Skip to main content

نوه‌های ننه‌رعنا

معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی سه داستان درباره «ننه‎رعنا» و نوه‎های دوقلویش، «مهناز» و «مریم»، است. مهناز و مریم آن‌قدر شبیه هستند که مادربزرگ همیشه آن‎ها را اشتباه می‏‌گیرد. نزدیک عید است و مادربزرگ می‌‏خواهد خانه‎تکانی کند. بچه‌‏ها فکر می‏‌کنند خانه‎تکانی یعنی تکاندن خانه و فکر می‏‌کنند که مادربزرگ هرگز نمی‌‏تواند این کار را بکند! اما وقتی معنی آن را می‎فهمند، هرروز به مادربزرگ سر می‌‏زنند و به او کمک می‏‌کنند. ننه‎رعنا راهکاری دارد تا دیگر نوه‌هایش را اشتباه نگیرد. او... .

چگونه می‌توان بال شکسته‌ای را درمان کرد؟

معرفی کتاب
پرنده کوچک محکم به شیشه‌های ساختمان کوبیده شد و به زمین افتاد؛ ولی هیچ‎کس متوجه او نشد؛ حتی نگاهش هم نکرد، به جز پسربچه مهربانی که با مادرش بود و می‎خواست سوار قطار شود. او پرنده را برداشت و به خانه برد. مادر و پدر بال پرنده را بستند، او را در جای گرم و نرمی گذاشتند و از او مراقبت کردند. با گذشت زمان، آرام‌آرام حال پرنده بهتر شد تا جایی که دوباره توانست پرواز کند.

فندقی و کاربزرگ

معرفی کتاب
«فندقی» پسرکوچولویی که با مادربزرگش زندگی می‎کرد، می‎خواست یک کار بزرگ انجام دهد. مادربزرگ از او خواست تا به جوجه‌ها غذا بدهد؛ اما فندقی می‎خواست کار بزرگی بکند... . او به درخت سیبی که هیچ میوه‌ای نداشت، آب داد، پای خرگوشی را از تله بیرون آورد، بچه‌های آبادی را آشتی داد و...؛ اما وقتی به خانه بازگشت، غمگین بود. او فکر می‌کرد کار بزرگی نکرده است. هنگامی‌که برای مادربزرگش درباره کارهایی که کرده بود، گفت، مادربزرگ... .

لوئیزا‌!! خواهش می‌کنم

معرفی کتاب
لوئیز حاضر نیست برادر بزرگش، «جک»، را تنها بگذارد. جک برای دور کردن او همه کار می‏‌کند؛ اما نمی‎شود در برابر لوئیز مقاومت کرد. او مصمم است تا جایی که می‏‌تواند کنار برادرش بماند. هنگامی‌که جک با ناامیدی آرزو می‏‌کند ای کاش لوئیز یک سگ بود، ناگهان با منظره وحشتناکی روبه‎رو می‎شود. به نظر می‌‏رسد لوئیز رفته و یک سگ کوچولو جای او را گرفته است! اما این چطور ممکن است؟

دست‌های سبز لاله

معرفی کتاب
«مجید» برادر «مریم»، همراه دوستش، «قاسم»، به جبهه می‎رود و پیاز گل لاله‎ای را که در گلدان کاشته است، به مریم می‎سپارد و سفارش می‌کند که گلدان باید در جای تاریک باشد تا برای عید نوروز گل بدهد. مجید و قاسم می‎روند و مریم با تمام دلتنگی‎اش از گل لاله مراقبت می‏‌کند. بعد از مدت‌ها قاسم بازمی‎گردد؛ اما خبری از مجید نیست! این داستان، حکایت پایمردی‌های جوانانی است که توانستند وطن را حفظ کرده و سرزمین‌مان را به دشت لاله تبدیل کنند.

سنجاب کجا رفته بود؟

معرفی کتاب
این داستان درباره حفاظت از محیط زیست است. پسرک مثل همیشه شیر را خورد و بطری آن را به بیرون پرت کرد، کنار بقیه بطری‎ها! او به درخت بلوط روبه‌روی اتاقش خیره شد و منتظر دوستش سنجاب بود؛ ولی هرچه انتظار کشید، خبری از سنجاب نشد! پسرک نگران سنجاب بود، حتی با پسر همسایه بازی نکرد. او فکر کرد شاید سنجاب به جاهای دوری رفته باشد تا غذای خوشمزه پیدا کند یا شاید لانه بزرگ‌تری می‌خواسته است یا... . تصاویر کتاب نشان می‎دهند سنجاب‌کوچولو در یکی از بطری‌های شیرِ پسرک گیر افتاده و... .

سر من لانه‌ گنجشک‌هاست

معرفی کتاب
داستان این کتاب کودکان را با دلایل تعامل انسان با طبیعت آشنا می‌‏کند. داستان از زبان یک کودک روایت می‎شود. این روایت، داستان پدربزرگی است که به دلیل مستأجرهای متفاوتی که دارد، از واگذاری خانه قدیمی‌اش به بنگاه خودداری می‎کند. این تصمیم باعث بروز مشکلات مالی در خانواده می‎شود و در همین نقطه است که روابط عاطفی نوه و پدربزرگ آغاز می‎شود.

بابا‌بزرگ سبز من

معرفی کتاب
کودکی زندگی پدربزرگش را روایت می‏‌کند. پدربزرگ سال‌ها پیش، قبل از تلویزیون و کامپیوتر و تلفن همراه به دنیا می‏‌آید. او در مزرعه با خرگوش‌ها و ذرت‌ها و هویج‌ها بزرگ می‎شود و وقتی کلاس چهارم است آبله‌مرغان می‏‌گیرد. پدربزرگ مجبور می‌‏شود مدتی در خانه بماند و برای همین قصه‌های زیادی درباره جادوگران، باغ‌های اسرارآمیز و لوکوموتیوی کوچک می‌خواند. پدربزرگ آرزو دارد باغبان شود؛ اما مجبور است به جنگ برود و... . پدربزرگ بعد از جنگ ازدواج می‏‌کند و سال‌ها بعد نوه‎های زیادی دوروبرش را می‏‌گیرد. حالا پدربزرگ بعضی چیزها را فراموش می‏‌کند، مثل کلاه حصیری مورد علاقه‌اش را!

یک داستان محشر

معرفی کتاب
هنگامی‎که «ژوزف» خیلی کوچک بود، پدربزرگش روانداز محشری برای او دوخت و ژوزف از آن سال‌ها استفاده کرد. ژوزف روزبه‌روز بزرگ‌تر شد و روانداز کهنه‌تر تا اینکه روزی مادرش گفت بهتر است آن را دور بیندازد؛ چون خیلی کهنه و پاره بود؛ اما ژوزف روانداز را نزد پدربزرگ برد و پدربزرگ از آن یک کُت محشر دوخت. ژوزف سال‌ها از آن کُت استفاده کرد تا روزی مادر گفت وقت دور انداختن آن است. ژوزف باز هم کُت را نزد پدربزرگ برد و او این‌بار یک جلیقه محشر از آن دوخت و سال‌ها گذشت، جلیقه خیلی پاره و پوسیده شده بود، مادر گفت... .

ناصر ایکس ری

معرفی کتاب
داستان این کتاب موضوعی اجتماعی دارد و روایت زندگی پسربچه‌ای به نام ناصر است که می‌تواند مانند دستگاه ایکس‌ری، درون همه اجسام و افراد را ببیند. داستان با همین محور پیش می‌رود و در این مسیر مسائل و مشکلاتی برای این نوجوان پیش می‌آید.