گورخر خطخطی
معرفی کتاب
مامان گورخر هر شب لباسهای راهراه "خطخطی" را از تنش درمیآورد تا او راحت بخوابد. یک روز که خطخطی از خواب بیدار شد لباسهایش را نپوشید. او بدون راهراه و مانند یک خر معمولی با مادرش بیرون رفت. دوستانش که او را دیدند همه خندیدند و مسخرهاش کردند. صاحب یک باغ تا خطخطی را بدون خط دید گفت: چه خوب که خر مشتی حسن دوباره به باغ من آمده است تا بارهای مرا جابهجا کند. اما فقط اینها نبود. خطخطی تازه فهمیده بود که لباسش، مگسهای سمج را نیز فراری میداد...
پدربزرگم را دوست دارم
معرفی کتاب
در این کتاب، گورخر کوچک، لحظههای شادی را که با پدربزرگش ساخته است، توصیف میکند. پدربزرگ، او را سوار بر فرغون به طرف باغ میبرد تا گل بکارند، در راه با اردکهای زیبایی مواجه میشوند که آبتنی میکنند، دانههای گیاهان را با کمک هم در خاک میکارند و شب که به خانه میآیند با هم شام میخورند. شما وقتی پیش پدربزرگتان هستید چه کارهای هیجانانگیزی انجام میدهید؟
مادربزرگم را دوست دارم
معرفی کتاب
در یک روز خوب چه کارهایی میشود انجام داد؟ میتوان به خانۀ مادربزرگ رفت و از انباری یک عالمه وسیله برداشت تا بساط خالهبازی فراهم شود. میشود همانطور که مادربزرگ مشغول بافتن شال رنگارنگ است، با آبرنگ و مداد نقاشی کشید. در این کتاب با گورخر کوچکی آشنا میشوید و ماجراهای او را با مادربزرگش، میخوانید.
مامانم را دوست دارم
معرفی کتاب
در این کتاب، ماجراهای یک گورخر کوچک با مادرش را میخوانید.آن دو یکدیگر را خیلی دوست دارند و تقریبا همیشه با هم هستند. آنها موقع رفتن به گردش با سنجاقک قشنگ و کوچکی مواجه میشوند. ماهیهای زیادی را در رودخانه میبینند که از خوشحالی بالا و پایین میپرند. یک عالمه پروانه دورشان جمع میشود و گورخر کوچک با صدای بلند به آنها میگوید خیلی دوستشان دارد. گورخر و مادرش کارهای سرگرمکنندۀ دیگری نیز در طول روز انجام میدهند. کتاب را ورق بزنید.
دوست داری فیل باشی؟
معرفی کتاب
دربارۀ فیلها چه میدانید؟ آنها با خرطومشان خیلی کارها میکنند. حتی اگر سرشان را زیر آب ببرند، باز هم با خرطوم خود میتوانند نفس بکشند. فیلها هنگامی که از آب بیرون میآیند روی بدن خود خاک میپاشند تا پشهها آنها را نیش نزنند. اگر میخواهید چیزهای بیشتری از فیلها بدانید، کتاب را ورق بزنید. در پایان کتاب نیز، آلبومی دو صفحهای از تصاویر واقعی این حیوانات بزرگ و مهربان وجود دارد.
دوست داری غاز باشی؟
معرفی کتاب
غازها حدود سی روز روی تخمهایشان میخوابند. جوجهغازها وقتی دو روزشان میشود میتوانند در آب شنا کنند.غذای غازها سبزه، شبدر و گل قاصدک است. اگر میخواهید چیزهای دیگری از زندگی غازها بدانید، این کتاب را ورق بزنید. در آخر کتاب آلبومی دو صفحهای وجود دارد که میتوانید تصاویری واقعی از این حیوان را ببینید.
بچه گروفالو و موش ناقلا
معرفی کتاب
«گروفالو» به پسرش میگوید نباید هیچوقت به جنگل تودرتو برود؛ چون آنجا یک موش بزرگ و بدجنس زندگی میکند. یک شب که برف زیادی میبارد و باد هم به شدت میوزد، بچه گروفالو هشدار پدرش را نشنیده میگیرد و به جنگل میرود... . او و موش بدجنس با هم روبهرو میشوند و بچه گروفالو خیلی میترسد؛ ولی... .
گروفالو و موش ناقلا
معرفی کتاب
موش کوچولو که در جنگلی تودرتو زندگی میکند، تصمیم میگیرد به گردش برود. روباه و جغد و مار هر کدام میخواهند او را بخورند؛ اما موش با ترفندی هوشمندانه، هر سه نفر را گمراه میکند و به راه خود ادامه میدهد تا اینکه با هیولایی عجیب و وحشتناک روبهرو میشود. موش کوچولو با اینکه خیلی میترسد؛ اما تلاش میکند تا با انتخاب بهترین تصمیم، خود را از شّر هیولا نجات دهد.
شما یک بچه گم نکردهاید؟
معرفی کتاب
"جوجهتیغی کوچولو" با مادرش قلقلبازی میکرد. از سرازیریها سُر میخورد و منتظر میماند تا مادرش هم به او برسد. یک بار که سُر خورد هرچقدر هم که منتظر ماند مادرش نیامد. شروع کرد به گریه کردن که ناگهان "خانم خرگوشه" را دید. از او سراغ مادرش را گرفت. اما خانم خرگوشه کسی را با این مشخصات ندیده بود، ولی یک پیشنهاد دیگر داشت. به جوجهتیغی کوچولو گفت...
پیشی شکمو
معرفی کتاب
"پیشی شکمو" هر جا دری را باز میبیند، میرود تو. تازه اگر در دیگی هم باز باشد به آن زبان میزند. مثل همین دیگ آش "خاله مهربون" که دارد قلقل میکند. خاله مهربون از خستگی خوابش برده است و ملاقهای پر از آش روی زمین است. سر و کلۀ پیشی شکمو پیدا میشود و بی سر و صدا وارد اتاق میشود. هیچکس حواسش به دیگ نیست و او با خیال راحت میتواند آش بخورد. ناگهان صدایی ضعیف و ریز به گوش میرسد: آهای زبوندراز شکمو...