سگی که میخواست خورشید باشد و سیزده قصه دیگر از قصههای مردم آسیا
معرفی کتاب
این کتاب شامل چهارده قصه از مردم آسیاست که برای مخاطبان کودک و نوجوان انتخاب شده است. آنچه در این قصهها اهمیت دارد، این است که سرانجام، خوبیها پیروز شده و نیروهای اهریمنی نابود میشوند. داستان «سگی که میخواست خورشید باشد»، داستان سگ خیالبافی را روایت میکند که دوست دارد به جای خورشید باشد. او از خورشید میخواهد که پایین بیاید و به جای او سگ شود تا او هم به جای خورشید به آسمان برود و بتابد. خورشید قبول میکند و... .
من و خانم معلم
معرفی کتاب
پسرک وقتی برای اولینبار وارد مدرسه میشود، ناراحت است؛ چون احساس تنهایی میکند. خانم معلم برخلاف تصور پسرک هیچوقت بیحوصله و عصبانی نیست. او همیشه آرام و خونسرد است و با همه مهربان. کمکم پسر کوچولو متوجه علاقهمندیهای مشترک بین خود و معلمش میشود و همین موضوع باعث میشود که او مدرسه را دوست داشته باشد.
من و دوستم
معرفی کتاب
موضوع این کتاب درباره ویژگیهای یک دوست خوب است. پسر کوچولو از رفتن به مدرسه خوشش نمیآید، چون او در مدرسه احساس تنهایی میکند؛ اما پس از چند روز نظرش تغییر میکند. او معلم مهربانی دارد و بهترین دوستش را در مدرسه پیدا کرده است. پسر کوچولو و دوستش همیشه با هم هستند و تمام کارهایشان را با هم انجام میدهند. آنها با هم درس میخوانند، با هم بازی میکنند، دردِ دل میکنند و خوراکیهایشان را با هم میخورند.
من و بابا
معرفی کتاب
این کتاب درباره رابطه پدران با فرزندانشان است. پسرک پدرش را خیلی دوست دارد. آنها بیشتر وقتها کنار هم هستند. پدر با پسرش بازی میکند و او را میخنداند و پسر در پختن کیک به پدر کمک میکند. پدر برای پسرش قصه میخواند تا او بخوابد و کارهای زیادی را به او یاد میدهد و... . پسر در کنار پدرش احساس امنیت و آرامش میکند؛ چون پدر او بهترین پدر دنیاست!
جانمی! مرا به تیم راه دادند
معرفی کتاب
از «فرنکی» و «اشلی» خواسته شده است که در تیم بسکتبال کلاس دوم بازی کنند. شنیدن این خبر «هنک» را ناراحت میکند؛ چون او کاملاً بیخبر است. هنک دوست دارد او هم در تیم بازی کند؛ ولی بازی بسکتبال او اصلاً خوب نیست. هنک در تمرینهای آزمایشی شرکت میکند و خیلی شانس میآورد که با حضور آقای مدیر، خانم مربی او را هم به عنوان بازیکن ذخیره انتخاب میکند؛ اما هنک حتی نمیتواند درست دریبل بزند.
مواظب سالاد پرنده باشید
معرفی کتاب
روز سرِ کار رفتن با والدین است و «هنک» تصمیم میگیرد با مادرش به اغذیهفروشی او برود؛ اما هنک نمیتواند سفارش مشتریها را به سرعت یادداشت کند یا آنها را به یاد بیاورد. به همین علت وقتی مجبور میشود از مشتریهای مهم سفارش بگیرد، باید از تنها شانسی که دارد، استفاده کند و همهچیز را حفظ کند؛ ولی آیا هنک میتواند این کار را به درستی انجام دهد؟
اتراق در باد و باران
معرفی کتاب
«هنک» مجبور است برای تکلیف مدرسهاش، درباره طبیعت شعر بگوید؛ اما نمیداند از کجا باید شروع کند. پدر و مادر هنک تصمیم میگیرند به دل طبیعت بروند تا او الهام بگیرد و شعر بگوید؛ البته با وجود آن همه حشره و حیوان و باد و باران، ماندن در طبیعت کمی ترسناک است. آیا هنک و خانوادهاش میتوانند از آن شب توفانی جان سالم به در ببرند؟
کوفته قلقلی را نمیتوان با نی خورد؟
معرفی کتاب
«هنک» هیچوقت سعی نمیکند بچههای کلاس را بخنداند، ولی هر روز این اتفاق میافتد و بچهها را میخنداند. او اصلاً شبیه دخترخالهاش، «جودیت»، نیست. جودیت هم دانشآموز خوبی است هم آشپزی فوقالعاده. در مسابقات آشپزی، هنگامی که یکی از شرکتکنندگان کنار میرود، فرصت خوبی برای هنک پیش میآید تا به جودیت ثابت کند او هم میتواند آشپز خوبی باشد؛ اما آیا واقعاً اینطور است و هنک میتواند غذایی درست کند که قابل خوردن باشد؟