عذرخواهیکردن»
معرفی کتاب
کتاب حاضر مهارتهای رفتار اجتماعی برای داشتن زندگی شادتر در خانه و موفقیت در مدرسه را آموزش میدهد. «آرجی» و دوستش، «سَم»، سوار اتوبوس مدرسه نمیشوند و تا خانه پیاده میروند. آرجی چند کار بد دیگر هم انجام میدهد. پدر و مدیر مدرسه تلاش میکنند به آرجی یاددهند که از بزرگترها اجازه بگیرد و اگر اشتباه کرد عذرخواهی کند.