خوابم نمیآید!
معرفی کتاب
هر شب موقع خواب، مادربزرگ، نوهاش، جغدکوچولو، را پشتش سوار میکند، بالای درخت میبرد و در لانهاش میگذارد تا بخوابد؛ اما جغدکوچولو اصلاً خوابش نمیآید و هر بار به بهانهای مادربزرگ را که مشغول مطالعه است، به لانهاش میکشاند تا اینکه راهحل خوبی به فکر مادربزرگ میرسد. حالا مادربزرگ میخواهد بخوابد و جغدکوچولو باید او را بخواباند، رویش را بپوشاند، برایش بیسکوئیت ببرد و... . خواباندن مادربزرگ کار خیلی سختی است.
دعوای دوستهای صمیمی
معرفی کتاب
«هانا» و «لیزی» دوستان صمیمی هستند. آنها با هم به کودکستان میروند و با هم توپبازی و دوچرخهسواری میکنند. روزی آنها موقع توپبازی دعوایشان میشوند و با هم قهر میکنند. هانا موضوع را با پدر و مادر و برادرش، «جاش»، در میان میگذارد. مادر به هانا پیشنهاد میکند که نقاشی بکشد و به لیزی هدیه بدهد و با هم آشتی کنند. آیا هانا و لیزی میتوانند دوباره با هم دوست شوند؟
فقط یک قصه دیگر!
معرفی کتاب
خرگوش کوچولو دوست دارد قبل از خواب برایش کتاب بخوانند. مامان خرگوشه، بابا خرگوشه و مادربزرگ خرگوش کوچولو تمام کتابهای قصه او را برایش خواندهاند؛ اما خرگوش کوچولو باز هم دوست دارد داستان تازهای بشنود؛ ولی کتاب جدیدی باقی نمانده است. برای همین خرگوش کوچولو یک روز خودش دست به کار میشود تا قصهای طولانی برای وقت خواب بنویسد. او در این کار از دوستانش، «جغدی»، «موشک» و « گرگ کوچولو» هم کمک میگیرد.
دوستهای جونجونی
معرفی کتاب
یک روز صبح «موشی» کنار رودخانه، روی تخته سنگی مینشیند و منتظر دوستان جونجونیاش میشود. خرگوش و قورباغه و لاکپشت، با دیدن موشی کنار او منتظر دوستانش میشوند و... . خورشید کمکم غروب میکند و خبری از دوستان جونجونی موشی نمیشود. او میخواهد به خانه برود؛ ولی خرگوش و قورباغه و لاکپشت جلوی او را میگیرند. آنها نمیخواهند موشی امیدش را از دست بدهد و حاضرند همراه او منتظر بمانند؛ اما یک اتفاق جالب و دوستداشتنی افتاده است که خرگوش و قورباغه و لاکپشت از آن بیخبرند.
خرس یا اردک
معرفی کتاب
خرس کوچولو بیشتر کارها و رفتارش مثل خرسهای دیگر است. او بزرگ و پشمالو است و سراسر زمستان را میخوابد و خیلی عسل میخورد؛ اما با خرسهای دیگر یک تفاوت بزرگ دارد. او دلش نمیخواهد خرس باشد تا اینکه روزی دستهای جوجهاردک میبیند و تصمیم میگیرد که اردک شود. خرس از اردک خواهش میکند تا به او یاد بدهد که چگونه اردک شود؛ اما اردک شدن اصلاً کار آسانی نیست!
چمدان شگفتانگیز هاپو
معرفی کتاب
«هاپو» چمدانی دارد که همه چیزهای مورد علاقهاش را در آن گذاشته است و با خودش همهجا میبرد. او فکر میکند به هیچچیز دیگری احتیاج ندارد؛ اما یک روز سر و کله «موشی» پیدا میشود. هاپو از او میخواهد که هر چه زودتر از آنجا برود. موش میخواهد فقط کمی با هم بازی کنند و بعد میرود. وقتی موشی میرود، هاپو متوجه میشود که چیزی کم است؛ اما چه چیزی؟
جناب تام گوگولی میشود
معرفی کتاب
«آنجلا» همیشه تنها زندگی میکند و از تنهاییاش لذت میبَرد تا اینکه روزی پشت در خانهاش گربهای پیدا میکند و نامش را «جناب تام» میگذارد. جناب تام گربه بازیگوشی است و همیشه کلی دردسر درست میکند. با این حال، آنجلا خیلی جناب تام را دوست دارد و دنبال راهی میگردد که تام بهتر و جذابتر شود. او کتابی به تام هدیه میدهد، کتاب «گوگولی شدن در چند دقیقه».
ماهیگیر زبل
معرفی کتاب
امروز برای «ماهیگیر زبل» یک روز معمولی است؛ اما او در این روز معمولی میخواهد معمایی را حل کند؛ چون او یک کارآگاه است. برای ماهیگیر زبل نامهای آمده که در آن نوشته شده است، ماهیها، خرچنگها، اسبهای آبی و... مریض شدهاند. او چوب و نخ ماهیگیری و قلابش را برمیدارد و نزد آنها میرود. خرچنگها چنگالهایشان درد میکند، لاکپشت دلش درد میکند و... .ماهیگیر زبل چگونه میتواند این معما را حل کند؟
نامه مال منه
معرفی کتاب
آقای پستچی در حال نگاه کردن به پلاکهاست. همه همسایهها از کنار پنجره خانهشان به او نگاه میکنند و دلشان میخواهد آن نامه برای آنها باشد. آقای پستچی نمیتواند پلاک مورد نظرش را پیدا کند و خسته و کلافه روی سنگی مینشیند. همسایهها که میخواهند به او کمک کنند، شماره پلاکشان را بلند میگویند؛ اما هیچکدام شمارهای نیست که روی نامه نوشته شده است. حالا آقای پستچی چگونه آن خانه را پیدا میکند؟
پاستیلهای کرمی
معرفی کتاب
دخترکوچولو با دوستش مشغول بازی هستند. مادر، دوست دخترکوچولو را صدا میکند و دو پیاله پاستیل کرمیشکل به او میدهد. دوست دخترک، تندتند پاستیلهایش را میخورد؛ اما دخترک دلش نمیآید آنها را بخورد. وقتی بازی تمام میشود، دخترک پاستیلها را کنار خودش میخواباند و رویشان را با پتو میپوشاند. صبح روز بعد، وقتی دخترک بیدار میشود، با صحنه بسیار عجیبی روبهرو میشود.