Skip to main content

تابع بی‌نهایت و چند داستان دیگر

معرفی کتاب
کتاب حاضر دربردارنده ده داستان کوتاه است. هفت داستان نوشته نویسندگان ایرانی و سه داستان آخر از نویسندگان خارجی است. «دوم خواستگاری»، «سرزمین بوق»، «تالار سایه»، «تو می‌توانی» و «تابع بی‌نهایت» نام برخی از این داستان‌هاست. «تالار سایه» و «تو می‌توانی» از نویسندگان خارجی هستند که اولی داستان دختری است که برای مراقبت از کودکان و کار در منزل، به خانه‌ای می‌رود و... . داستان دوم درباره دختری است که خاطرات زیادی با پدربزرگش دارد؛ اما حالا پدربزرگ بیمار و خسته است و دختر سعی می‌کند به او کمک کند. داستان «تابع بی‌نهایت» حکایت روزهای مدرسه و معلم و درس و... است.

برنده یا بازنده و چند داستان دیگر

معرفی کتاب
این کتاب دربردارنده ده داستان کوتاه است. آثاری که بارها و بارها بازنویسی شده‌اند تا با کیفیت هر چه بیشتر به دست خوانند‌گان برسد و نوع ادبی داستان کوتاه را جانی دوباره ببخشد. «گردش»، «آب‌بازی»، «خطر مرگ»، «شهر گربه‌ها»، «این درد بی‌درمان» و «برنده یا بازنده»، نام بعضی از این داستان‌هاست. شایان ذکر است که موضوع اغلب داستان‌ها، نوجوانان و مدرسه است. همچنین نویسنده سه داستان آخر، نویسندگان خارجی هستند.

هزار و چند شب لیالی

معرفی کتاب
این کتاب حاوی چهارده داستان کوتاه است. «اِن دو برای دندان شماره سی و هشت»، «آینه فراموش نمی‌کند... حتی اگر رفته باشی»، «به وقت میزان» و «اندوه، سیگار و چند خاطره» نام برخی از این داستان‌هاست. «به وقت میزان»، درباره مردی است که در بیمارستان نیشابور، در بخش «سی‌سی‌یو» بستری است. او نماینده امور وقف آستان قدس در این شهر است. نیمه‌شب مسئول بخش سی‌سی‌یو با راننده این مرد تماس می‎گیرد و می‌گوید حاج‌آقا می‌خواهند که او هر چه سریع‌تر خودش را به بیمارستان برساند... . حاج‌آقا خوابی دیده و حالا می‌خواهد همان موقع به حرم برود. راننده به هر زحمتی است او را با آمبولانس راهی می‌کند و در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده است از حاج‌آقا می‌خواهد که شفاعت او را هم بکند؛ ولی او حتی به ذهنش هم نمی‌رسد که چرا حاج‌آقا همان لحظه می‌خواهد در حرم باشد!

لبه آب

معرفی کتاب
کتاب حاضر داستانی است که در دو زمان مختلف روایت می‌شود. بخشی از حوادث داستان در سال ۱۳۹۶ رخ می‌دهد و بخشی از اتفاقات به سال ۱۳۶۲ بازمی‌گردد. در ۱۳۹۶ چند روز از حمله تروریستی به مجلس ‌می‌گذرد؛ اما «سوری» هنوز نگران و بی‌قرار است. دیروقت است و «الیاس»، پسر سوری، هنوز به خانه بازنگشته است. عکسی از الیاس به همراه دو نفر دیگر، نشان می‌دهد که روز حمله، او جلوی مجلس بوده است و... . در سال ۱۳۶۲، «حبیب‌الله» و «رباب»، زوجی هستند که یکی از پسرانشان را در جنگ از دست داده‌اند و پسر دومشان، «حامد» هم ناپدید شده است. شبی که باران به شدت می‌بارد، جوانی زخمی به خانه آن‌ها می‌آید و در حالی که نام حامد را به زبان می‎آورد، بیهوش می‌شود.

من و مامان‌بزرگ

معرفی کتاب
قهرمان داستان درباره مادربزرگش صحبت می‌کند. مادربزرگ او آرام و خوش‌اخلاق است و هیچ‌وقت عصبانی نمی‌شود. آن‌ها ساعت‌ها با هم صحبت می‌کنند و پسرک تمام مشکلاتش را با او در میان می‌گذارد. مادربزرگ پیر و ناتوان نیست، آن‌ها به شهربازی می‌روند و سوار ماشین برقی می‌شوند و مادربزرگ با تمام توان به ماشین‌های دیگر می‌کوبد و از خنده روده‌بر می‌شود. او هرگز نوه‌اش را سرزنش نمی‌کند و وقتی پسرک ناراحت است، مادربزرگ با حرف‌هایش او را آرام می‌کند. مادربزرگ بیش از هر چیزی، مهربان بودن را به نوه‌اش یاد می‌دهد و پسرک او را بیشتر از هر کسی در دنیا دوست دارد.

من و خانم معلم

معرفی کتاب
پسرک وقتی برای اولین‌بار وارد مدرسه می‌شود، ناراحت است؛ چون احساس تنهایی می‌کند. خانم معلم برخلاف تصور پسرک هیچ‌وقت بی‌حوصله و عصبانی نیست. او همیشه آرام و خونسرد است و با همه مهربان. کم‌کم پسر کوچولو متوجه علاقه‌مندی‌های مشترک بین خود و معلمش می‌شود و همین موضوع باعث می‌شود که او مدرسه را دوست داشته باشد.

من و بابابزرگ

معرفی کتاب
پسر کوچولوی داستان، پدربزرگش را خیلی دوست دارد؛ چون پدربزرگ همیشه و در همه حال، به خواسته‌های او توجه می‎کند. پدربزرگ با او بازی می‌کند، برایش کتاب می‌خواند، کمکش می‎کند تا بر ترسش غلبه کند و... . پسر کوچولو سعی می‎کند به خاطر این همه مهربانی، به شکل‌های مختلف از پدربزرگش، قدردانی کند.

من و بابا

معرفی کتاب
این کتاب درباره رابطه پدران با فرزندانشان است. پسرک پدرش را خیلی دوست دارد. آن‌ها بیشتر وقت‌ها کنار هم هستند. پدر با پسرش بازی می‌کند و او را می‌خنداند و پسر در پختن کیک به پدر کمک می‌کند. پدر برای پسرش قصه می‌خواند تا او بخوابد و کارهای زیادی را به او یاد می‌دهد و... . پسر در کنار پدرش احساس امنیت و آرامش می‌کند؛ چون پدر او بهترین پدر دنیاست!

من و مامان

معرفی کتاب
پسر کوچولوی این داستان مادرش را خیلی دوست دارد. مادر تمام‌وقت از او مراقبت می‎کند، برایش غذا درست می‎کند، با او بازی می‌کند و... . مادر بیرون از خانه هم کار می‎کند و پسر کوچولو نمی‌داند که مادرش چطور این همه کار را انجام می‎دهد. پسرک دوست دارد مثل مادرش شجاع شود و به او در کارها کمک کند.

بابای توی قاب

معرفی کتاب
این کتاب داستان دیدار رهبر، «آیت‌الله خامنه‌ای» را با فرزند شهید، «مصطفی احمدی روشن» روایت می‌کند. راوی داستان، «علی‌رضا» فرزند این شهید است. او به مهمانی رهبر دعوت می‌شود. مادربزرگ، علی‌رضا را جلو می‌برد تا سلام کند. رهبر لبخند می‌زند و او را در آغوش می‌گیرد. علی‌رضا که فکر می‌کند پدرش به ماموریت رفته است، متوجه می‌شود که او شهید شده است.