نینانه
معرفی کتاب
«نینانه» دختر خیلی کوچولویی بود. او صداهایی را میشنید که هیچکس نمیشنید! روزی نینانه وسط آشپزخانه نشسته بود و با کاسه آبی بازی میکرد که ناگهان صدای پای سوسکی را شنید! او به مادرش هشدار داد؛ اما مادرش هیچ سوسکی ندید، برای همین به کارش ادامه داد. ناگهان... . نینانه صدای لنگه جوراب پدر و لنگه دستکش مادرش را هم شنیده بود! تا اینکه... .
تو یک جهانگردی
معرفی کتاب
این داستان درباره خواهر وبرادری است که به علت جنگ مجبور به مهاجرت میشوند. برادر به خواهرش میگوید که قرار است جهانگردی کنند! آنها فقط با یک کولهپشتی حرکت میکنند و سختیهای زیادی را پشت سر میگذارند. برادر که بزرگتر از خواهرش است، در تمام طول مسیر سعی میکند امید را در قلب خواهرش زنده نگه دارد؛ هنگامیکه به غیر نان خشک چیزی برای خوردن نیست، برادر میگوید خوردن هرچیزی جهانگردها را قوی میکند و وقتی سرانجام... .
این منهای بازیگوش
معرفی کتاب
نیمهشب بزرگترین درخت شهر بر اثر طوفان از جا کنده میشود و بزرگترین خیابان شهر را میبندد. صبح روز بعد، ماشینهایی که پشت درخت ماندهاند، شروع به بوق زدن میکنند؛ ولی بعد از مدتی متوجه میشوند این کار هیچ نتیجهای ندارد. سپس هرکس به فکر کاری میافتد؛ از عکس گرفتن با درخت تا برداشتن شاخهای و… . نویسنده در ادامه، این مسئله را بررسی میکند که اگر مجموعهای از این «منها» در کنار هم، به «ما» تبدیل شوند، میتوانند مشکلات بزرگی را حل کنند.
خدایا... خدایا!2
معرفی کتاب
نویسنده در این کتاب میکوشد تا به کودکان نحوه دعا کردن و صحبت با خالق هستی را آموزش دهد. کودک برای همه چیزهای عجیب از خدا تشکر میکند، مانند آمپول زدن! آمپول درد دارد؛ اما او میداند که حالش را خوب میکند. کودک با یاد خدا، دوستش را میبخشد؛ چراکه آبرنگ او روی دفتر و لباسش ریخته است و با این کار احساس بهتری دارد. کودک از اینکه خدا حیوانات را آفریده خوشحال است و... .
تاج دوستی
معرفی کتاب
موش و خرگوش و جوجهتیغی با هم دوست بودند؛ آنها باهم به دنبال غذا میرفتند، با هم محلهشان را تمیز میکردند و اوقات خوشی داشتند تا اینکه موش، تاج طلاییایی پیدا کرد، آن را روی سرش گذاشت و از همان لحظه رفتارش کاملاً عوض شد! او به خرگوش و جوجهتیغی دستور میداد و خودش هیچ کاری نمیکرد. تا اینکه دوستان موش او را ترک کردند و... .
وقتی پینوکیو آدم شد...
معرفی کتاب
چندوقتی از آدم شدن پینوکیو میگذشت. او مثل همه پسربچهها باید روزی دوبار مسواک میزد، هرشب قبل از خواب حمام میکرد، روزی یکبار موهایش را شانه میزد و...؛ اما او از همه این کارها خسته شده بود و دلش میخواست دوباره عروسک چوبی باشد! او آرزویش را برای «جینا»، «روکو»، حلزون تو باغچه و حتی روباه مکار گفت؛ ولی متوجه شد که همه آنها او را الان بیشتر دوست دارند؛ اما پینوکیو همچنان دلش برای روزهای چوبی بودنش تنگ بود تا اینکه... .
نجوم و فضا
معرفی کتاب
نجوم از علومی است که فهم آن چندان ساده نیست. در این کتاب که یکی از مجلدات مجموعهای چندجلدی است، برای مخاطب کودک، اطلاعاتی دربارۀ نجوم، آسمان بالای سر و زمین زیر پا ارائه شدهاند؛ برای مثال، چیستی سیاره، شهاب و کرههای ماه و مریخ. مطالب کتاب متناسب با آموختههای علوم تجربی دبستان ارائهشدهاند.
یهسر ودوگوش تورتوری
معرفی کتاب
تربچه حوصلهاش سررفته بود و دلش میخواست یک کار هیجانانگیز بکند. یکدفعه، وقتی چشمش به ساعت افتاد، یادش آمد که فقط چنددقیقه به حراج استثنایی و هیجانانگیز موشی خنزری وقت دارد! او با عجله بیرون رفت و سرِ راه، خانم نخود را دید. بچه نخودیها هم دوست داشتند به حراج بروند. خانم نخود از بچهها خواست تا برایش میل بافتنی بخرند. تربچه و بچهنخودها به پیازچه رسیدند و او هم با آنها همراه شد؛ چون سشوارش خراب شده بود! موشی چهچیزی را به حراج گذاشته است که اینقدر استثنایی است؟