چگونه یک فیل را بغل کنیم؟
معرفی کتاب
«هنک» با بچههای کلاس و معلمشان، خانم «فلاورز»، به باغوحش میروند. خانم معلم به بچهها و به خصوص هنک، سفارش میکند که از بچههای دیگر جدا نشود. آنها در دنیای گوریلها توقف میکنند؛ ولی هنک برای رسیدن به فیلها لحظهشماری میکند و بعد ناگهان هنک گم میشود! و گردش در باغوحش به کابوس تبدیل میشود. او نمیداند بچههای کلاس کجا هستند و این گردش علمی به ماجراجویی هیجانانگیزی تبدیل میشود که هنک هرگز آن را فراموش نمیکند.
زامبی در حمام
معرفی کتاب
«هنک» و دوستش، «فرنکی»، همیشه شب هالووین، در اتاق مینشینند، چراغها را خاموش میکنند و فیلم ترسناک میبینند. امسال آنها دوست جدیدشان، «اشلی» را هم برای دیدن فیلم دعوت میکنند و اشلی فیلم «حمله زامبیها» را با خود میآورد. هنک نمیخواهد کسی متوجه ترسش بشود، برای همین با دیدن فیلم موافقت میکند؛ اما بعد از تمام شدن فیلم، هر وقت چشمانش را میبندد، زامبیها را میبیند. درست زمانی که هنک به این نتیجه میرسد که زامبیها واقعیت ندارند، آدمهایی را میبیند که مانند مردههای متحرک هستند.
مار قلابی و شعبدهباز عجیب
معرفی کتاب
در جلد سوم از کتاب «ماجراهای هنک»، «امیلی»، خواهر کوچک «هنک»، خود را برای جشن تولدش آماده میکند؛ اما او از اینکه نمیتواند در این جشن، نمایش خزندهها را داشته باشد، ناراحت است. هنک پنج راه به ذهنش میرسد که به امیلی کمک کند تا او از تولدش لذت ببرد. هنک از میان این پنج راه یکی را انتخاب میکند و تصمیم میگیرد تغییر قیافه بدهد و خودش را یک شعبدهباز معرفی کند. او میخواهد یک مار ظاهر کند؛ اما یاد گرفتن این حُقه سختتر از آن است که هنک فکر میکند.
قورباغه گمشده
معرفی کتاب
در جلد دوم از کتاب «ماجراهای هنک»، آقای مدیر وارد کلاس خانم «فلاورز» میشود تا یکی از بچهها را برای نگهداری از قورباغهاش، «فِرِد»، انتخاب کند؛ چون قصد دارد به سفر برود. خانم فلاورز، هنک را برای این کار پیشنهاد میکند و هنک قبول میکند؛ ولی یک روز فراموش میکند در ظرف را ببندد و قورباغه فرار میکند. حالا هنک تا دوشنبه فرصت دارد که قورباغه را پیدا کند و به آقای مدیر تحویل بدهد.
نشانههای کتاب هم آدماند
معرفی کتاب
در جلد نخست از کتاب «ماجراهای هنک»، خانم «فلاورز»، معلم هنک، بچههای کلاس را به اجرای نمایشنامه در مدرسه دعوت میکند. داستان نمایش درباره پسری است که در کتابخانه خوابش میبرد و وقتی از خواب بیدار میشود، کتابها زنده میشوند و از قفسهها بیرون میپرند. هنک تنها کسی است که از شنیدن این موضوع هیجانزده و خوشحال نمیشود؛ چون او در خواندن ضعیف است. آیا هنک میتواند در کنار دوستانش نقشی در این نمایش داشته باشد؟
4 روز در صف برای تماشای جنگ ستارگان
معرفی کتاب
این داستان درباره انتظار کشیدن و باور داشتن است. «اِلِنا» دختر جوانی است که با اصرارزیاد، برای دیدن فیلم «جنگ ستارگان» به سینما میرود. پیش از او، دو نفر به نامهای «تروی» و «گیب» در صف انتظار اکران فیلم حضور دارند. النا به همراه آنها حدود یک هفته سختی و بیخوابی را تحمل میکند تا بتواند فیلم را ببیند؛ اما به محض ورود به سینما، اتفاقی رخ میدهد که تماشای فیلم را از دست میدهد.
فرار از جزیره
معرفی کتاب
«جاناتان» جدیدترین پسری است که وارد کانون اصلاح پسران «اسلبهنج» شده است، ساختمان بزرگ و بدشکلی که در دل اقیانوس قرار دارد. اینجا تنها جایی است که جاناتان فکر میکند لیاقتش را دارد؛ چون مرتکب جرم وحشتناکی شده است و هر مجازاتی را میپذیرد. او کمکم به مکان جدید عادت میکند تا اینکه اتفاق عجیبی باعث میشود، پسرها در ندامتگاه تنها شوند و این تنهایی خطرات غیرمنتظرهای را برای آنها به وجود میآورد.
دست از سرم بردارید!
معرفی کتاب
این داستان، قصه مادربزرگی است که ظاهراً بیحوصله است و دوست دارد تنها باشد و ژاکت ببافد؛ اما هر جا میرود، شلوغ است. او بالاخره یک جای ساکت پیدا میکند، ولی وقتی کارش تمام میشود، خیلی زود احساس تنهایی میکند و نزد نوههایش باز میگردد و به هر کدام ژاکتشان را میدهد. مادربزرگ متوجه میشود که تنهایی همیشه خوب نیست و گاهی بهتر است از حضور خانواده و دوستانش لذت ببرد و خوش بگذراند.
هیچ کس یک دیو را دوست ندارد
معرفی کتاب
در اعماق سیاهچال، دیو بیدار میشود تا روز تازهای را آغاز کند. او مشغول انجام دادن کارهای روزانه است که صدای برخورد چند جفت چکمه روی کف سنگی سیاهچال، همهچیز را تغییر میدهد. چند ماجراجو «اسکلت»، دوست صمیمی دیو، را میدزدند. دیو تصمیم میگیرد اسکلت را نجات دهد؛ اما او میداند که هیچکس از یک دیو خوشش نمیآید. با این حال، راه میافتد و کوهها را پشت سر میگذارد تا اینکه با کشاورزی روبهرو میشود. مرد کشاورز که از دیو ترسیده است، او را دنبال میکند. دیو فرار میکند تا به مسافرخانهای میرسد و... .
یه جا برام نگهدار
معرفی کتاب
«جو» و «راوی»، دو پسر همسن و سال هستند که در دو نقطه دور و کاملاً متفاوت از هم بزرگ شدهاند؛ اما حالا هر دو یکجا گیر افتادهاند، «مدرسه»! راوی از هندوستان به آمریکا آمده است. او فوقالعاده باهوش است؛ اما در مدرسه جدیدش، کسی حرف او را نمیفهمد. جو اختلال شنیداری دارد که باعث شده نتواند با دیگران به خوبی ارتباط برقرار کند. جو و راوی فکر نمیکنند وجه اشتراکی داشته باشند؛ اما خیلی زود سر و کله یک دشمن مشترک پیدا میشود. حالا آنها یک ماموریت مشترک دارند و آن اینکه قلدرترین بچه کلاس را دستگیر کنند و... .