برندگان جایزه
معرفی کتاب
جارچی در شهر میچرخید و فریاد میزد که شهردار تصمیم گرفته است به کسانیکه در کمترین زمان، خیابان خود را تمیز کنند، جایزه بدهد. سنجاب و دوستش، خرگوش، خیلی سریع دست به کار شدند. راسوهای تنبل هم میخواستند جایزه را ببرند، برای همین آنها هم شروع به کار کردند. سنجاب و خرگوش زبالهها را جمع میکردند و به محل مخصوص تخلیه زباله میبردند که خیلی هم دور بود؛ اما راسوها زبالهها را در اولین گودالی که میدیدند، میریختند و در نتیجه کارشان را زودتر انجام دادند. آیا راسوها جایزه را میگیرند؟
دوستان مهربان
معرفی کتاب
سنجابکوچولو و خرگوش میخواستند به مدرسه بروند و برای این کار باید از جوی آب رد میشدند؛ اما به علت باران شب گذشته، آب آنقدر بالا آمده بود که آنها نمیتوانستند از آن عبور کنند. خرگوش و سنجاب تصمیم گرفتند پُل بسازند؛ اما تنهایی از پس این کار برنمیآمدند. بچهراسوها هم فقط آنها را مسخره میکردند تا اینکه سگ آبی مهربان و دوستش به کمک آنها آمدند و خیلی زود پُل محکم و زیبایی ساخته شد. روز بعد در مدرسه... .
خاطرات رفیق جینگ بچه چلمن
معرفی کتاب
قهرمان داستان، «راولی جفرسون»، میخواهد مانند بهترین و نزدیکترین دوستش، «گِرِگ»، خاطراتش را بنویسد؛ اما تصمیم میگیرد زندگینامه گِرِگ را بنویسد! راولی از جشن تولدی مینویسد که با گرگ دعوت شده بودند، از به هم زدن آرامش یک قبر باستانی، از وقتی که گرگ سربهسرش میگذارد، از جایزه ویژهای که گرگ برایش میفرستد و کلی مطالب دیگر که خواندنش خالی از لطف نیست.
منطقه آبی
معرفی کتاب
داستان سهگانه این کتاب درباره عشق به حیوانات و تلاش برای برپا کردن جهانی پر از صلح و امید است و ماجراهای آن در سرزمینی رخ میدهد که تمام حیوانات به دلیل فعالیتهای انسانها یکییکی نابود میشوند. «کستر» نوجوانی دوازدهساله است که آخرین نسل حیوانات، یعنی آخرین بازماندهها را نجات داده و شهر خود را از ویرانی کامل رهانیده است. در این جلد تنها وال آبی که از دام انسانها نجات پیدا کرده است، خبرهایی از اقیانوس آورده است و... .
کلاغی که روی منقارش ایستاد
معرفی کتاب
بچهکلاغی با مادرش روی درخت گردویی زندگی میکرد. آنجا کلاغهای زیادی لانه داشتند. مادرِ کلاغ مجبور بود برای پیدا کردن غذا از لانه بیرون برود و بچه کلاغ تنها بود. او از صبح تا شب بازی میکرد تا اینکه توانست روی منقارش بایستد. بچهکلاغها هم سعی میکردند این کار را انجام دهند؛ اما ممکن بود لانهها را چپه کنند. پدر و مادرها به مادر بچهکلاغ شکایت کردند و... . روزی بچهکلاغ داستان طاووس را شنید که دُمش را مانند چتر باز میکرد و... . بچهکلاغ میخواست به دیدن طاووس برود و علت باز کردن دُمش را بپرسد و... .
اسماعیل و غمهایش
معرفی کتاب
«اسماعیل» با همسر و فرزندانش در دهکده کوچکی زندگی میکرد. او یک الاغ و یک خروس و یک سگ داشت. با الاغ بارها را اینطرف و آنطرف میبرد، خروسش هر روز صبح آنهارا از خواب بیدار میکرد و سگ باوفا نگهبان خانهشان بود. در مدتی کوتاه هر سه حیوان اسماعیل مردند. گرگ به الاغ حمله کرده بود. خروس را روباه خورد و سگ را هم مار نیش زد. اسماعیل در تمام این مدت آرامشش را حفظ کرد و میگفت حتماً حکمتی در این اتفاقات هست. تا اینکه شبی، دزدها خانه همسایهها را غارت کردند و... .
بچههای تابستان
معرفی کتاب
این کتاب حاوی پنج داستان کوتاه است. زیر هر داستان، با توجه به مفهوم آن، حدیثی آورده شده است. احادیث از امام علی (ع) و امام صادق (ع) است و درباره آموختن علم، شاد کردن مردم، ارزش آب و آموزش علم به دیگران. داستان «بچههای تابستان» درباره پسربچههایی است که با هم قرار میگذارند تا در تعطیلات تابستان هرکدام هر چیزی بلد هستند به بقیه یاد بدهند.
قول
معرفی کتاب
در شهر غمگرفتهای، نوجوانی سعی میکند کیف پیرزنی را بدزدد. پیرزن با تمام قدرتش کیفش را نگه میدارد و این کشمکش ادامه پیدا میکند تا اینکه پیرزن میگوید به یک شرط حاضر است کیفش را به او بدهد. نوجوان بدون هیچ فکری قبول میکند. پیرزن از او میخواهد که قول بدهد آنها را بکارد! نوجوان نمیداند منظور پیرزن چیست؛ اما فوری میپذیرد، کیف را میگیرد و فرار میکند؛ اما وقتی درِ آن را باز میکند، حیرتزده میشود، کیف پُر از دانه است!
هر گیاه فرشتهای دارد
معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی پنج حدیث از پیامبر اکرم (ص)، حضرت علی (ع) و امام صادق (ع) است و درباره هریک از احادیث داستان کوتاهی ارائه شده است. این حدیثها درباره بوی خوش، احترام به معلم، زراعت، مراقبت از گیاهان و آلوده نکردن آبهاست. رسول خدا میفرمایند: «هیچ گیاهی نمیروید، مگر اینکه تا زمان بار دادن و چیدن میوههایش، فرشتهای از آن مراقبت میکند.»