Skip to main content

شیرها از آمپول نمی‌ترسند!: در باره دکتررفتن

معرفی کتاب
بچه‌ها معمولاً از دکتر رفتن می‌ترسند. خوب است والدین دلایل این مشکل کودکان را بدانند تا بتوانند بهتر با موضوع برخورد کنند. کتاب حاضر داستان کودکی است که مثل همۀ بچه‌ها از دکتر می‌ترسد. دکتر با او خیلی خوب رفتار می‌کند، طوری که کودک متوجه می‌کوشد قوی است و حتی از آمپول نمی‌ترسد. نویسنده در انتهای کتاب نیز توضیحاتی به والدین و بزرگ‌ترها می‌دهد تا بتوانند کودک را در این زمینه کمک کنند.

از دکتر می‌ترسی؟

معرفی کتاب
هر کودکی ویژگی‌های مثبت و منفی دارد. شناخت این ویژگی‌ها و تلاش برای تعدیل آن‌ها از مسئولیت‌های مهم والدین و بزرگ‌ترهاست. در داستان این کتاب، به مهارت مدیریت استرس پرداخته شده است. کودکی از مراجعه به پزشک هراس دارد. البته کم‌کم ترسش می‌ریزد. مخاطب در این ماجرا، ضمن مدیریت استرس، با روبه‌رو شدن با عامل ترسناک و فرو ریختن ترس آشنا می‌شود.

گمشده در فضا: مقابله با ترس،تقویت امیدواری

معرفی کتاب
مهارت‌های رفتاری و اجتماعی در قالب داستان‌ها نیز آموخته می‌شوند. این کتاب از مجموعۀ چندجلدی «آداب شهر سبزی‌ها» به موضوع مقابله با ترس و تقویت امید پرداخته‌است. شخصیت اصلی این داستان یک‌بار گم‌ شده است و به همین خاطر از گم‌شدن می‌ترسد. در جریان داستان و اتفاقاتی که برایش می‌افتد، متوجه می‌شود ترس احساسی طبیعی است که با غلبه بر آن می‌توان موفق شد.

ترسوزوروس

معرفی کتاب
احساس ترس یکی دیگر از مشکلاتی است که بسیاری از کودکان با آن مواجه‌اند. لازم است بزرگ‌ترها با کودکانشان دربارۀ این حس حرف بزنند و به آن‌ها اطمینان دهند که این احساس طبیعی است. همه گاهی می ترسند. مجموعه کتاب‌های «احساسات دایناسوری» دربارۀ هیجانات کودکان و نحوۀ برخورد با آن‌هاست. در این جلد، بچه دایناسور از خیلی چیزها می ترسد. نویسنده در دو صفحۀ آخر کتاب توضیحاتی نیز برای والدین آورده‌است.

خرگوشک نترس!

معرفی کتاب
ترسیدن بسیار عادی و نشانۀ سلامت فرد است. شجاع بودن هم یعنی آدم بترسد، ولی با ترسش روبه‌رو شود. کتاب حاضر یکی از مجموعه‌ کتاب‌های «ماجراهای دم‌پنبه‌ای» است. در هر داستان یک موضوع اخلاقی و رفتاری مطرح می‌شود. این جلد داستان خرگوشی را روایت می‌کند که از خیلی چیزها، مثل دست‌شویی، ارتفاع و صدای بلند می‌ترسید. او می‌فهمد که باید با ترسش روبه‌رو شود. سعی می‌کند و موفق می‌شود.

خرس کوچولو نمی‌ترسد

معرفی کتاب
هوش اجتماعی یکی از موارد هوشی است که لازم است در کودکان تقویت شود. مجموعه کتاب‌های «یاد بگیریم کنار هم زندگی خوبی داشته‌باشیم»، به همین منظور، در هر جلد یکی از ارزش‌های اخلاقی اجتماعی را به بچه‌ها می‌آموزد. در این جلد، موضوع ترسیدن از تنهایی در قالب داستانی کودکانه مطرح شده است. خرس کوچولو می‌خواهد پیش کسی بخوابد تا تنها نباشد، ولی هیچ جا برایش مناسب نیست.

من نمی‌ترسم!

معرفی کتاب
بچه جغد می‌گوید: من نمی‌ترسم. من یک جغد هستم و جغدها تمام شب را بیدار می‌مانند. اما گورکن و خرس و خفاش از دیدن بچه جغد در تاریکی جنگل تعجب کرده‌اند و نظرشان این است که جغدی به این کوچکی نباید این موقع شب در جنگل باشد. کدام یک درست می‌گویند؟ به نظر بابای بچه جغد اشکال ندارد اگر او یک ذره از تاریکی بترسد.

تنها در خانه

معرفی کتاب
سه روز به کریسمس مانده است و خانواده «مک کالیستر» برای سفر آماده می‌شوند. همه مشغول کار هستند به غیر از «کوین» که مرتب دردسر درست می‎کند. مادر کوین را به اتاقش می‌فرستد تا تنبیه شود. کوین با عصبانیت آرزو می‌کند که دیگر هیچ‌وقت خانواده‌اش را نبیند. صبح روز بعد، کوین در خانه تنهای تنهاست. او فکر می‌کند که خانواده‌اش را ناپدید کرده است و هر کاری دلش می‌خواهد، می‌کند؛ اما وقتی شب فرا می‌رسد، متوجه می‌شود که دزدها دور وبرِ خانه پرسه می‌زنند. کوین تصمیم می‎گیرد به تنهایی با آن‌ها روبه‌رو شود.

بابا و دایناسور

معرفی کتاب
«نیکولاس» پسر کوچولویی است که از تاریکی و حشره‌های بزرگی که لابه‌لای بوته‌ها زندگی می‎کنند، می‌ترسد. او می‎خواهد مثل پدرش شجاع باشد، برای همین عروسک یک دایناسور را همیشه همراه خود دارد؛ چون دایناسورها نه از تاریکی می‎ترسند نه از حشره‌ها و نه از هیچ‌چیز دیگر. نیکولاس هنگام سنگ‌نوردی، شنا و در مسابقه فوتبال هم دایناسور را همراه دارد تا اینکه دایناسورش گم می‌شود. پسر کوچولو این راز را با پدرش درمیان می‌گذارد و آن‌ها با هم به دنبال آن می‎گردند.

تاریکی ترس نداره!

معرفی کتاب
"علی کوچولو" خرسی‌اش را بغل کرده بود و با بقیۀ اسباب‌بازی‌ها در اتاقشان خوابیده بودند که ناگهان صدای بلندی می‌شنوند. علی کوچولو می‌خواهد از اتاق کناری مادرش را صدا کند. خرسی به او می‌گوید: نترس! من اینجا هستم. تمام عروسک‌ها هم ترسیده‌اند. کامیون چراغ‌هایش را روشن می‌کند تا ببینند توی کمد چه خبر است. زیر تخت را هم باید نگاه کنند. بیرون پنجره چطور؟ انگار خبری نیست. پس این صدا از کجا آمده بود؟