خرگوش خانم و کت جادویی
معرفی کتاب
همه حیوانات با خوشحالی در برف بازی میکردند. اما خرگوش خانم بین آنها نبود. او از این همه بخشیدن موهایش به بقیه خیلی خسته شده بود. هنگامی که به حوض نزدیک شد، انعکاس تصویر خود را در آب دید. فریاد زد: «وای نه! چه بلایی سر خودم آوردهام؟ من دوست دارم موهایم را با بقیه قسمت کنم. اما انگار در این کار زیادهروی کردهام. حالا چطور خودم را گرم نگه دارم؟ »
جزیرهی آقافیله
معرفی کتاب
کتاب تصویری، دربارهی امید به زندگی وتلاش و همکاری برای ساختن و تولید کردن است.
آقا فیل این داستان از آن روزی که یادش میآید، دریانورد است و با دریا رفیق. اما یک روز دریا طوفانی میشود و قایقش را غرق میکند. حالا چه کاری از دستش ساخته است؟ شنا کردن! و در ادامه رسیدن به یک سنگ به اندازهی پایش. به نظر آقا فیله، این سنگ یک جزیره است. جزیرهای که میتواند روی آن بایستد و با خرطومش شیپور بزند و کمک بخواهد. با صدای شیپورِ او، نرمنرمک دوستان جدیدی برای کمک و نجات میآیند. دوستانی که قایقهای خودشان را از دست میدهند و…
به نظر شما، بالاخره آقا فیله و دوستانش نجات پیدا میکنند؟
مطالعهی داستان «جزیرهی آقا فیله» به کودکان کمک میکند که در لحظات دشوار زندگی امید را فراموش نکنند.
آقا فیل این داستان از آن روزی که یادش میآید، دریانورد است و با دریا رفیق. اما یک روز دریا طوفانی میشود و قایقش را غرق میکند. حالا چه کاری از دستش ساخته است؟ شنا کردن! و در ادامه رسیدن به یک سنگ به اندازهی پایش. به نظر آقا فیله، این سنگ یک جزیره است. جزیرهای که میتواند روی آن بایستد و با خرطومش شیپور بزند و کمک بخواهد. با صدای شیپورِ او، نرمنرمک دوستان جدیدی برای کمک و نجات میآیند. دوستانی که قایقهای خودشان را از دست میدهند و…
به نظر شما، بالاخره آقا فیله و دوستانش نجات پیدا میکنند؟
مطالعهی داستان «جزیرهی آقا فیله» به کودکان کمک میکند که در لحظات دشوار زندگی امید را فراموش نکنند.
خط سفید بین ما
معرفی کتاب
داستان کتاب از جایی در آسمان شروع میشود که سیاهچالهای گرسنه میخواهد اورانوس را ببلعد، اما سیاره اورانوس برای دهان او خیلی بزرگ است پس با سرفهای آن را به همانجایی که آورده پرتاب میکند. اما درست در لحظهای که سیاهچاله سرفه میکند نوزادی به اسم «یاپراک» به دنیا میآید. او بیآنکه که بتواند صحبت کند ترانهای را میخواند؛ آنهم به زبانی دیگر... .
کتاب درعینحال که داستان جالبی دارد روی این نکته تأکید میکند که جهان کودکان جهان صلح است و دوستی، اگر آنها بهحال خودشان رها شوند حتی میتوانند اختلاف بین بزرگسالان را هم حل کنند.
کتاب درعینحال که داستان جالبی دارد روی این نکته تأکید میکند که جهان کودکان جهان صلح است و دوستی، اگر آنها بهحال خودشان رها شوند حتی میتوانند اختلاف بین بزرگسالان را هم حل کنند.
این یک راز است
معرفی کتاب
یکی از موثرترین راهکارها برای بازسازی و بهسازی فرایندهای آموزش و پرورش به کارگیری رویکرد فلسفه برای کودکان است. با اجرایی کردن این رویکرد، شیوههای تدریس و یادگیری منفعلانه منتفی میشود. در عوض والد، مربی و معلم از روشی استفاده میکند که کودک در آن نقشی محوری دارد و میتواند به بیان منطقی افکار و ایدههای خود بپردازد. مجموعهی ادب با همین نگاه در پی آن است که تغییراتی مثبت در تعلیم و تربیت به وجود آورد. در هر جلد از این مجموعه با یک داستان آموزنده برای کودکان آغاز میشود و با یک سری مطالب آموزشی و تربیتی برای مربی یا والدین به اتمام میرسد. موضوع این جلد رازداری و پنهانکاری است: یک روز عصر که خرگوش کوچولو داشت با دوستش نینی بازی میکرد، نینی گفت: «تا حالا شده یه کار اشتباهی بکنی؛ اما به کسی نگی؟ » خرگوش کوچولو گفت: «آره. یه بار ماشین برفی رو خراب کردم. اما دیگه خجالت کشیدم به مامانم و خاله و برفی بگم. این یه رازه... نینی هم رازش را برای خرگوش کوچولو گفت. آیا خرگوش کوچولو و نینی میتوانند رازداری کنند؟ ...
دوست تازه
معرفی کتاب
یکی از موثرترین راهکارها برای بازسازی و بهسازی فرایندهای آموزش و پرورش به کارگیری رویکرد فلسفه برای کودکان است. با اجرایی کردن این رویکرد، شیوههای تدریس و یادگیری منفعلانه منتفی میشود. در عوض والد، مربی و معلم از روشی استفاده میکند که کودک در آن نقشی محوری دارد و میتواند به بیان منطقی افکار و ایدههای خود بپردازد. مجموعهی ادب با همین نگاه در پی آن است که تغییراتی مثبت در تعلیم و تربیت به وجود آورد. در هر جلد از این مجموعه با یک داستان آموزنده برای کودکان آغاز میشود و با یک سری مطالب آموزشی و تربیتی برای مربی یا والدین به اتمام میرسد. موضوع این جلد دوستیابی است: نینی اصلاً اصلاً با بچهها حرف نمیزد. خرگوش کوچولو بعضی وقتها با نینی حرف میزد؛ ولی نینی با او هم زیاد حرف نمیزد. برای همین خرگوش کوچولو باز هم تنهایی بازی کرد. تا اینکه...
پسرکی که تنها بود
معرفی کتاب
این قصه درباره یک پسرک خیلی تنهاست که هیچ دوستی نداشت. او تنهاییاش را برداشت و آن را به چند قسمت تقسیم کرد. پسرک خودش را به گربه تغییر داد، بعد درخت شد. سپس به پرنده، گاو و خرگوش تبدیل شد تا بلکه کمتر احساس تنهایی داشته باشد و بتواند دوستانی پیدا کند، اما هرکاری کرد باز هم تنها بود.
در نهایت پسرک متوجه شد باید خودش تنهایی را از بین ببرد و با هرچه در اطرافش هست دوست شود. او با گل و درخت و ماه و باران دوست شد. او دوست خودش شد.
در نهایت پسرک متوجه شد باید خودش تنهایی را از بین ببرد و با هرچه در اطرافش هست دوست شود. او با گل و درخت و ماه و باران دوست شد. او دوست خودش شد.
خرس کوچولو و درخت آرزو
معرفی کتاب
برتی و خرس کوچولو با هم بازی میکردند. برتی ماشین خود را به خرس کوچولو نداد، خرس کوچولو برای کمک به مامان خرسه برای درست کردن کلوچه و چایی رفت. برتی مدتی با خود به تنهایی بازی کرد. او تصمیم گرفت از درخت مورد علاقهاش بالا برود و روی شاخهای که دوست دارد بنشیند. او روی شاخه نشسته بود که یاد کلوچه مامان خرسه افتاد. ناگهان چند کلوچه را دید که از شاخه درخت آویزان شده بود. بعد از مدتی او سردش شد، ناگهان پتویی ظاهر شد. برتی خیلی زود متوجه شد که این درخت، یک درخت معمولی نیست و یک درخت جادویی است...
دلم برایت تنگ شده!
معرفی کتاب
زنبور کوچولوی این داستان با دوستش، کرم ابریشم، دعوا و قهر کرده است. زنبورک به دوستش حرفهای بدی زده و او را خیلی ناراحت کرده است. مادر زنبور کوچولو با او صحبت میکند و از او میخواهد که بابت حرفهای نادرستش از کرم ابریشم عذرخواهی کند. زنبورک اول قبول نمیکند اما بعد از یک روز برای دوستش دل تنگ میشود، اما زمانی به سراغ کرم ابریشم میرود که اتفاق عجیبی افتاده بود و کرم کوچولو در پیله خود فرو رفته بود. آیا زنبور کوچولو میتوانست دوباره دوستش را دوباره ببیند و از او عذر بخواهد؟ آیا فرصتی مانده بود؟
ویلودین
معرفی کتاب
ویلودین عاشق طبیعت است. او به همراه پدرش در جنگل میچرخد و همه چیز را در دفتر یادداشت میکند. او عاشق حیوانات و عاشق یادداشتبرداری از حرکات آنهاست. ویلودین، حتی حیواناتی را که طرفدار ندارند دوست دارد. در واقع هر چیزی که زشتتر باشد، برای او عزیزتر میشود. دنیای ویلودین قرار است تغییر کند. آتشی در روستا به راه میافتد. خانوادهی آنها اسیر آتش میشود. همهچیز میسوزد. ویلودین نجات پیدا میکند. اما حیوانات روستا کم و ناپدید میشوند. زندگی پیش میرود تا اینکه با ورود پسری به نام کانر زندگی ویلودین تغییر میکند. آیا آنها میتواند قبل از اینکه خیلی دیر بشود چارهای برای مشکلات روستا پیدا کنند؟