شکایت
معرفی کتاب
این کتاب حاوی پنج داستان است، داستان پدری که ماجراهای روزمره زندگی خود و خانوادهاش را با زبانی طنز به تصویر میکشد. نویسنده میکوشد به کودکان رفتارهای اجتماعی، مانند خودمراقبتی، رفتارهای صحیح اجتماعی و مهارتهای اقتصادی را آموزش میدهد. در یکی از این داستانها که «شکایت» نام دارد، روزی به پدر خانواده یک کارت دعوت میدهند تا همراه خانوادهاش به یک رستوران خیلی بهداشتی بروند؛ اما تا وارد آنجا میشوند... .
تونل وحشت
معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه «قصههای من و بچههایم» است و داستان پدری را روایت میکند که ماجراهای روزمره زندگی خود و خانوادهاش را با زبانی طنز به تصویر میکشد. هر کتاب شامل چند داستان است. «عکس خانوادگی»، «عادت» و «تونل وحشت» ازجمله داستانهای این کتاب است. در داستان تونل وحشت، پدر با خانوادهاش به شهر بازی میرود. پدروپسر سوار ماشین برقی میشوند و پشمک میخورند، بعد پدر... .
خدایا! خروس کن مرا!
معرفی کتاب
«دُمسیاه» گاو بزرگی بود که در مزرعه زندگی میکرد. روزی صدایی از آسمان شنید که میگفت دَه آرزویش برآورده میشود! اولین آرزوی دُمسیاه این بود که دُم بسیار درازی داشته باشد و بلافاصله آرزویش برآورده شد. دُمسیاه خیلی خوشحال بود؛ اما دُم به آن درازی دردسرهای زیادی داشت. روز بعد او آرزو کرد تا دُمش به حالت اولش بازگردد و این آرزو برآورده شد. آرزوی سوم دُمسیاه، داشتن شاخ بسیار بزرگ بود و... .
عمو قاسم
معرفی کتاب
کتاب حاضر مجموعهای از بیست قطعه یا حکایت از زندگی سردار «سلیمانی» است. در پایان هر قطعه یا حکایت، نویسنده تکالیف و تمرینهایی آورده است و کودکان را به نوشتن تعهد و یادداشتی مربوط به آن قطعه یا حکایت ترغیب میکند. حکایتها برشی ساده از زندگی سردار هستند که از نظر نویسنده میتوانند الگویی برای کودکان و نوجوانان باشد.
کدو قلقلهزن
معرفی کتاب
مادربزرگ تنها در جنگل زندگی میکند. روزی تصمیم میگیرد به خانه دخترش در ته جنگل برود و نوهاش را ببیند. او لباس قشنگش را میپوشد، گردنبندش را به گردنش میاندازد و با عصا به راه میافتد؛ اما هنوز خیلی از خانهاش دور نشده که گرگ جلوی راهش سبز میشود. مادربزرگ از او میخواهد اجازه بدهد برود؛ اما وقتی برگردد، گرگ میتواند او را بخورد... . مادربزرگ به ببر و شیر هم همان چیزها را میگوید و... .
هرایی!
معرفی کتاب
«اَسراء» نذر کرده بود اگر در کنکور و رشته پزشکی قبول شود، در شهر قم ساکن شود و در دارالشفاء خدمت کند. حالا... . در این رمان سرنوشت بانوی پزشکی روایت میشود که برخلاف عادت جامعه زیستی خود بر هویتش به عنوان پزشک و قانون پزشک بودن در تمام مناسبات اجتماعی و فردی و تعهد اجتماعی خود تأکید دارد و از این زاویه نقدی بر رفتارهای آدمهایی که تعهدی در رفتار و شئونات خود ندارند، بیان میکند.
جایزههای خدا
معرفی کتاب
ما برای زیبا شدن و انسانی شدن و لذت بردن از زندگی دنیوی خود به روحیه پاک و زندگی پاکیزه نیازمندیم و هر قدر از بدیها و گناهان دوری کرده و به خوبیها و پاکیها روی بیاوریم همانقدر شیرینی زندگی را بهتر و بیشتر خواهیم چشید. نویسنده کتاب «جایزههای خدا» سعی کرده با بیان پاداش کارهای خوب و آشنایی نوجوانان با ثواب آن کارها، توجه آنان را به روح زیبای کار خوب و پاکیزه جلب کند و تأثیر دنیایی و آخرتی کارهای خوب را به نوجوانان نشان دهد.
شهید شیخ عباس شیرازی
معرفی کتاب
حاج شیخ «عباس شیرازی» در یکی از روستاهای اطراف رفسنجان به دنیا آمد. او چندسال اول تحصیل را در زادگاه خود گذراند و سپس برای ادامه تحصیل به رفسنجان رفت. پس از قیام پانزدهم خرداد 1342 پرشورتر از همیشه در صحنه مبارزات سیاسی شرکت جست و در 1357 دستگیر شد و به زندان افتاد. پس از انقلاب مسئولیتهای متعددی داشت، ازجمله عضویت در هیئت تشخیص صلاحیت قضات، عضویت شورای سرپرستی دفتر تبلیغات اسلامی قم و شورای عالی تبلیغات اسلامی. او در زمان جنگ، فرماندهی کل تبلیغات جبهههای جنگ را برعهده داشت و در روز جمعه، هفدهم رمضان 1364 در خطه جنوب به شهادت رسید.
افسانه چهار برادر
معرفی کتاب
این کتاب درباره چهار برادر است که پدرشان در لحظه آخر عمرش آنها را دور هم جمع میکند. پدر سالها تلاش کرده است تا لقمه نان حلالی برای پسرانش بیاورد؛ اما حالا وقت آن رسیده تا به سفر آخرت برود. پدر سالها زحمت کشیده است؛ اما نتوانسته دارایی ارزشمندی برای فرزندانش به جا بگذارد؛ او از آنها میخواهد به پند و اندرزش گوش دهند و برای به دست آوردن آن دارایی، به دنبال بهترین بهار بروند. چهار برادر راه میافتند تا بهترین بهار را پیدا کنند و... .
روزی که جوحا گم نشد
معرفی کتاب
«جوحا» سوار الاغی بود که پدرش برایش خریده بود. او سوار بر الاغ همهجا را گشت تا اینکه با دیدن تولهسگی از الاغ پیاده شد تا هم الاغ استراحت کند هم او بتواند بازی کند. جوحا بعد از بازی، از درخت توتی بالا رفت و سرگرم خوردن توت شد. بعد... . هنگامیکه جوحا مشغول بود، الاغ از او دور و دورتر شد. وقتی جوحا به خودش آمد، خبری از الاغ نبود. او همهجا را گشت؛ اما الاغ را پیدا نکرد... .