Skip to main content

توی کتاب گیر افتادم!

معرفی کتاب
وقتی نویسنده «هیلی» را وارد کتاب می‌کند، او حسابی هیجان‌زده می‌شود؛ اما انگار توی کتاب بودن، آن‌قدرها هم سرگرم‌کننده نیست. هیلی دوست دارد از کتاب بیرون بیاید. به همین علت، دوستانش می‌خواهند به او کمک کنند. «ریچل» تلاش می‎کند با ناخن او را از کتاب جدا کند. «جیکوب» کتاب را از دو طرف می‌کشد تا هیلی به بیرون پرتاب شود و... ؛ اما هیچ‌کدام از این راه‌ها فایده‌ای ندارد. پس هیلی چگونه می‌تواند از کتاب بیرون بیاید؟

جوراب‌های بوگندو

معرفی کتاب
«تونی» هر بار برای خرید جوراب با مادرش به فروشگاه می‌رود؛ اما این بار او با پدربزرگش به آن طرف رودخانه می‌رود و یک جفت جوراب، با سه رنگ سبز و قرمز و زرد می‌خرد. تونی آنقدر جوراب‌هایش را دوست دارد که تصمیم می‌گیرد هیچ‌وقت آن‌ها را از پایش درنیاورد؛ اما پس از چند روز، جوراب‌های بی‌نظیر او بو می‌گیرند و همه دوستانش و حتی حیوانات محل را ناراحت می‌کند. سرانجام دوستان تونی مجبور می‌شوند وارد عمل شوند و جوراب‌های او رابشویند.

جک و نگرانی گنده‌بک

معرفی کتاب
«جک» منتظر روز کنسرت است تا بعد از چندین هفته تلاش سخت، برای مادرش ترومپت بنوازد؛ اما آن روز صبح، جک با نگرانی بیدار می‌شود. او تمام تلاشش را برای دور کردن نگرانی می‎کند؛ ولی موفق نمی‌شود. جک حتی نمی‌تواند درباره این موضوع با مادرش صحبت کند؛ چون کلمات مناسبی پیدا نمی‌کند. وقتی زمان رفتن به مدرسه فرا می‌رسد، او دیگر نمی‌تواند این فشار را تحمل کند و اشک‌هایش سرازیر می‌شود. ناگهان جک متوجه می‌شود که باید با نگرانی و استرسش روبه‌رو شود. او درباره نگرانی و اضطرابش به مادر می‌گوید و... .

پسر آفتاب

معرفی کتاب
«پِری» پسربچه‌ای یازده ساله است که با مادرش «جسیکا» در زندان زندگی می‌کند. جسیکا تقریباً دوازده سال از پانزده سال محکومیتش را گذرانده است. او به خاطر پِری این سال‌ها را به خوبی تحمل کرده است. «اِدگنده» که حتی قبل از پِری و مادرش آنجا بوده است، پِری را «پسر آفتاب» صدا می‌کند. آزادی مشروط جسیکا نزدیک است و او برای زندگی بیرون از زندان کلی نقشه کشیده است؛ اما اوضاع طبق نقشه پیش نمی‌رود. دادستان جدید شهر متوجه می‌شود که پسربچه‌ای داخل زندان زندگی می‌کند و او را به خانه خودش می‌برد. حالا پِری قصد دارد از ماجرایی که باعث زندانی شدن مادرش شده است، پرده بردارد.

راز درخت‌ها

معرفی کتاب
این داستان درباره مردی است که درخت‌های خیابان را به شکل حیوانات مختلف تزئین می‌کند. اولین‌بار سرو کله یک جغد در حیاط خانه ویلیام پیدا می‌شود. در روزهای بعد یک خرگوش دوست‌داشتنی کنار طوطی‌ای زیبا و کمی آن‌طرف‌تر یک فیل بازیگوش. شبی ویلیام مرد باغبان را می‌بیند و با او وارد پارک «گریم‌لاچ» می‌شود. آن‌ها تا صبح کار می‌کنند. روز بعد ویلیام با سر و صدای افرادی بیدار می‌شود که با خوشحالی در پارک گردش می‌کنند و... .

اسباب‌کشی بزرگ

معرفی کتاب
«بروس» آقای خرسی است که با چهار غاز زندگی می‌کند؛ اما در خانه بروس سه موش هم زندگی می‌کنند. آقای خرس از این وضع اصلاً راضی نیست؛ چون همیشه خانه شلوغ و پر از سر و صداست؛ ولی بروس چاره‌ای ندارد و این وضعیت را تحمل می‌کند تا اینکه روزی تصمیم می‎گیرد اسباب‌کشی کند و به جای دیگری برود؛ اما پیدا کردن خانه مناسب برای او و چهار غاز کار راحتی نیست. سرانجام در محله‌ای ساکت و کنار دریاچه یک خانه عالی پیدا می‌کند؛ اما... .

مهمان‌های ناخوانده

معرفی کتاب
«بروس» آقای خرسی است که با چهار غاز زندگی می‌کند. درواقع او مادر آن‌هاست و هر سال با غازها به جنوب کوچ می‌کند؛ اما بروس دوست دارد به خواب زمستانی برود. کوچ کردن و مادری کردن بروس را خسته و بداخلاق می‌کند. این‌بار، وقتی بروس به خانه‌اش برمی‌گردد، می‌بیند که موش‌ها خانه او را به یک هتل جنگلی پر رفت و آمد تبدیل کرده‌اند. بروس مجبور می‌شود تختش را با حیوانات دیگر شریک شود و این کار او را خیلی عصبانی می‌کند. بروس تا کی می‌تواند این وضعیت را تحمل کند؟

من مامان شما نیستم!

معرفی کتاب
«بروس» خرس تنها و بداخلاقی است که از باران خوشش نمی‌آید و روزهای آفتابی را هم دوست ندارد. او از حیوانات کوچولو و نازنازی هم خوشش نمی‌آید؛ اما بروس عاشق تخم پرنده‌هاست و با آن‌ها غذاهای مخصوصی درست می‌کند. یک روز او تصمیم می‌گیرد با چهار تخم غاز غذا درست کند؛ اما اجاقش خاموش می‌شود. بروس برای آوردن هیزم از خانه خارج می‌شود و وقتی برمی‌گردد، با صحنه عجیبی روبه‌رو می‌شود. چهار جوجه‌غاز از تخم بیرون آمده‌اند و او را مامان صدا می‌کنند!

کلاس رانندگی

معرفی کتاب
این کتاب جلد ششم از مجموعه کتاب‌های «نیکلا کوچولو» است. پدر «روفو»، دوست «نیکلا»، که پلیس است، به مدرسه می‌آید تا بچه‌ها را با چگونگی پیشگیری از تصادفات جاده‌ای آشنا کند و قوانین رانندگی را نیز به آن‌ها آموزش دهد. بچه‌ها به حیاط مدرسه می‌روند تا با دوچرخه‌های کوچکشان در آموزش شرکت کنند. حالا دیگر حتی آقای پلیس هم نمی‌تواند از پس این دار و دسته شلوغ برآید!

دار‌و‌دسته دزدان دریایی

معرفی کتاب
آقای «بلدور»، همسایه «نیکلا»، به تازگی دوربین فیلمبرداری خریده است. او از نیکلا می‌خواهد که با کمک هم فیلمی درباره دزدان دریایی بسازند و به او می‌گوید دوستش را هم بیاورد؛ اما بعد از چند دقیقه، سر و کله هشت نفر از دوستان نیکلا پیدا می‌شود! در حالی که بچه‌ها برای بازی کردن نقش اصلی جر و بحث می‌کنند، آقای بلدور می‌گوید خودش این نقش را به عهده می‌گیرد تا غائله تمام شود؛ ولی در همین موقع پدر نیکلا سر می‌رسد و... .