تو فقط شبیه خودت هستی: کودکان و پذیرش خویشتن
معرفی کتاب
احساس کودک به خودش بر میزان شادی و اعتمادبهنفس او تأثیر میگذارد. در این داستان، نویسنده کودک را فقط با خودش مقایسه میکند و او را متوجه اعضای شگفتانگیز بدنش میکند که چگونه وجود او را شکل دادهاند. به این ترتیب، با رویکردی ملایم و البته مستقیم، به مسائل هیجانی پیش روی کودکان میپردازد و زمینهای فراهم میکند تا کودک خود و نقاط ضعف و قوت خود را بهتر بشناسد و متوجه بینظیر بودن خود شود.
بدترین روز زندگی من! تقویت مهارت توجه به راهنماییها
معرفی کتاب
مجموعهای از مهارتها هستند که بهتر است در کودکی آموخته شوند تا کودکان موفقتری داشته باشیم. کتاب حاضر به مخاطب کودک میآموزد گامهایی به سوی مهارتهای ضروری و مهم بردارد؛ مهارتهایی مانند گوشکردن و دنبالکردن توصیهها. در داستان این کتاب، در ابتدا کارها بد پیش میروند، اما وقتی به توصیهها عمل میشود، کمکم موفقیت حاصل میشود.
تقصیر من نبود که... پرورش مسئولیتپذیری در کودکان
معرفی کتاب
پذیرش مسئولیت نوعی رفتار قابل آموزش در کودکان است که برای رشد شخصیت آنها ضروری است. لازم است رفتارهای نادرست کودکان جهت درست بگیرند تا به عادتهای نادرست تبدیل نشوند. کتاب حاضر داستانی است درباره کودکی که خطاهای رفتاری دارد و مدام دیگران به او تذکر میدهند. کودک مسئولیت رفتارش را نمیپذیرد و باور ندارد خودش مقصر است. مخاطب این داستان حس مسئولیتپذیری را میآموزد.
وقتی راستش را نمیگویم چه طوفانی به پا میشو: پرورش صداقت و راستگویی در کودکان و نوجوانان
معرفی کتاب
دروغگفتن رفتاری عادی و مورد انتظار در کودکان است و حتی نشانۀ رشد و سلامت مغز است، اما لازم است کودکان پیامدهای این رفتار را بدانند تا با عبور از کودکی، آن را کنار بگذارند و در زندگی قابلاعتماد محسوب شوند. درک پیامدهای دروغگویی، مانع از گفتن دروغهای بیشتر و بزرگتر میشود. کتاب حاضر داستانی است دربارۀ کودکی که دروغ میگوید. مادر او را متوجه خراب شدن شخصیتش میکند. مخاطب این داستان صداقت و راستگویی را میآموزد.
هامپتی دامپتی
معرفی کتاب
«هامیتیدامپتی» نام تخمی است که از بالای دیوار به زمین میافتد و میشکند. او با کمک دیگران و کمی استراحت، حالش خوب میشود؛ اما دیگر از ارتفاع میترسد و نمیتواند از دیوار بالا برود. هامپتیدامپتی خیلی دلش برای پرندهها تنگ شده است؛ برای همین با هر زحمتی هست، موشکی درست میکند و... . موشک آنطرف دیوار میافتد و حالا هامپتیدامپتی مجبور است هر طور شده خودش را به آن بالا برساند. او به ترسش غلبه میکند و از دیوار بالا میرود و بعد اتفاق شگفتانگیزی رخ میدهد!
موی کجکی
معرفی کتاب
"موی کجکی" روی سر دخترک بود. تمام موهای دخترک صاف بودند و همین یک رشته مو کج. میآمد تا بچسبد روی پیشانیاش. یک روز شانه به موی کجکی گفت: اگر صاف نشوی با قیچی میبرمت. مو کجکی که ناراحت شده بود گفت: اصلا خودم میروم. او رفت و رفت تا به یک کله کچل رسید. به او گفت میتوانم همینجا بمانم؟ کله بیمو با خوشحالی او را پذیرفت و تا صبح در آینه به موی کجکیاش نگاه کرد.
غاغالی بزغاله
معرفی کتاب
بزغاله کوچولو در حال بازی کردن روی چمنهاست که در چالهای میافتد. او از چاله میخواهد که از آنجا برود. چاله قبول میکند؛ اما نمیداند کجا برود. بزغاله کوچولو اطرافش را نگاه میکند و درختی را میبیند که روی زمین افتاده است. او از چاله میخواهد نزد درخت برود. چاله به درخت نزدیک میشود و درخت خودش را در چاله میکارد. بزغاله هم برای درخت آب میبرد.