پینگپنگ در تله
معرفی کتاب
کمیسر «کلیکر» به معمای دشواری برخورده است. «پینگپنگ»، تبهکار پلید و زیرکی است که بوی پلیس را از ده فرسخی تشخیص میدهد. کمیسر چطور میتواند او را گیر بیندازد؟ او نقشهای کشیده است و میخواهد «آدی» و دوستانش را به زندان بفرستد تا شاید بتوانند اعتماد پینگپنگ را جلب کنند؛ اما آیا آنها که حالا شرافتمندانه زندگی میکنند، حاضرند این کار را انجام دهند؟
کاپیتان کچاپ
معرفی کتاب
«کاپیتان کچاپ» و افرادش قرار است جواهراتی را که در گاوصندق خانهای است، بدزدند؛ ولی دوستشان «چارلی» که در شکستن گاوصندوق تخصص دارد، دستگیر شده است. کاپیتان کچاپ قصد دارد از «بلکی»، یکی از دوستان «آدی ارلیش»، خلافکار معروف، بخواهد این کار را انجام دهد؛ اما بلکی و دوستانش یک سالی هست که خلاف را کنار گذاشتهاند. آیا بلکی، یار قسمخورده «پارکهتل» و دوست صمیمی کمیسر «کلیکر»، با کاپیتان همدست میشود؟
عملیات سری کشک
معرفی کتاب
«ادی ارلیش» و دوستانش کارهای خلاف را کنار میگذارند و کار آبرومندانهای را شروع میکنند. کمیسر «کلیکر» ابتدا به آنها بدگمان است؛ اما حالا با آنها دوست شده است. کمیسر و دوستانش خیلی تصادفی با یک باند سرقت روبهرو میشوند و خبر جلسه مهم مافیای سرقت ماشین، پای آنها را به عملیات جدیدی باز میکند. این بار کمیسر و دوستانش با افرادی کارکشتهای طرف هستند که به این سادگی فریب نمیخورند.
تله شاهماهی
معرفی کتاب
از وقتی «آدیارلیش» و گروهش، کارهای خلاف را کنار گذاشتهاند و شغل شرافتمندانهای دارند، کمیسر «کلیکر» با آنها دوست شده است. کمیسر اوایل احتمال میداد که نقشهای در کار باشد؛ اما به تدریج به آدی و دوستانش اعتماد کرد. حالا یکی از خلافکارهای قدیمی به نام «شلغم» دوستشان، «تینو» را دزدیده و تهدید کرده است که پلیس نباید دخالت کند، وگرنه... . هیچ ردی از گروگانگیرها نیست. آدی و دوستانش کلک شاهماهی را سوار میکنند و... .
عملیات ماهیتابه
معرفی کتاب
«آدی ارلیش»، استاد کلاهبرداری، قصد دارد با گروهش از بانک سرقت کند. آنها سه روز تمام تونلی را به طرف بانک حفر میکنند و دقیقاً وقتی زیر صندوق بانک میرسند، متوجه میشوند که پلیسها منتظرشان هستند. آدی و افرادش میتوانند فرار کنند؛ اما کمیسر «کلیکر»، زبلترین افسر جنایی شهر، به مخفیگاه آنان میرود و هشدار میدهد که میداند چه کسانی قصد سرقت داشتهاند. آیا کمیسر موفق میشود آنها را به دام بیندازد؟
تابستان دیوانه
معرفی کتاب
این داستان خندهدار و ناراحتکننده سه دختر به نامهای «دلفین» و «ونتا» و «فرن» است. دلفین یازده ساله برای دو خواهر کوچکش مثل یک مادر است؛ چون مادرشان، «سیسیل»، هفت سال پیش آنها را ترک کرده است تا زندگی جدیدی را در «کالیفرنیا» آغاز کند. زمانی که این سه خواهر به «اکلند» کالیفرنیا سفر میکنند تا تابستان را در کنار مادرشان سپری کنند، درمییابند که مادرشان اصلاً شبیه تصوراتشان نیست! در حالی که دخترها دوست دارند خوش بگذرانند، مادرشان آنها را به کمپی تابستانه میفرستد که گروهی به نام «پلنگهای سیاه» آن را اداره میکنند. دخترها برخلاف انتظارشان چیزهای زیادی درباره خانواده و کشور و از همه مهمتر خودشان یاد میگیرند.
وروجک تازهوارد
معرفی کتاب
زمانی که «اینگه» به جزیره کوچک «بُرنهُلم» در دانمارک میرسد تا با مادربزرگش زندگی کند، نمیداند چه توقعی باید داشته باشد. مادربزرگ خشک و جدی است و مردم جزیره عجیب و غریباند. بچهها باید فقط دیده شوند؛ اما صدایشان درنیاید. اهمیتی ندارد که اینگه چهقدر برای خوب بودن تلاش میکند، باز هم شیطنت راهش را به درون او پیدا میکنند. عکسالعمل مادربزرگ و مردم جزیره در برابر این شیطنتها چیست؟
یک شب فاصله
معرفی کتاب
خانواده «گرتا» که دوازده سال دارد، در یک شب از هم جدا میافتند. او با مادر و برادر بزرگترش، در نیمه شرقی آلمان باقی میمانند و پدر و برادر دوم گرتا به دنبال کار به آلمان غربی میروند؛ اما با ساخته شدن ناگهانی دیوار «برلین»، آنها دیگر نمیتوانند به خانه برگردند. گرتا میداند که نگاه کردن به دیوار و فکر کردن به آزادی خطرناک است؛ اما نمیتواند جلوی خودش را بگیرد... . پدر گرتا از او میخواهد تا از شرق دیوار به طرف برلین غربی تونل بزنند. آیا این کار ممکن است؟
لانه کاغذی
معرفی کتاب
«استیو» همیشه خوابهای جالبی میبیند. شبی که زنبور نیشش میزند، دوباره خواب عجیبی میبیند. خوابی که باعث میشود حالش بهتر شود. او در خواب ملکه زنبورها را میبیند که درباره برادر تازه متولدشدهاش صحبت میکند، برادری که با مرگ دست و پنجه نرم میکند. ملکه زنبورها به استیو میگوید که میتواند به نوزاد کمک کرده و مشکل ژنتیکی او را برطرف کند. استیو خوشحال و امیدوار است؛ اما نمیداند کی قرار است این کار انجام شود.
درخت آرزو
معرفی کتاب
کتاب حاضر داستان درخت بلوطی است به نام "قرمز" که سال های زیادی از عمرش می گذرد. او یک درخت آرزو است و مردم محل، آرزوهایشان را بر روی تکه های لباس می نویسند و به شاخه های آن می بندند. این درخت آرزو به همراه کلاغی به نام"بانگو" و سایر حیواناتی که در گوشه و کنار تنه اش پناه می گیرند، مراقب محله نیز هست.تا این که خانواده ای جدید به محله می آیند. بسیاری از ساکنان محله از این اتفاق ناراضی هستند و قرمز به عنوان یک درخت آرزو، سعی می کند بین آنها و اهالی ارتباط برقرار کند.