Skip to main content

خانه خاله

معرفی کتاب
«کوتی کوتوله» غول کوچولویی است که با بقیه غول‌ها فرق می‌کند. او برای پیدا کردن غذایی خوشمزه به راه می‌افتد و به خانه «خاله‌پیرزن» می‌رسد. خاله‌پیرزن می‌خواهد به دیدن دخترش برود. برای همین خانه را به کوتی کوتوله می‌سپارد و راهی می‌شود. آیا کوتی‌ کوتوله می‌تواند به خوبی از خانه مراقبت کند؟

اسب و سیب و بهار

معرفی کتاب
این داستان روایت تنهایی اسب و سیب است. اسب از گله دور افتاده و سیب تنها بر شاخه مانده است. سیب بر یال اسب می‌افتد و مدتی همه‌جا همراه اسب است؛ اما سیب داخل جویبار می‌افتد و باز هر دو تنها می‌شوند تا اینکه پسرکی سیب را پیدا می‌کند و با گردن‌بندی آن را به گردن اسب می‌بندد. از آن به بعد، آن‌ها همیشه با هم هستند. بهار از راه می‌رسد و... .

ماهی قرمز، ماهی طلایی

معرفی کتاب
ماهی قرمز و ماهی طلایی با هم زندگی می‌کنند. روزی صیادان ماهی طلایی را صید می‌کنند و ماهی قرمز تنها و غمگین می‌شود؛ اما خبر ندارد که پرنده‌ها تور صیادها را پاره کرده و ماهی طلایی را به دریایی برده‌اند که آبش طلایی است و ماهی طلایی در آنجا با آرامش زندگی می‌کند. بعد از مدتی، پرنده‌ها ماهی قرمز را هم به دریای طلایی می‌برند. ماهی قرمز از بودن با ماهی طلایی خوشحال است؛ اما نمی‌تواند آنجا زندگی کند و می‌خواهد به دریای خودش بازگردد.

پس‌انداز پرماجرا

معرفی کتاب
این داستان، پس‌انداز صحیح را آموزش می‌دهد. خواننده می‌آموزد که مراقب مشاوره‌های اشتباه و فریب‌کاری دیگران در موضوع پس‌انداز باشد. پدر خانواده یک جوجه بوقلمون می‌خرد و آن را به عنوان پس‌انداز به خانه می‌آورد. قهرمانان داستان به علت نگهداری از بوقلمون و اتفاقاتی که رخ می‌دهد، به نتیجه دلخواه نمی‌رسند؛ اما تلاش می‌کنند تصمیم خود را اصلاح کرده و انتخاب بهتری را جایگزین انتخاب پیشین خود کنند. در پایان داستان نیز از موقعیتی که پیش‌می‌آید، به بهترین نحو استفاده کرده و آن را به یک فرصت جدید تبدیل می‌کنند.

دایناسورها نمی‌ترسند

معرفی کتاب
این کتاب درباره پسر کوچولویی است که از هیچ‌چیز نمی‌ترسد و به همین علت حیوانات بزرگ و ترسناک در برابر او کوچک و کوچک‌تر می‌شوند. پسرک با دایناسور خیلی‌خیلی بزرگی روبه‌رو می‌شود؛ ولی اصلاً نمی‌ترسد. او با دایناسور دوست می‌شود و دایناسور به یک تمساح تبدیل می‌شود. پسر کوچولو از تمساح هم نمی‌ترسد و تمساح به یک سوسمار تبدیل می‌شود و... .

خاله بالا و ننه سرما

معرفی کتاب
«ننه‌سرما» با تمام قدرت تلاش می‌کند تا هر چه بیشتر برف و باران ببارد و همه‌جا سرد شود. بچه‌ها و حیوانات سعی می‌کنند او را از شهر بیرون کنند؛ ولی نتیجه‌ای نمی‌گیرند تا اینکه ننه‌سرما مریض می‌شود. حالا او خسته و بی‌جان است و بچه‌ها و حیوانات با هم او را فراری می‌دهند.

آغوشت را باز کن

معرفی کتاب
میمون کوچولو شبیه میمون‌های دیگر نیست. او دُم ندارد، از این شاخه به آن شاخه نمی‌پرد و موز و نارگیل هم دوست ندارد. میمون کوچولو می‌خواهد یک گل باشد. بنابراین، تمام کارهایی که گل‌ها می‌گویند، انجام می‌دهد. او رو به خورشید می‌ایستد، چشمانش را می‌بندد و آغوشش را باز می‌کند.

من مترسکم ولی می‌ترسم

معرفی کتاب
مترسک این داستان را خیلی زشت ساخته اند تا حیوانات و پرندگان از او بترسند، اما مترسک دلش نمی خواهد کسی را بترساند. او خیلی مهربان است و از تنهایی می ترسد. سرانجام مترسک تصمیم می گیرد از مزرعه فرار کند و با دیگران دوست شود.

گروفالو

معرفی کتاب
موش کوچولو از وسط جنگل رد می‌شود که حیواناتی مانند روباه و جغد و مار می‌خواهند او را شکار کنند. موش از موجود خیالی حرف می‌زند و آن‌ها پا به فرار می‌گذارند؛ ولی ناگهان موش با همان موجودی روبه‌رو می‌شود که در خیال خود ساخته است. آیا او می‌تواند از دست این موجود هم نجات پیدا کند؟

شهری که راه افتاد

معرفی کتاب
شهر کوچک پر از آدم و ساختمان و ماشین است. روزی شهر تکان می‌خورد و راه می‌افتد و در دریا شناور می‌شود. مردم شهر متوجه می‌شوند که شهرشان روی لاک‌پشت بزرگی ساخته شده است. حالا مردم نگران این هستند که اگر لاک‌پشت بخواهد در دریا شنا کند، آن‌ها چه کار باید بکنند.