روباهی که میترسید
معرفی کتاب
روباهی که به دنبال شکار است، تکه گوشت بزرگی را میبیند. روباه گرسنه بدون فکر به طرف گوشت حمله میبرد و در دام میافتد. روباه به فکر نجات است که صیاد از راه میرسد. روباه خودش را به مردن میزند. صیاد که روباه را مرده میبیند، یکی از گوشهای او را میبُرد. روباه بیچاره که یک گوش خود را از دست داده، به فکر فرار است که مرد دیگری از راه میرسد و... .
مرد حریص و فرشته مرگ
معرفی کتاب
«شعبان» مردی است که تمام فکرش جمع کردن پول است. او نه خودش از پولها استفاده میکند و نه به دیگران کمک میکند. شعبان با بدبختی و فقر زندگی میکند و حاضر نیست به پولهایی که زیر خاک جمع کرده است، دست بزند. سالها میگذرد و بالاخره روزی که تصمیم میگیرد از ثروتش استفاده کند، فرشته مرگ به سراغش میرود.
سفر به هندوستان
معرفی کتاب
جوانی به نام «شبلی»، مشغول صحبت با حضرت سلیمان است که ناگهان عزرائیل از راه میرسد و نگاه عجیبی به او میاندازد. شبلی میترسد که عزرائیل جانش را بگیرد. بنابراین، از حضرت سلیمان میخواهد که او را به دورترین جایی که ممکن است، بفرستد تا دست عزرائیل به او نرسد. حضرت سلیمان همین کار را میکند؛ اما... .
پسرک و دختر شاه پریان
معرفی کتاب
«راجا» در هندوستان زندگی میکند. او پسر عاقل و دانشمندی است. راجا در یکی از کتابها، درباره دختر شاه پریان میخواند و عاشق میشود. او فکر میکند که باید هر چه بیشتر علم ستارهشناسی بیاموزد تا بتواند دختر شاه پریان را پیدا کند. او به سراغ دانشمند بزرگی به نام برزو میرود؛ ولی برزو هیچکس را به شاگردی قبول نمیکند. راجا تدبیری میاندیشد و... .
گربهای با جورابهای چرمی
معرفی کتاب
گربهای به خانه «ابوالقاسم کُرَکانی» رفت و آمد میکند. شیخ برای اینکه خانه کثیف نشود، به خدمتکارش میگوید برای گربه کفشهای چرمی درست کند. گربه بسیار مؤدب است و هرگز بدون اجازه دست به غذا نمیزند و همیشه منتظر غذایش میماند. روزی خدمتکار میبیند هیچ گوشتی در دیگ نیست و گربه بیچاره را به باد کتک میگیرد.
بابا نوروز و انتظار
معرفی کتاب
در روستای کوچک و دورافتادهای، پیرمردی به نام «نوروز» زندگی میکرد که تنها دوست صمیمیاش «عمو ذالفقار» بود. عمو ذالفقار وسط آبادی آهنگری داشت. یک روز بابا نوروز تصمیم میگیرد به سفر برود تا مردی را ببیند که هیچ شناختی از او ندارد؛ اما میداند که بسیار مهربان است و آرزوها را برآورده میکند.