پشت درهای بهشت
معرفی کتاب
داستان این کتاب، درباره جوانی به نام «موقع» است که برای یاری امام حسین (ع)، مقابل پدر خود میایستد. موقع، شاگرد
ویژه «حبیببن مظاهر» است. هنگامیکه حبیب به قصد پیوستن به امام حسین (ع) از کوفه خارج میشود، موقع با واقعیتی روبهرو می شود که... . نویسنده فضای خدعه و خفقان زمان شهادت امام حسین (ع) را به تصویر کشیده است.
داستان این کتاب، درباره جوانی به نام «موقع» است که برای یاری امام حسین (ع)، مقابل پدر خود میایستد. موقع، شاگرد ویژه «حبیببن مظاهر» است. هنگامیکه حبیب به قصد پیوستن به امام حسین (ع) از کوفه خارج میشود، موقع با واقعیتی روبهرو می شود که... . نویسنده فضای خدعه و خفقان زمان شهادت امام حسین (ع) را به تصویر کشیده است.
ویژه «حبیببن مظاهر» است. هنگامیکه حبیب به قصد پیوستن به امام حسین (ع) از کوفه خارج میشود، موقع با واقعیتی روبهرو می شود که... . نویسنده فضای خدعه و خفقان زمان شهادت امام حسین (ع) را به تصویر کشیده است.
داستان این کتاب، درباره جوانی به نام «موقع» است که برای یاری امام حسین (ع)، مقابل پدر خود میایستد. موقع، شاگرد ویژه «حبیببن مظاهر» است. هنگامیکه حبیب به قصد پیوستن به امام حسین (ع) از کوفه خارج میشود، موقع با واقعیتی روبهرو می شود که... . نویسنده فضای خدعه و خفقان زمان شهادت امام حسین (ع) را به تصویر کشیده است.
کریستال و قالیچه پرنده
معرفی کتاب
دسته غازها به دستور رئیسشان، «دانی»، در ساحل فرود آمدند. یکی از غازها دیگران را تشویق کرد تا به آن طرفی بروند که سرسبزتر بود؛ اما رئیس فکر میکرد شاید آنجا دامی باشد. چندتا از غازها به آن طرف رفتند و ناگهان صدایشان بلند شد! آنها در دام افتاده بودند! دانی باید راه چارهای پیدا میکرد و سرانجام به این نتیجه رسید که یک موش میتواند غازها را نجات دهد؛ اما آیا در این جزیره دورافتاده موش پیدا میشود؟
سفر به قلعه خورشید
معرفی کتاب
این کتاب، داستان پُر فرازونشیب بردهای است به نام «سحاب» که دوست دارد کاتب شود. او برای رسیدن به آرزویش، پنهانی با کاروان حکومتی «مأمون» که برای بردن امام رضا (ع) از مدینه به مرو آمدهاند، راهی میشود تا به نیشابور، شهر هزار کاتب برسد؛ اما در مسیر با اتفاقاتی روبهرو میشود که زندگیاش را تغییر میدهد.
کتاب مخفی
معرفی کتاب
«ماهان» مردی ایرانی است که برای شفای چشمهای فرزندش، شهر به شهر دنبال طبیب است. به او خبر میرسد که در مدینه پیامبری از جانب خدا نازل شده است که معجزه میکند. او به مدینه میرود و درنهایت، فرزندش شفا پیدا میکند. ماهان که در طول سفرش در جریان واقعه غدیر خُم قرار گرفته است، شروع به نوشتن تاریخ سفر خود و همچنین آخرین حج رسول خدا و ماجرای غدیر خم میکند. سپس راهی ایران میشود تا ایرانیان را از واقعه غدیر آگاه سازد؛ اما... .
آتیشپاره
معرفی کتاب
«زهرا» دخترِ پُرجنبوجوشی است که در سالهای جنگ تحمیلی، در روستایی زندگی میکند. همسایه آنها، پیرزنی بهنام «مَشطلعت» است که پسرش، «جعفر»، به جبهه رفته است. جعفر مرتب برای مادرش نامه مینویسد و زهرا نامههای او را برای مشطلعت میخواند و در عوض اینکار، عسل میگیرد. جعفر مدام به جبهه میرود و زخمی برمیگردد. بههمیندلیل مردم روستا اسمش را رزمنده همیشه زخمی گذاشتهاند... .
ماچوچه و کلاغ
معرفی کتاب
خانم کلاغ با شاخ و برگ درخت لانه ساخت و کبوترِ ماچوچه، در کوه و لابهلای سنگها خانه درست کرد. وقتی که باران شروع شد و باد وزید، خانه خانم کلاغ خراب شد و باران او و جوجهاش را خیس کرد؛ اما خانه ماچوچه سالم و پابرجا بود. کلاغ چارهای نداشت. به خانه ماچوچه رفت و از او خواست تا آنها را به خانهاش راه دهد. آیا کبوتر این کار را میکند؟
موش گرسنه
معرفی کتاب
موش گرسنه بود. به باغ رفت و چندتا سیب از درخت کَند و خورد؛ اما سیر نشد، برای همین، برگهای درخت را هم خورد؛ اما باز هم گرسنه بود! موش مردی را دید که سطل آبی در دست داشت. مرد میخواست روی موش آب بریزد؛ اما موش او را قورت داد! موش گرسنه در مسیرش به عروسخانمی رسید که میخواست آتش روشن کند؛ اما موش او را هم خورد! این موش تا کجا پیش میرود و چند نفر دیگر را میبلعد؟
نمکی
معرفی کتاب
پیرزن هشت دختر داشت و کوچکترین آنها نمکی بود. خانه آنها هشت در داشت و دخترها قرار گذاشته بودند که هرشب یکنفر درهای خانه را ببندد. شبی که نوبت نمکی بود، هفت در را بست؛ ولی یکی را فراموش کرد. نیمهشب دیوی از همان در وارد خانه شد و آنها را بیدار کرد. مادر دخترها از نمکی که مقصر بود، خواست تا برای دیو غذا درست کند. بعد از غذا دیو رختخواب خواست و بازهم نمکی باید این کار را میکرد. بعد نمکی باید برای دیو لالایی میخواند! اما وقتی نمکی به دیو نزدیک شد... .
دختر نارنج و ترنج
معرفی کتاب
پادشاه که فرزندی نداشت، نذر کرد اگر صاحب فرزندی شود، برای مردم، دو حوض بسازد و آنها را پُر از عسل و روغن کند. خدا به پادشاه پسری داد؛ اما او نذرش را فراموش کرد. شاهزاده جوانی برومند و ماهر در تیراندازی و اسبسواری شده بود که پادشاه نذرش را به یادآورد و فوراً آن را اَدا کرد. روزی پیرزنی کوزهاش را پر از روغن کرده بود که با تیر شاهزاده، کوزه او را شکست. پیرزن نمیخواست او را نفرین کند، پس گفت برو که عاشق دختر نارنجوترنج شوی. بعد... .
سیمرغ: برگرفته از منطقالطیر عطار نیشابوری
معرفی کتاب
هدهد را همه میشناختند. او بر دست سلیمان پیامبر نشسته بود و برای شاهان پیام برده بود. پرندهها سالها پیش او را دیده بودند، زمانیکه میخواست سفر بزرگش را آغاز و پادشاه مرغان را پیدا کند. پرندههای پیر از او خبر نداشتند و پرندههای جوان او را افسانه میدانستند تا اینکه روزی او برگشت! همه پرندگان در بزرگترین جنگل جمع شدند تا او را ببینند و به سخنانش گوش دهند. آیا او پادشاه مرغان را پیدا کرده بود؟