خرگوشها پرواز میکنند
معرفی کتاب
نویسنده در این کتاب میخواهد مهارتِ دقت، مهربانی و کمک را به کودکان بیاموزد. آن هم در دنیایی که خبری از انسانها نیست. قهرمان داستان، خرگوشی است که نمیجهد، بلکه در جنگل راه میرود، گاهی میدود و حواسش به اطراف هست. همین خرگوش شاید روزی بتواند پرواز کند و از بالا ببیند چهکسی به کمک نیاز دارد و زودتر از دیگران به کمکش برود؛ اما این چطور ممکن است؟
چشم دردسرساز
معرفی کتاب
«گاو سهچشم دمطلایی» یکی از معدود گاوهایی بود که سه چشم روی صورتش داشت و همین مسئله باعث شده بود که نصف بدنش به هنگام ورود به طویله به درِ چوبی برخورد کند و سمت چپ بدنش پرلکتر از سمت راستش باشد. پسرعموی یونجهشناس این گاو معتقد بود که مادر این گوساله یعنی زنعمویش در موقع بارداری، مکعب مستطیلهای رنگی و بطریهای شفاف پلاستیکی اطراف باتلاق را خورده که یک چشم اضافه روی سر پسرعمویش درآمده است. روزی گاو سهچشم مشغول تفریح بود که پسری را با موهای قرمز میبیند که عینک گِرد مشکیرنگی به چشم داشت. وقتی گاو سهچشم با پسرک صحبت میکند تصمیم میگیرد که برای مداوا پیش دکتر «گاوپور» برود و... .
40 قصه بیبیرعنا
معرفی کتاب
این کتاب دارای چهل قصة ساده با هدف سرگرمکردن کودکان و آموختن مهارتهای زندگی به آنهاست. این داستانها لحنی کودکانه دارند و در فضایی فانتزی شکل گرفتهاند. این کتاب سعی دارد با علامتگذاری و رنگیکردن کلماتی خاص، الفبا و زبان فارسی را نیز به کودکان بیاموزد و املا و روانخوانی آنها را تقویت کند.
از ناکجا
معرفی کتاب
روزی سروکلۀ یک دوست از ناکجا پیدا شد. سوسک از او پرسید از کجا آمده است؛ اما او خودش هم نمیدانست. دوست از راه رسیده، پیش سوسک ماند. آنها هر روز، بالای صخرۀ بزرگ باهم خوراکی میخوردند و به جنگل نگاه میکردند؛ اما یک روز صبح، وقتی سوسک از خواب بیدار شد، دوستش را ندید. او همهجا را به دنبال او گشت و متوجه شد که دوستش در جنگل گم شده است. سوسک راه افتاد تا او را پیدا کند.
قصه شهر رنگآباد
معرفی کتاب
در شهر قصه، اول فقط و فقط سه تا رنگ بود: قرمز و زرد و آبی! و همه خوشوخرم در شهر رنگآباد زندگی میکردند تا اینکه یک روز بعدازظهر، قرمزها گفتند ما از همه بهتریم. زردها و آبیها هم ساز خودشان را زدند. بعد هم دیوارکشی و نردهکشی شروع شد: قرمزکده و زردکده و آبیکده! یعنی حالا چه اتفاقی در رنگآباد میافتد؟ !