خیال‌پردازی

دخترکی که عادت نداشت موهایش را شانه بزند و هر روز کنار پیاده‌رو می‌نشست و لیف و کبریت می‌فروخت و بیشتر وقت‌ها مردمی را نگاه می‌کرد که با اخم و عصبانیت از جلویش می‌گذشتند؛ خودکاری روی موزاییک‌های پیاده‌رو پیدا کرد و برای اینکه حوصله‌اش سر نرود روی یک تکّه کارتن مقوایی که صاحب لامپ‌فروشی توی جوی کنار پیاده‌رو انداخته بود شروع به کشیدن نقاشی کرد، دخترک مدرسه نمی‌رفت و... .

این کتاب از مجموعه 11 جلدی ترانه‌های فندقی برای کودکان و نوجوانان است که در این جلد ترانه‌های کودکی با موضوعات باغچه، بارون، وقت ناهار، کبوتر خونه ما و... توسط شاعر کتاب سروده شده است.

کتاب «ابر پشمکی» از مجموعه‌ «ترانه‌های فندقی» است. شاعر در این کتاب با سرودن شعرهای کوتاه، ساده و لطیف، فضایی خیال‌انگیز برای کودکان به تصویر کشیده است. «عیدی»، «ماهی میشم»، «توپ نقره‌ای» و «چیک چیک» برخی از شعرهای این کتاب هستند.

کتاب حاضر دفتر شعر نو است که تلاش می‌کند تا با کمک پدیده‌های بصری همچون برف روی کوه‌ها، درخت‌ها و... مضمون‌های انتزاعی همچون دلتنگی، تنهایی و غم را برای مخاطب روایت کند.
این دفتر شعر به نوجوانان کمک می‌کند تا بتوانند قوه تخیل خود را برای سرودن شعرهای نو تقویت کنند.

در این کتاب، هفده شعر نوجوانانه در سبک نیمایی و شعرهای توصیفی-تصویری ارائه شده‌اند. مضمون اغلب اشعار عاشقانه و عاطفی هستند. شاعر با کمک آرایه‌ها و صنایع ادبی مفاهیم ساده را خیال‌انگیز کرده است. این کتاب علاوه بر لذت ادبی، می‌تواند به نوجوانان در مسیر شاعرشدن و بروز قریحه ادبی کمک کند.
یکی از شعرهای کتاب حاضر:«گلدان یک تکه از باغ است، تنگ تو هم یک تکه از دریا، با ارفاق»

کلید کوچولو با پدر و مادرش در جاکلیدی زیبایی زندگی می‌کرد. پدر، کلید در بور و مادر، کلید کمد؛ اما کلید کوچولو که هیچ وقت قفلی را باز نکرده بود، خوش‌حال نبور. پدرش می‌گفت: «غصه نخور، هر کلیدی، چه کوچک و چه بزرگ بالاخره قفلی را باز می‌کند.» او همیشه خیال‌بافی می‌کرد. تا این که...

در این کتاب متوجه می‌شویم رؤیاپردازی در دنیایی که به ما می‌گوید صاف بشین، قوانین را رعایت کن و داخل خطوط را رنگ‌آمیزی کن یعنی چی؟ این کتاب درباره‌ لحظاتی ا‌ست که ذهن و روح هر دو به تعالی رسیده‌اند و ما آزادانه می‌توانیم رؤیاهای خودمان را زندگی کنیم. این کتاب به کودکان یادآوری می‌کند وقتی زندگی در جاده‌ی سربالایی و سرازیری می‌افتد نباید خود حقیقی و خلاق‌شان را فراموش کنند.

قهرمان این داستان، پسربچه کوچکی است که آرزوی دیدن دنیا را دارد. او با پدرش در خیالات خود با اتومبیل، دوچرخه، قایق و سورتمه دنیا را زیر پای خود می‌بینند... . در قلب قصه‌ی پیش‌رو، یک درس حیاتی وجود دارد و مخاطب با خواندن کتاب، یاد می‌گیرد که هرگز نباید امید را از یاد ببرد.

این کتاب، جلد سوم از مجموعه «بیزبیزپشه» است. گروه «بیزبیزپشه»، دنبال چاله‌ای آب می‌گشتند تا توی آن بازی کنند، اما همه چاله‌ها خشک شده بودند. آن‌ها همگی روی یک سیم برق نشستند که یک‌دفعه متوجه شدند آسمان تاریک شده است، پشه‌ها فکر کردند شب شده، اما ناگهان یک قطره آب روی سر پشه‌ای که نامش «ریزه‌میزه» بود، افتاد. پشه‌ها که تا آن لحظه باران ندیده بودند، فکر کردند که کسی به آن‌ها حمله کرده است و... .

«دوروتی» در دشت‌‌های سرسبز کانزاس آمریکا زندگی می‌کند. روزی گردباد بزرگی خانه‌اش را بلند می‌کند و می‌برد! گردباد او و سگش را به جای دوری می‌برد؛ سرزمین جادویی اُز! دوروتی چطور می‌تواند به سرزمین خودش بازگردد؟ او با یک جادوگر خوب، یک مترسک، یک شیر و یک آدم آهنی برخورد می‌کند که می‌خواهند کمکش کنند.