آیا دهان دایناسور بسته میماند؟
معرفی کتاب
آیا دهان دایناسور بسته میماند؟ به نظر شما به یک دایناسور با دهان بسته اعتماد کرد و با او به یک سفر جادویی رفت؟
دایناسور گرسنه بود. باید فکری به حال شکم گرسنهاش بکند. سراغ کتابخانه پدربزرگش رفت اما حوصله خواندن کتاب را نداشت. فکری کرد، او دهانش را با طناب بست و روی کاغذی چیزی نوشت و از گردنش آویزان کرد. اینطوری توانست مرغابی و خرگوش و سگی را گول بزند و دنبال خودش بکشاند. اما وقتی توی قلعه بود و قصد خوردن آنها را داشت اتفاق دیگری افتاد.
دایناسور گرسنه بود. باید فکری به حال شکم گرسنهاش بکند. سراغ کتابخانه پدربزرگش رفت اما حوصله خواندن کتاب را نداشت. فکری کرد، او دهانش را با طناب بست و روی کاغذی چیزی نوشت و از گردنش آویزان کرد. اینطوری توانست مرغابی و خرگوش و سگی را گول بزند و دنبال خودش بکشاند. اما وقتی توی قلعه بود و قصد خوردن آنها را داشت اتفاق دیگری افتاد.
کاخِ کلاغها
معرفی کتاب
کلاغها هم مگر باید کاخ داشته باشند؟ کلاغ خاکستری باور نمیکند. مگر کلاغها از نیرنگ همیشگی روباهها خبر ندارند؟ کلاغ خاکستری برای کمک گرفتن از دانوش به پرواز در میآید، ولی ماجرای ترسناکی در دشت مرموز دیده میشود: خرگوشها به جان هم افتادهاند، هر دسته از خرگوشها میخواهند برای خودشان یک دشت داشته باشند! چند دشت بهجای یک دشت؟ کاخ کلاغها؟ دشت خرگوشها؟ چه کسی پشت این ماجراهای دشت مرموز هست؟ آیا ماجرای دشت مرموز با کاخ کلاغها پایان میگیرد؟ !
شیشهی عمر
معرفی کتاب
اگر به افسانهها و قصههای تخیلی علاقه داری قطعاً خواندن مجموعه شیشهی عمر میتواند جذاب و خواندنی باشد. این مجموعه شامل 5 داستان زیبا برای کودکان است. فضای داستان کاملاً خیالی بوده و کودکان را با حال و هوای افسانههای اصیل ایرانی آشنا میکند. تمام قصهها در یک جنگل روایت میشود و شاخصه همدلی و همکاری حیوانات برای رفع مشکلات جامعه هدف نویسنده بوده است. در بخشی از کتاب میخوانیم: شیر همانطور که کمکم به آهوی بیمار علف میخوراند، خودش هم از آن علفها میخورد. کلاغ به همه خبر داد که شیر علفخوار شده و حیوانات وقتی با چشم خودشان دیدند، باور کردند. کمکم همه از بچه آهو که بهخاطر او، شیر درنده دیگر آنها را شکار نمیکرد، خوششان میآمد. شیشهی عمر شیر باعث شده بود که همه در آرامش زندگی کنند. آنها میگفتند اگر شیر واقعاً علفخوار شده، ما سلطانی بهتر از او نخواهیم داشت. پس بهتر است ما هم از شیشهی عمر چنین سلطانی مراقبت کنیم. برای همین کمکم ترس آنها هم ریخت، به دیدن بچهآهو میآمدند و برای او و سلطان علفهای تازه میآوردند...
از ما بهتران
معرفی کتاب
این اثر مجموعهای از داستانهای خواندنی در مورد زندگی گرگها میباشد. در پیشگفتار کتاب آمده است: در آن ظهر شرجی و داغ تابستان که یازده سالم بود، از پدربزرگم پرسیدم: «از ما بهتران یعنی چه؟ »، او پس از کلی سؤال و جواب و اینکه این حرف را از چه کسی شنیدهام، مطلبی را به من گفت که امروز سبب ایجاد این اثر شد. او گفت: «از ما بهتران یعنی گرگ. گرگی که طبیعت آن را برای آدمی ساخته است؛ چون هوش و ذکاوت و برنامهریزیاش طوری است که مخصوص بلعیدن گوشت تن آدمی است و برای همین کار هم ساخته شده است، انسان هم برای مقابله با این درنده آتش را یافته است و آن را حصار بین خود و این درنده باهوش قرار داده است اما از آنجا که این حیوان باهوش فهمید با صبوری میتواند بعد از خاموشی آتش باز به سمت آدمی یورش برد، ماند و همین کار را هم کرد. آدمی اما چون از نخست با صبوری دشمنش را گرفتار نیرنگ میکرده است، برای مقابله اساسی با این درنده، تعدادی از همین گرگها را اسیر کرده و با تربیت فریبنده خود، علیه خودشان به کار گرفت؛ همانهایی که با چاپلوسی غذایشان به راه بود؛ اما دیگر آزادی گرگها را نداشتند.»
همسفر با قصهها: خروس خوشصدا
معرفی کتاب
در روستایی خروسی بود که صبحها با بانگ خود اهالی روستا را از خوب بیدار میکرد با صدای خروس علاوه بر اهالی، گربههایی که تازه وقت خوابشان بود، بدخواب میشدند . گربهها برای رهایی از این وضعیت نقشهای کشیدند تا از شر خروس و صدایش رهایی یابند.این کتاب به کودکان میآموزد که غرور بیجا مانع رشد و بالندگی شده و قدر و منزلت را از بین میبرد.
من کمکت میکنم
معرفی کتاب
کمک کردن به همدیگر حتی اگر خیلی کوچک، میتواند بسیار راهگشا باشد. همه ما داریم با هم زندگی میکنیم و نسبت به هم وظایفی داریم و خوب است که در مواقع لزوم و در صورت امکان به هم کمک کنیم. داستان حاضر که در یک جنگل میگذرد به خوبی به کودکان میآموزد که کمک کردن به همدیگر چقدر ارزشمند و زیباست.
خودت باش پروانه!
معرفی کتاب
پروانهی قصهی ما وقتی با زنبور عسل آشنا میشود تصمیم میگیرد مثل او و دوستانش گردهافشانی انجام بدهد. زبنور عسل هم حسابی پروانه را راهنمایی میکند اما پروانه به جای اینکه سعی کند مثل بقیهی پروانهها به گردهافشانی کمک کند میخواهد مثل زنبورها بشود. زنبور مدام به او میگوید تو همان پروانه باشی کافی است! قصه این کتاب با زبانی ساده و تصاویری رنگین، دربارهی زنبورها و پروانهها اطلاعات جالبی به ما میدهد.
گمشده در کوهستان امید
معرفی کتاب
روزی در دل کوهستانِ امید جوجه مرغی به دنیا آمد که مادرش نام او را درخشان گذاشت. مامان مرغِ به درخشان آموخت که هرگاه مشکلی برایش پیش آمد تمام تلاشش را برای حل آن به کار ببندد و از خدا کمک بگیرد. درخشان که خیلی دلش میخواست دنیا را ببیند و سؤالهای زیادی داشت از مادرش خواهش کرد با هم در کوهستان گردش کنند. در حین گردش جوجه کوچولو مادرش را گم کرد. او در اوج ترس و ناامیدی با یاد خدا و کمک گرفتن از او توانست مادرش را پیدا کند. این داستان به فرزندان مفهوم توکل به خدا را میآموزد.