فولکلور کودکان: هفت مقاله در فرهنگ عامه و ادبیات شفاهی کودکان
معرفی کتاب
کتاب حاضر شامل هفت مقاله درباره فرهنگ عامه و ادبیات شفاهی کودکان است. «درآمدی بر شناخت شاخصها و انواع فولکلور کودکان»، «انواع ترانههای کودکان» و «اسلوب زبان در ترانههای شفاهی کودکان»، نام سه مقاله از این مقالههاست. در مقاله اول، فولکلور کودکان، با هفت شاخص از فولکلور بزرگسالان تفکیک شده است. «متن»، «زمینه» و «کنش» و «نشانه»، از جمله این شاخصهاست. در مقاله دوم، متنهای منظوم کودکان به دو دسته تقسیم شده است؛ منظوم شفاهی بدون بازی کودکان و منظوم شفاهی در بازی کودکان که هر کدام به بخشهای مختلفی تقسیم میشود. نویسنده در مقاله «اسلوب زبان...» نگاهی به ترانههای کودکان خراسان کرده است.
تو نخندی، من بخندم؟
معرفی کتاب
در این کتاب برای آشنایی کودکان و نوجوانان، قصه ضربالمثلها روایت شده است. «دوستی خالهخرسه»، «یک کلاغ، چهل کلاغ»، «آستین نو بخور پلو»، «دسته گل به آب داده» و «تو نخندی، من بخندم؟»، از جمله این ضربالمثلهاست. در ضربالمثل «تو نخندی، من بخندم؟»، مردی برای وصول پولش نزد بدهکار میرود. بدهکار با دیدن چهره عصبانی طلبکار، میگوید گوسفندانی دارد که موقع چرا، مقداری از پشم آنها به بوتهها گیر میکند او میخواهد پشمها را جمع کند... همسرش قالی ببافد... با پولِ قالی برای دخترش جهیزیه بخرد، مسافرت برود و بقیهاش را به مرد میدهد. مرد طلبکار از شدت عصبانیت میخندد. بدهکار با لبخندی میگوید طلبت را به این راحتی به دست آوردی... .
بشنو و باور نکن
معرفی کتاب
در این کتاب برای آشنایی کودکان و نوجوانان، قصه ضربالمثلها آورده شده است. «بمیر و بِدَم»، «دعا کن گندمت آرد شود»، «شتر دیدی، ندیدی»، «آهسته که آسمان نداند» و «بشنو و باور نکن»، از جمله این ضربالمثلهاست. در ضربالمثل «بشنو و باور نکن»، مردی صندوق پر از شیشهای دارد و میخواهد آن را از پلهها بالا ببرد؛ اما هیچکس کمکش نمیکند. سرانجام شخصی قبول میکند؛ ولی دستمزد میخواهد. صاحب صندوق میگوید سه نصیحت به او میکند. در مدتی که از پلهها بالا میروند؛ صاحب صندوق نصیحتهایش را میگوید. مردی که کمک کرده است، متوجه میشود که صاحب صندوق فریبش داده است، بالای پلهها صندوق را به پایین پرت میکند و... .
هانسل و گرتل
معرفی کتاب
مرد هیزمشکن، خیلی فقیر است و بیشتر وقتها نمیتواند برای بچههایش، «هانسل» و «گرتل»، غذایی بیاورد. روزی به اصرار زن هیزمشکن و نامادری بچهها، مرد بچهها را به جنگل میبرد و در آنجا رها میکند؛ اما هانسل و گرتل که از نقشه آنها باخبر هستند، با زیرکی میتوانند راه خانه را پیدا کنند و بازگردند. چند روز بعد، مرد و زنش دوباره بچهها را به جنگل میبرند. اینبار هم بچهها نقشهای میکشند تا بتوانند راه خانه را پیدا کنند؛ اما... .
گربه چکمهپوش
معرفی کتاب
بعد از مرگ آسیابان پیر، آسیاب به پسر بزرگ، الاغ به پسر دوم و گربه به پسر سوم میرسد. پسر سوم غمگین است؛ چراکه هیچ کاری نمیتواند بکند. گربه میخواهد به صاحبش کمک کند تا زندگی خوبی داشته باشد. او از صاحبش یک کیسه و یک جفت چکمه میخواهد. مرد جوان چیزهایی که گربه خواسته است، فراهم میکند. گربه با کیسه خرگوشی میگیرد و برای پادشاه میبرد و میگوید که اربابش فرستاده است. روز دیگر دو کبک میگیرد و نزد پادشاه میبرد و باز میگوید اربابش فرستاده است. قصد گربه از این کارها چیست و چگونه میخواهد زندگی خوبی برای مرد جوان فراهم کند؟
شاهزاده قورباغه
معرفی کتاب
شاهزادهخانم هر روز به جنگل میرود و با توپ طلاییاش بازی میکند. روزی توپش داخل چاه میافتد و شاهزادهخانم از ناراحتی گریه میکند. ناگهان از درون چاه صدایی میآید. قورباغهای داخل چاه است و... . قورباغه میگوید توپ را برای شاهزاده میآورد به شرطی که قول بدهد او را دوست داشته باشد، کنار خودش بنشاند، از ظرف خودش به او غذا بدهد و در رختخواب خودش بخواباند. شاهزادهخانم قول میدهد؛ ولی به محض گرفتن توپ پا به فرار میگذارد. روز بعد درحالیکه شاهزادهخانم با پدرش پشت میز غذاخوری نشسته است... .
سیندرلا
معرفی کتاب
«سیندرلا» بعد از مرگ مادرش مجبور میشود با نامادری بدجنس و دختران حسودش زندگی کند. آنها لباسها و کفشهای سیندرلا را میپوشند و لباسها و کفشهای کهنه را به او میدهند. سیندرلا همه کارهای خانه را انجام میدهد؛ اما حتی نمیتواند با بقیه غذا بخورد؛ ولی او همیشه مهربان و نیکوکار است تا اینکه پادشاه جشنی ترتیب میدهد و همه دختران را دعوت میکند. او میخواهد برای پسرش همسری انتخاب کند. نامادری و خواهران بدجنس سیندرلا تمام سعیشان را میکنند تا او به این مهمانی نرود؛ اما پری مهربان به کمک سیندرلا میآید و... .
سه بز و یک غول
معرفی کتاب
سه بُز شجاع و باهوش تصمیم میگیرند چمنزار جدید و پُرعلفی پیدا کنند. آنها در این راه به رودخانه بزرگی میرسند؛ اما زیر پل رودخانه، غول بزرگی زندگی میکند. بُز اول درحالیکه از روی پل رد میشود، به غول میگوید منتظر بز دوم باشد؛ چون او بزرگتر و چاقتر است. بُز دوم هم با همین حرفها از روی پل عبور میکند و غول حرفهای آنها را باور میکند. بُز سوم که بزرگتر و قویتر است از راه میرسد و... .
دیو و دلبر
معرفی کتاب
بازرگان ثروتمندی که داراییاش را از دست داده است، با سه دخترش در کلبه کوچکی زندگی میکند. دو دختر بزرگتر از این وضعیت ناراحت هستند و مرتب غُر میزنند؛ اما دختر کوچک که «دلبر» نام دارد، شیر میدوشد، نان میپزد، خانه را تمیز میکند و خوشحال است. روزی بازرگان برای کاری به شهر میرود و هنگام بازگشت به خانه، در توفان و برف راهش را گم میکند. او به خانه بزرگی میرسد و وارد آن میشود، کنار آتش خودش را گرم میکند و غذای آماده روی میز را میخورد؛ اما... .
دختری از چشمه
معرفی کتاب
«آناهیتا» در آستانه شانزده سالگی است. آناهیتای «مادربزرگ» با انتخاب همسر برای آناهیتای جوان، او را مجبور به ازدواج میکند. آناهیتای جوان که از این خفقان خسته است، تصمیم میگیرد به کمک پدرش از قلعه فرار کند. همسران آناهیتاها نمیتوانند برای همیشه با آنان زندگی کنند و پس از تولد نوزاد دختر، به عنوان خدمتکار در قلعه مشغول به کار میشوند. شبی که نوبت نگهبانی پدر آناهیتا است، او فرار میکند و به نزد شاهزاده میرود و با او ازدواج میکند؛ اما... .