Skip to main content

کنایه‌های بلوچی مکرانی

معرفی کتاب
کنایه از جمله ابزارهای مهم زبانی و بیانی است که در فرهنگ ادبی ما جلوه و رونق خوبی یافته است. اثر پیش رو به معرفی و توضیح صنعت ادبی کنایه در ادبیات قوم بلوچ می‌پردازد. نویسنده جدولی از حروف بلوچی را در ابتدای کتاب می‌آورد و سپس فهرستی از عبارات کنایی عرضه می‌کند. سپس در فصل اول آرایۀ کنایه و کاربرهای آن را شرح می‌دهد. در فصل بعد نیز کنایه‌ها در بلوچی مکرانی (نیکشهر و قصرقند) بررسی و توصیف می‌شوند.

نصفش مال‌ من نصفش مال تو

معرفی کتاب
آقای گنجشک دانه‌ای پیدا می‎کند و چون نمی‌داند آن دانه چیست، دانه را به خاله‌زاغی نشان می‎دهد. خاله‌زاغی برای او توضیح می‌دهد که آن، دانه پنبه‎ است و مراحل تبدیل پنبه به پارچه و درنهایت لباس را برای گنجشک توضیح می‌دهد. آقای گنجشک که همیشه آرزوی یک پیراهن را داشته است، دانه را به عمو دانه‌کار می‎دهد تا آن را بکارد و قول می‎دهد که نصفش را به او بدهد، سپس نزد عمو پنبه‌زن می‌رود تا پنبه را بزند و... . داستان ادامه پیدا می‎کند تا گنجشک صاحب یک پیراهن می‌شود.

روباه زرنگ با دم قشنگ

معرفی کتاب
روباهی که دُم زیبایی دارد، به مزرعه می‌رود تا غذایی پیدا کند. در گوشه‌ای از مزرعه، خاله‌پیرزن، کلبه دارد. روباه نزدیک کلبه پیرزن، سنگی قیمتی پیدا کرده و آن را زیر خاک پنهان می‌کند و وارد کلبه می‌شود و کاسه شیری که آنجاست، سر می‌کشد. پیرزن که متوجه روباه شده است، آهسته به او نزدیک می‌شود و دُم زیبای او را قیچی می‌کند. روباه التماس می‌کند که پیرزن ذُمش را پس بدهد. پیرزن فقط به یک شرط حاضر است دُم روباه را پس بدهد و آن شرط این است که روباه شیری را که خورده است، برایش بیاورد.

یک بوته‌خار گنجشک‌و‌تار

معرفی کتاب
گنجشکِ تنها، بوته خاری پیدا می‌کند و می‌خواهد با آن لانه بسازد. گنجشک بوته خار را گوشه‌ای می‌گذارد و می‌رود تا آب بخورد. وقتی بر می‎گردد، می‌بیند پیرزن بوته خار را در تنورش انداخته است. گنجشک که عصبانی شده است، دسته‌ای از نان‌های پیرزن را برمی‎دارد و پرواز می‎کند. او نان‌ها را برای چوپان می‌برد؛ ولی چوپان بدون اینکه به گنجشک توجه کند، همه نان‌ها را با شیر می‌خورد و لقمه‌ای هم به گنجشک نمی‌دهد. گنجشک که حالا خیلی عصبانی شده است، یکی از گوسفندان او را برمی‎دارد و با خود می‎برد تا به دهکده‌ای می‌رسد که جشن عروسی برپاست، بابادرویش برای پسرش عروسی گرفته است؛ اما خیلی ناراحت است. شما می‎دانید علت ناراحتی او چیست؟

گلی کوچولو یه برگ هلو

معرفی کتاب
این داستان که به زبان شعر ارائه شده است، درباره دخترکی به نام «گُلی» است که مادرش سخت کار می‎کند تا برای دخترش لوازم‌التحریر تهیه کند و گلی بتواند درس بخواند؛ اما گلی درس‌ خواندن را دوست ندارد و مداد و پاک‌کن و مدادتراشش را مثل اسباب‌بازی‌هایش زیر پا می‎اندازد و آن‌ها را لگد می‌کند، مدادش را مرتب می‌تراشد و... تا اینکه روز امتحان از راه می‌رسد. گلی هیچ کدام از سوالات را نمی‌تواند جواب دهد و مداد و پاک‌کنش هم از او فرار می‌کنند. در همین موقع گلی با فریادی از خواب بیدار می‎شود.

افسانه سیب ننه‌جون

معرفی کتاب
روز اولی که مادربزرگ «نگار» به خانه آن‌ها می‌آید، با او هم‌اتاق می‌شود و نگار متوجه سیب خوش‌آب و رنگی می‌شود که بین وسایل مادربزرگ است. او می‎خواهد سیب را گاز بزند که مادربزرگ سر می‌رسد و می‌گوید این سیب معمولی نیست و یک سیب جادویی و سخنگوست. آن روز وقتی پدر و مادر نگار از خانه بیرون می‌روند، مادربزرگ برای نگار قصه‌ای می‌گوید و سفر نگار با سیب جادویی آغاز می‌شود. او به شهر قصه‌ها می‌رود؛ اما آنجا دیگر رونق سابق را ندارد!

کوتول‌خان

معرفی کتاب
کتاب حاضر جلد دوم از مجموعه طنز «قصه‌های عهد بوق» است. این کتاب ده داستان دارد. «عاشق»، «ننه‌پیره»، «داود‌آوازی»، «شَل‌اسماعیل» و «کوتول‌خان» نام برخی از این داستان‌هاست. «کوتول‌خان» را به عهد بوق راه نمی‌دهند؛ اما او به سراغ «ننه‌پیره» می‌رود و وقتی ننه‌پیره مطمئن می‌شود که او در همه کارها استاد است، کوتول‌خان وارد عهد بوق می‌شود. روز اول کوتول‌خان آب را از سرچشمه گِل می‌کند و بعد از آب گِل‌آلود ماهی می‎گیرد و در بازار می‌فروشد. روز دوم با تیر و کمانش تمام پرنده‌های آسمان عهد بوق را شکار می‌کند و همه را در بازار به مردم می‌فروشد. روز سوم گوسفندها را به صحرا می‌برد و شب باز می‌گردد و می‌گوید گوسفندها را گم کرده است. روز چهارم... . شما فکر می‌کنید مردم عهد بوق با او چه می‌کنند؟

مهمانی دیوها

معرفی کتاب
کتاب حاضر جلد اول از مجموعه طنز «قصه‌های عهد بوق» است. این کتاب حاوی ده داستان کوتاه بوده که نام بعضی از آن‌ها به این ترتیب است: «جادوگر بیکار»، «پری زشته»، «جن بوداده» و «مهمانی دیوها». داستان «جادوگر بیکار» درباره جادوگری است که مثل جادوگرهای دیگر بدجنس نیست و وقتی حوصله‌اش سر می‌رود، تصمیم می‌گیرد با جارویش همه‌‍‌ جا را جارو کند. او آن‌قدر به این کار ادامه می‌دهد که جارویش می‌شکند. جادوگر که دلش می‌خواهد همه جا را تمیز کند، یک جاروبرقی اختراع می‌کند؛ اما بعد از مدت کوتاهی شکم جاروبرقی پر از آشغال می‌شود. حالا جادوگر چه کاری باید انجام دهد؟

به حرفم اعتماد کنید، هنسل و گرتل بچه‌های شیرینی‌اند! داستان هنسل و گرتل از زبان پیرزن جادوگر

معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه کتاب‌های «حالا داستان را من تعریف می‌کنم» است. در این قسمت، داستان «هنسل و گرتل» را جادوگر بازگو می‎کند و درواقع زاویه دید عوض می‌شود. در این نگاه تازه، زن جادوگر نه‌تنها آدم بدی نیست، بلکه به بچه‌ها کمک می‌کند و آن‌ها را دوست دارد. هنسل و گرتل با جادوگر زندگی می‌کنند و خوشحال هستند تا اینکه سر و کله نامادری بچه‌ها پیدا می‌شود و ... .

صاف و پوست‌کنده بگویم، ترجیح می‌دادم به جای نخ ریسیدن، یک اسم جدید برای خودم سر هم می‌کردم!

معرفی کتاب
این کتاب داستان «رامپلستیلتسکین» است که این بار از زبان او بازگو می‌شود. زاویه دید در این داستان عوض شده است و کل ماجرا تغییر می‎کند. رامپلستیلتسکین که همه او را «اَل» صدا می‌کنند، طلاباف سیار است؛ یعنی کاه می‌ریسد و آن را به طلا تبدیل می‎کند. اَل روزی با دختر جوانی روبه‌رو می‌شود که روی کپه‌ای از کاه نشسته است و گریه می‌کند. دخترک می‌گوید پادشاه دستور داده است که این کاه‌ها را با چرخ نخ‌ریسی بریسم و به طلا تبدیل کنم. اَل این کار را برای دختر جوان انجام می‌دهد و دختر در مقابل گردنبندش را به او می‌دهد. بار دوم در مقابل طلا کردن کاه‌ها، دختر انگشترش را به او می‌دهد؛ اما برای سوم در برابر کار اَل، چیزی ندارد که به او بدهد. اَل چیزی از او می‌خواهد که دختر بدون فکر می‌پذیرد. اَل از دختر جوان چه خواسته است؟