Skip to main content

پتوی فرانکلین

معرفی کتاب
فرانکلین پتوی آبی رنگش را گم کرده است. او همه جا را می‌گردد؛ ولی آن را پیدا نمی‌کند. فرانکلین نمی‌تواند بدون پتویش بخوابد. آن شب او مجبور می‌شود با پتوی کهنه پدرش بخوابد. صبح روز بعد به سراغ دوستانش می‌رود تا درباره پتو از آن‌ها سؤال کند.

فرانکلین یک حیوان خانگی می‌خواهد

معرفی کتاب
فرانکلین مدت‌هاست که دلش می‌خواهد یک حیوان خانگی داشته باشد. او موضوع را با پدر و مادرش در میان می‌گذارد. آن‌ها می‌گویند که باید در این باره فکر کنند. فرانکلین به حیوانات مختلف فکر می‌کند و تصمیم می‌گیرد که یک ماهی طلایی کوچولو بخرد.

باشگاه سری فرانکلین

معرفی کتاب
فرانکلین بازی‌های گروهی را دوست دارد و تصمیم می‌گیرد با دو سه نفر از دوستانش، باشگاهی درست کند؛ اما باشگاه او جای کوچکی است و اجازه نمی‌دهد که سگ آبی وارد شود. سگ آبی خودش، باشگاهی تشکیل می‎دهد و کارهای هیجان‌انگیزی می‌کند . فرانکلین دوست دارد به باشگاه سگ آبی ملحق شود.

فرانکلین می‌خواهد بزرگ باشد

معرفی کتاب
فرانکلین بچه لاک‌پشتی است که آرزو دارد هر چه زودتر بزرگ شود و کارهایی بکند که بچه‌های بزرگ انجام می‌دهند. او یک روز را با خرگوش که بزرگ‌تر از اوست، می‌گذراند و متوجه می‌شود که بزرگ بودن اصلاً کار راحتی نیست و به این نتیجه می‌رسد که هر چیزی به وقت خودش خوب است.

فرانکلین و روز درخت‌کاری

معرفی کتاب
روز درخت‌کاری است و فرانکلین دلش می‌خواهد درخت بزرگی بکارد که بتواند روی آن خانه درختی درست کند؛ ولی آقای حواصیل نهال کوچکی به او می‌دهد. خرس و خرگوش هم نهال‌های کوچکی دارند و از آن‌ها مراقبت می‌کنند. فرانکلین هم تصمیم می‌گیرد نهال کوچکش را بکارد و مواظبش باشد؛ اما نهال سر جایش نیست!

ساندویچ‌ساز مو دم اسبی‌باف

معرفی کتاب
این داستان ماجرای پسری است که یک آرزوی ساده و در عین حال دور از دسترس دارد و همچنین دختری با آرزوهای نه چندان دور و سگی که دنبال صاحبش می‌گردد. کمک کردن به دیگران و همکاری، از نکات مطرح در این داستان است.

جوجه‌تیغی‌های پسر عمو

معرفی کتاب
دو تا جوجه‌تیغی به شهر جوجه‌تیغی‌ها می‌رفتند که شب شد و تصمیم گرفتند کنار تپه‌ای بخوابند؛ اما خوابشان نمی‌برد، برای همین شروع کردند به جنگیدن با یکدیگر. آن‌ها، آن قدر جنگیدند تا تمام تیغ‌هایشان تمام شد. جوجه‌تیغی‌ها بعد از جنگ همدیگر را گم کردند؛ ولی خیلی دوست داشتند که دوباره یکدیگر را ببینند. در این داستان به اهمیت دوستی توجه شده است.

چه کسی آقای صورتی را می‌شناسد؟

معرفی کتاب
این داستان درباره دختری است که یک روز از پشت پنجره یک مرد صورتی می‌بیند. دختر همه جا را به دنبال او می‌گردد و از همه سراغش را می‌گیرد؛ اما هیچ کس او را ندیده است تا اینکه یک روز، ماشینی صورتی می‌بیند. پلیس ماشین صورتی را تعقیب می‌کند و سرانجام دختر، مرد صورتی را پیدا می‌کند. او یک نقاش است!!!!

اژدهای گل آفتابگردان

معرفی کتاب
یک روز بهاری، اژدهایی سبزرنگ به دشت گل‌های آفتابگردان آمد و آن‌قدر گرسنه بود که می‌خواست همه را بخورد. در یک چشم به هم زدن، اژدها دشت را صاف و بدون گل کرد و... . حالا چه بلایی بر سر اژدها می‌آید؟ و آیا دوباره در دشت، گل‌های زیبا می‌روید؟

مثل یک ببر بخواب

معرفی کتاب
دختر کوچولو حتی وقتی خورشید غروب می‌کرد، نمی‌خواست بخوابد. پدر و مادرش برای او قصه‌هایی از خواب حیوانات مختلف تعریف می‌کنند؛ ولی دخترک هنوز بیدار است. سرانجام دخترک در خیالش خود را به جای قهرمانان داستان می‌گذارد و به خواب می‌رود.