داستان‌ کوتاه

یهودیانی که در قلعه‌ای به نام خیبر زندگی می‌کردند، قبیله‌های مختلف را علیه مسلمانان متحد کرده بودند و همواره آنان را اذیت و آزار می‎کردند. سرانجام مسلمانان با لشکری بزرگ به این قلعه حمله کردند؛ ولی قلعه خیبر بسیار محکم و نفوذ‎ناپذیر بود. مسلمانان قلعه را محاصره کردند؛ ولی این محاصره مدت زمان زیادی طول کشید و آذوقه مسلمانان تمام شد.

«اینگرید» دختر کوچولویی است که در خانه با پدرش بازی می‌کند. آن‌ها یک قطار درست می‎کنند و همه اسباب‌بازی‌ها را به سفر دور دنیا می‌برند، آن‌ها با هم ساندویچ درست می‎کنند، اینگرید روی شانه پدرش، پرنسس سیرک می‌شود؛ ولی حالا باید شام درست کنند، چون مامان به زودی برمی‎گردد.

روزی فریادی از سمت کوه صفا همه مردم را از خانه‌هایشان بیرون کشید. حضرت محمد (ص) بانگ یکتاپرستی سر می‎داد و با بت‌پرستی مبارزه می‎کرد. ابولهب از مخالفان پیامبر بود و تمام تلاش خود را برای مبارزه با او می‎کرد. همچنین درباره جنگ بدر و وقایع آن توضیحاتی ارائه شده است.

مردی به‌ نام هارون از قبیله بنی‌اسرائیل، دختر عمویش را خواستگاری می‌کند؛ ولی جواب منفی است. هارون با خشم عموی خود را می‌کشد؛ اما هیچ‌کس قاتل را نمی‌شناسد. حضرت موسی (ع) به مردم می‌گوید که چگونه می‌توانند قاتل را پیدا کنند.

کتاب حاضر به باز روایی جنگ اُحد پرداخته است. این جنگ در سال سوم هجرت میان لشکر قریش و سپاه اسلام، به فرماندهی حضرت محمد (ص) رخ داد. در این جنگ حمزه، عموی پیامبر، به شهادت رسید و دشمنان پیروز شدند.

«عاتکه» عمه پیامبر (ص) خوابی می‎بیند که به سبب آن ابوجهل تصمیم دارد قوم بنی‌هاشم را دروغگو بخواند؛ اما پیامبر (ص) تصمیم می‌گیرد با ابوسفیان که با کاروانی در راه مدینه است، وارد جنگ شود. ابوجهل با شنیدن این خبر با سپاهی بزرگ به سمت پیامبر حرکت می‎کند و در جنگی که به بدر معروف است، سپاه اسلام پیروز می‌شود.

در این داستان جریان لیلة‌المبیت (خوابیدن حضرت علی «ع» در بستر پیامبر اکرم «ص»، در نقشه کشتن ایشان توسط ابوجهل و دیگران)، پنهان شدن پیامبر «ص» در غار ثور ، تنیده شدن تار عنکبوت بر در غار و فریب دشمنان روایت می‌شود.

این کتاب گوشه‌هایی از زندگی حضرت ایوب (ع) را روایت می‌کند. شیطان با روش‌های مختلف ایوب را امتحان می‌کند تا او را از راه خدا دور کند؛ اما ایوب در همه مراحل به خداوند یکتا پناه می‌برد و از او مدد می‎جوید. شکرگزاری از خداوند در هر موقعیتی پیام این داستان است.

پس از آنکه قوم لوط گرفتار بلای عظیم الهی شدند و از بین رفتند، مردمی در نزدیکی آنجا شهری بنا کردند و نام آن را مدین گذاشتند. مردم آن دیار به تجارت مشغول بودند و در معامله «غش» می‎کردند. شعیب پیامبر به ارشاد آنان پرداخت؛ اما مردم نصیحت نمی‌پذیرفتند تا آنکه آنان نیز به بلای الهی گرفتار شده و از بین رفتند.

بعد از داوود نبی (ع)، پسرش حضرت سلیمان (ع) جانشین او شد. خداوند نیروهای عجیبی در اختیار او قرار داد تا پیامبری قدرتمند باشد. در این داستان از نیروهای سلیمان نبی و چگونگی ایمان آوردن ملکه سرزمین سبا از آفتاب‌پرستی به یکتا‌پرستی و نیز چگونگی فوت سلیمان پیامبر صحبت شده است.