خرچنگ و ماهیخوار
معرفی کتاب
این داستان که از کتاب کلیله و دمنه بازنویسی شده است، حکایت مرغ ماهیخواری است که دیگر پیر شده و نمیتواند ماهی بگیرد. ماهیخوار نقشهای میکشد و به دروغ به ماهیها میگوید که چند ماهیگیر در راه هستند و میخواهند همه ماهیها را صید کنند؛ ولی او میتواند ماهیها را در منقار خود سوار کند و به برکه دیگری ببرد. ماهیها پیشنهاد او را میپذیرند و... .
پرندههای باهوش و دوستی با موش
معرفی کتاب
در این داستان که از کتاب کلیله و دمنه بازنویسی شده است، داستان پرندههایی روایت میشود که در دام شکارچی میافتند. آنها خیلی ترسیدهاند؛ ولی تصمیم میگیرند با هم متحد شوند و در یک جهت پرواز کنند و به این ترتیب موفق میشوند از دست شکارچی فرار کنند. در ادامه داستان، موش به کمک آنها میآید و همه بندها را باز میکند.
مار سخنگو و قاضی
معرفی کتاب
این داستان دو دوست است که کیسهای پر از سکههای طلا پیدا کرده و آن را زیر درختی پنهان میکنند. صبح روز بعد، هر دو نفر با هم باز میگردند تا سکهها را تقسیم کنند؛ اما اثری از کیسه نیست. آنها دعواکنان نزد قاضی میروند و با قاضی به محل بازمیگردند. در آنجا با ترفندی که قاضی به کار میگیرد، دزد سکهها مشخص میشود. شایان ذکر است که این داستان از کتاب کلیله و دمنه بازنویسی شده است.
بهرام و گردنبند
معرفی کتاب
این داستان از کتاب کلیله و دمنه بازنویسی شده است و حکایت مرد جوانی به نام «بهرام» است که مرد شکارچی و حیواناتی را که با هم در یک گودال افتادهاند، نجات میدهد. حیوانات برای تشکر از بهرام به او گردنبندی زیبا و بسیار گرانقیمت میدهند. بعد از مدتی، بهرام مجبور میشود گردنبند را بفروشد و نزد طلافروش میرود. طلافروش کسی نیست جز مرد شکارچی که شغلش را عوض کرده است و... .
کلاغ و مار
معرفی کتاب
در این داستان که از کتاب کلیله و دمنه بازنویسی شده است، مار بزرگی در سوراخ درختی که کلاغ بر شاخه آن لانه دارد، جا خوش کرده است. مار جوجه کلاغ را میدزدد و کلاغ میتواند با شجاعت جوجهاش را پس بگیرد؛ اما باید فکری بکند. او پس از مشورت با شغال، نقشهای میکشد و آن را اجرا میکند. کلاغ انگشتر زن باغبان را برمیدارد و در سوراخی که مار در آن لانه دارد، میاندازد و... .
سفر
معرفی کتاب
در این کتاب، پرندۀ کوچک مجبور است محل زندگیاش را ترک کند. باد او را با خود به جایی دیگر میبرد. جایی عجیب که زبان هیچیک از اهالی آن را نمیداند. ناگهان موجودی دیگر را میبیند که کمی شبیه اوست. زبانش را میفهمد. آن موجود به پرنده میآموزد تا زبان دیگر اهالی را یاد بگیرد. از همان روز به بعد همه چیز خوب میشود، شکوفهها باز میشوند و خورشید بر پرندۀ کوچک میتابد.
بوی خوشمزه آدم خانم
معرفی کتاب
این کتاب جلد هفتم از مجموعه کتابهای «ماجراهای اژی و قوری» است. اژدها کوچولو همراه دوستش، قورباغه، هنوز به دنبال پدر و مادرهایشان میگردند. «جیکجیکی»، پرندهای که «اژی» و «قوری»، به او کمک کردند، پدر و مادر آنها را در کوه بلند دیده است. اژی و قوری در راه رسیدن به کوه بلند، وارد شهر میشوند و بوی خوشمزهای توجهشان را جلب میکند. اژی که خیلی گرسنه است، وارد خانه آدمها میشود تا غذا بخورد؛ اما ناگهان... .
من نمیام بوقوحش!
معرفی کتاب
«اژی» و «قوری» همراه «جیکجیکی» به شهر میرسند. آنها تا به حال شهر ندیدهاند و خیلی میترسند. جیکجیکی خداحافظی میکند و میرود. اژی و قوری که حالا تنهای تنها هستند، با مادر و پسری روبهرو میشوند. پسرک اصلاً از آنها نمیترسد؛ ولی مادرش فریاد میکشد و پلیسها به سرعت خودشان را میرسانند. پلیسها میخواهند اژی و قوری را به باغ وحش ببرند؛ اما آنها در جای امنی پنهان میشوند. اژی میگوید دلش نمیخواهد به بوق وحش برود و قوری به او میگوید که باغ وحش درست است نه بوق وحش. هنگامی که هوا تاریک میشود، آنها از مخفیگاهشان بیرون میآیند؛ اما... .
جیکجیکی
معرفی کتاب
زمستان از راه رسیده و هوا حسابی سرد است. «قوری» و «اژی» همچنان به دنبال پدر و مادرهایشان میگردند. در حالی که آنها با آتشی که از دهان اژی بیرون آمده است، خودشان را گرم میکنند، با «جیکجیکی» روبهرو میشوند که زخمی شده است. اژی و قوری، خاری را که در پای جیکجیکی است، درمیآور ند. آنها متوجه میشوند که جیکجیکی پدر و مادرشان را دیده است و دنبال او به راه میافتند.
نشانه برق برقی!
معرفی کتاب
این کتاب جلد چهارم از مجموعه کتابهای «ماجراهای اژی و قوری» است. در این قسمت «اژی» و «قوری»، در حالی که دنبال پدر و مادرشان میگردند، کنار رودخانه چیزی پیدا میکنند که برق میزند. آنها عکس کودکیِ اژی را پیدا میکنند و متوجه میشوند که پدر و مادر اژی باید همان نزدیکی باشند. بعد از مدت کوتاهی، آنها نشانهای از پدر و مادر قوری پیدا میکنند. حالا قوری و اژی با خوشحالی به راهشان ادامه میدهند و مطمئن هستند که به زودی پدر و مادرهایشان را میبینند.