بیسیمچی تخس: خاطرات شفاهی ابوالقاسم عموحسینی بیسیمچی لشکر 17 علیبنابیطالبعلیهالسلام
معرفی کتاب
این داستان درباره یک رزمنده متفاوت و پر شر و شور است؛ نوجوانی که شیطنتهای زیادی داشت، از کفتربازی و پاسور گرفته تا سیگار. این نوجوان پانزده ساله ابوالقاسم عموحسینی نام داشت که با تصمیمی ناگهانی و عجیب، تصمیم میگیرد راهی جبهه شود. نویسنده، ماجرای رزمندهشدن ابوالقاسم، حوادثی که در جبهه برایش اتفاق میافتد و نحوه شهادتش را بازگو میکند. این کتاب براساس نقلقولها و خاطرات دوستان، همرزمان و خانواده ابوالقاسم عموحسینی روایت شده است.
مسافر انارستان: زندگینامه داستانی شهید عبدالنبی یحیایی
معرفی کتاب
این داستان درباره زندگی شهید عبدالنبی یحیایی است. او در روستایی دورافتاده از توابع استان بوشهر متولد شد. عبدالنبی پدربزرگی دیندار و متدین داشت و تحت سرپرستی ایشان رشد یافت.
این کتاب، زندگی شهید یحیایی را از کودکی و سپس هنگامی که رزمنده و برای دفاع از میهن راهی جبههها شد تا زمانی که به شهادت رسید روایت کرده است. این داستانِ مستند براساس روایتها و گفتگوهایی که با خانواده و دوستان شهید انجام شده به تحریر درآمده و سعی دارد چهره و شخصیت این شهید والامقام را به درستی به مخاطبان بشناساند.
این کتاب، زندگی شهید یحیایی را از کودکی و سپس هنگامی که رزمنده و برای دفاع از میهن راهی جبههها شد تا زمانی که به شهادت رسید روایت کرده است. این داستانِ مستند براساس روایتها و گفتگوهایی که با خانواده و دوستان شهید انجام شده به تحریر درآمده و سعی دارد چهره و شخصیت این شهید والامقام را به درستی به مخاطبان بشناساند.
قابهای روی دیوار: روایت زندگی فاطمه کرمی، مادر شهیدان انجمشعاع
معرفی کتاب
این کتاب درباره زندگی فاطمه کرمی، مادر شهیدان انجم شعاع و همسر رزمنده جانبازی است که هفت سال راننده حاج قاسم و اولین فرد از خانواده انجم شعاع بوده است که برای دفاع از انقلاب و اسلام، راهی جبهههای دفاع مقدس میشود. در این کتاب درددلها و نجواهای مادرانه خانم کرمی و گفتوگوهای ایشان با قاب عکس فرزندانش که یک به یک روی دیوار نصب شدهاند، روایت شده است. مادر این شهیدان گرانقدر خاطراتی را نیز از فرزندانش بازگو میکند.
عروس نجف: روایت زندگی علیه بحرینی، مادر شهید مصطفی انجمافروز
معرفی کتاب
این داستان درباره علیه بحرینی، مادر شهید مصطفی انجمافروز است.
ماجرا از آن جایی شروع میشود که خانواده بحرینی در سال 1341 تصمیم میگیرند برای زندگی به شهر نجف بروند. مدت زیادی از مهاجرت آنها نمیگذرد که علیه ازدواج میکند و بعد مصطفی متولد میشود. اما تقدیر به گونهای پیش میرود که صدام، رییس جمهور عراق در اواخر دهه 50 و دهه 60 ه.ش، آنها را از عراق بیرون کرد و علیه و همسر و خانوادهاش به ایران بازگشتند.از آن زمان به بعد همهچیز برای علیه متفاوت شد. با آغاز جنگ و عزیمت مصطفی به جبهه و شهادت او، زندگی روی پررنج خود را به این مادر شهید نشان داد و موجب حوادث جدیدی در زندگی او شد.
ماجرا از آن جایی شروع میشود که خانواده بحرینی در سال 1341 تصمیم میگیرند برای زندگی به شهر نجف بروند. مدت زیادی از مهاجرت آنها نمیگذرد که علیه ازدواج میکند و بعد مصطفی متولد میشود. اما تقدیر به گونهای پیش میرود که صدام، رییس جمهور عراق در اواخر دهه 50 و دهه 60 ه.ش، آنها را از عراق بیرون کرد و علیه و همسر و خانوادهاش به ایران بازگشتند.از آن زمان به بعد همهچیز برای علیه متفاوت شد. با آغاز جنگ و عزیمت مصطفی به جبهه و شهادت او، زندگی روی پررنج خود را به این مادر شهید نشان داد و موجب حوادث جدیدی در زندگی او شد.
دریاقلی: برگرفته از زندگی شهید دریاقلی سورانی
معرفی کتاب
این داستان درباره ناجی یک شهر است؛ مردی که زودتر از همه متوجه شد عراقیها در حال حمله به شهر آبادان هستند و توانست جلوی سقوط شهر را در آن روز بگیرد. کسی از دوستان و خانواده حرف او را باور نکرد؛ اما او 9 کیلومتر با دوچرخه رکاب زد تا به پاسگاه رسید و خبر هجوم بعثیها به آبادان را بهموقع به فرماندهان ارتش و سپاه رساند.
نام این جوان دریاقلی سورانی بود که در کودکی با خانواده خود از اصفهان به آبادان کوچ کرده بودند و زندگی آرامی داشتند، اما به محض شروع جنگ تجمیلی، دریاقلی نیز مانند باقی رزمندگان فداکار و وطندوست، عازم خط مقدم شد و در سن 35 سالگی به شهادت رسید. کتاب حاضر داستان زندگی دریاقلی از کودکی تا حوادث جنگ و شهادت او را بازگو کرده است.
نام این جوان دریاقلی سورانی بود که در کودکی با خانواده خود از اصفهان به آبادان کوچ کرده بودند و زندگی آرامی داشتند، اما به محض شروع جنگ تجمیلی، دریاقلی نیز مانند باقی رزمندگان فداکار و وطندوست، عازم خط مقدم شد و در سن 35 سالگی به شهادت رسید. کتاب حاضر داستان زندگی دریاقلی از کودکی تا حوادث جنگ و شهادت او را بازگو کرده است.
فرمانده 17 ساله: روایت زندگی شهید حمیدرضا محمدی فرمانده تخریب لشکر 17 علیبنابیطالبعلیهالسلام
معرفی کتاب
این کتاب داستان زندگی شهید حمیدرضا محمدی را براساس روایتهایی از زبان خانواده، آشنایان و دوستان این شهید بزرگوار، روایت میکند. شهید محمدی یکی از جوانترین فرماندههای جنگ بود که در سن 17 سالگی به مقام فرماندهی گردان تخریب لشکر 17 علی ابن ابیطالب(ع) رسید و از افراد تأثیرگذار دفاع مقدس بود.
نویسنده داستان حاضر زندگی این شهید گرانقدر را از زمانیکه در شهر محلات متولد شد، تا زمان نوجوانی که در جبهههای غرب شروع به دفاع از میهن کرد و در سال 1362 نیز به شهادت رسید، بازگو کرده است.
نویسنده داستان حاضر زندگی این شهید گرانقدر را از زمانیکه در شهر محلات متولد شد، تا زمان نوجوانی که در جبهههای غرب شروع به دفاع از میهن کرد و در سال 1362 نیز به شهادت رسید، بازگو کرده است.
خوش به حال میرزا: رمانی براساس زندگی شهید ابوالفضل صفایی
معرفی کتاب
این داستان درباره تحول و بازگشت به راه درست است. ماجرا از روایت زندگی پسر نوجوانی به نام محمدجواد آغاز میشود که سربهراه نیست و اهل دعوا و کارهای خلاف است. والدین او برای اینکه فرزندشان به راه راست برگردد او را نزد مشاور میبرند. مشاور که مردی جاافتاده و دنیا دیده است محمدجواد را با سرگذشت شهید ابوالفضل صفایی آشنا میکند؛ شهیدی که همچون محمدجواد در ابتدا در راه درستی قدم برنمیداشت. اما به دعوت انسانهای پاک پاسخ مثبت داد و به مقام شهادت رسید. نویسنده سعی دارد تا نوجوانان را با چگونگی متحول شدن و بازگشت به راه نیک آشنا کند.
دارزن: زندگینامه داستانی اصغر اقلیدی
معرفی کتاب
کتاب حاضر زندگینامۀ داستانی اصغر اقلیدی از روزهای انقلاب تا اسارت در زندانهای حزب کومله است. یکی از ویژگیهای این کتاب نگارش گفتوگوها با لهجۀ شیرازی است. گویا نویسنده قصد داشته با حفظ لهجه، اصالت قهرمان قصه را حفظ و برجسته کند. داستان با زبانی ساده و روان ماجراهای زندگی اصغر اقلیدی را روایت میکند و همچنین تصویر واضحی از زمانه و روزگار او به خوانندگان ارائه مینماید.
کجا بال کبوتر میفروشند؟
معرفی کتاب
این کتاب، دوبیتیهایی درباره خدا، شهدا و سنگرهای جنگ است و سعی دارد تا حال و هوای دفاع مقدس را به مخاطب خود منتقل کند. شاعر از حسرت خود برای نرسیدن به شهادت و یاد دوستان سفرکردهاش و حق آنها بر گردن دیگران میگوید. او میخواهد با این دوبیتیها مقام شهید و شهادت را در اوج کمال، به خواننده برساند.
«همیشه خاک پای همسفرهاست/ سرش بر شانه خونین جگرهاست/ به دنبال دلم دیگر نگردید/ دلم از ایل مفقودالاثرهاست»
«همیشه خاک پای همسفرهاست/ سرش بر شانه خونین جگرهاست/ به دنبال دلم دیگر نگردید/ دلم از ایل مفقودالاثرهاست»