آشنایی با اینترنت OutLook 2010
معرفی کتاب
یکی از عوامل موثر در پیشرفت جوامع، به ویژه در زمینه آموزش و پرورش، به تحول این موارد بستگی دارد: «تحول در محتوای کتابهای درسی»، «تغییر روشهای تدریس (سنتی)»، «ایجاد زمینههای شکوفایی توانمندیهای علمی و حرفهای با استفاده از فناوری آموزشی و... .» در جامعهای که علم و دانایی، محور توانمندی و توسعه جوامع بشری باشد، ارتقای کیفی آموزش و تربیت نسلی پرسشگر و خلاق ضروری است. کتاب حاضر کودکان را با دنیای اینترنت آشنا میکند. روشهای اتصال به اینترنت، آشنایی با صفحه وب و دلایل عدم مشاهده یک وبسایت، ازجمله مطالب کتاب است.
آموزش Excel 2010
معرفی کتاب
در جامعهای که علم و دانایی، محور توانمندی و توسعه جوامع بشری باشد، ارتقای کیفی آموزش و تربیت نسلی پرسشگر و خلاق، امری ضروری است. از این رو، در راستای زمینهسازی و گسترش فناوری اطلاعات و توسعه روزافزون این صنعت، این مجموعه آموزشی با هدف رفاه دانشآموزان و خانوادههای آنان تدوین شده است. ایجاد فایل جدید، انتخاب سطر و ستون، حرکت بین صفحات کاری، آشنایی با توابع، درج تصویر و تغییر اندازه صفحه ازجمله مطالب کتاب است.
محرمانه در مکزیک
معرفی کتاب
کارآگاه بازیل همراه دوستش، دکتر «دادسون»، درست در همان ساختمانی زندگی میکند که «شرلوک هولمز» و دکتر «واتسون» زندگی میکنند. بازیل معلوماتش را از نشستن پای صحبتهای قهرمانش، «هولمز»، به دست آورده است... . بازیل با زیرکی سه پرونده دیگر را حل میکند؛ پرونده پنیرهای قلابی که حسابی موشها را ترسانده است. پرونده سارق موشالیزا که از سرقت یک شاهکار هنری پرده برمیدارد و ناپدید شدن دوستش، دادسون، بدترین ماجرایی که میتواند اتفاق بیفتد!
مگ آتشپاره
معرفی کتاب
اسم واقعی «مِگ»، مارگارت است. وقتی دختر کوچکی بود، این اسم را برای خودش انتخاب کرد و حالا که دختر بزرگی شده است، باز هم همه او را مِگ صدا میکنند.او دختر آتشپارهای است که فکر نمیکند، مگر وقتی که دستهگلی به آب بدهد! برای همین، همیشه از کارهای خودش پشیمان میشود. مِگ نه خودش آرام و قرار دارد نه اجازه میدهد دیگران آرامش داشته باشند؛ اما بااینحال دختر خوبی است و اهل خانه و همسایهها میدانندکه بدون شیرینکاریهای مِگ، زندگی خیلی یکنواخت و خستهکننده میشود!
بچهگلهای گمشده
معرفی کتاب
«الیویا» و «نلی»، دو خواهر نه و پنج سالهاند که زمستان گذشته مادرشان را از دست داده اند و پدرشان که مجبور است مرتب اینطرف و آنطرف برود، میخواهد آنها را نزد عمه «مینتی» بفرستد. الیویا سعی میکند به پدرش بفهماند که عمه مینتی خیلی پیر است و رفتن به آنجا اشتباه؛ ولی پدر از بچهها میخواهد که فقط تابستان را تحمل کنند و قول میدهد که در هر فرصتی به آنها تلفن کند...
پتسون به اردو میرود
معرفی کتاب
در مجموعه «پتسون و فیندوس»، کودکان با رابطه جالب پیرمرد عجیبی به نام «پتسون» و گربهاش «فیندوس»، آشنا میشوند و همراه با آن دو ماجراجویی میکنند. فیندوس زیر اتاق شیروانی چادری پیدا میکند. در ذهن پتسون، منظره پیادهروی کنار دریاچه و کباب کردن ماهی روی آتش در غروب آفتاب جان میگیرد و تصمیم میگیرد همان کارها را انجام دهد؛ اما کارها آنگونه که او فکر میکند، پیش نمیرود.
وقتی که فیندوس کوچولو غیبش زد
معرفی کتاب
پیرمردی به نام «پتسون» در خانهای کوچک، در روستا زندگی میکند. تنها مشکل پتسون این است که گاهی احساس تنهایی میکند. روزی یکی از همسایهها به دیدن او میآید و متوجه میشود پتسون روحیه خوبی ندارد. پس از مدتی، همسایه دوباره پیش پتسون میآید و برایش یک بچه گربه میآورد تا تنهایی او را پر کند. پتسون روزهایش را با این گربه که نامش «فیندوس» است، میگذراند. آنها با هم اتفاقات جالبی را تجربه میکنند.
شکار روباه
معرفی کتاب
«پتسونِ» پیر، با گربهاش، «فیندوس» و مرغ و خروسهایش، خارج از شهر، در مزرعه کوچکی زندگی میکنند. روزی همسایه پتسون، آقای «گوستاوسون» سری به او میزند و میگوید میخواهد روباهی را که مرغش را دزدیده است، شکار کند. پتسون و گربهاش نقشهای میکشند تا هم مرغ و خروسها را نجات دهند، هم روباه کشته نشود. او و گربهاش با هم یک مرغ بادکنکی میسازند تا با آن روباه را بترسانند؛ اما... .
زندگی واقعی وینیخرسه: داستان یک بچهخرس شجاع در جنگ جهانی اول
معرفی کتاب
بچهخرس از سوراخ بیرون میخزد، گوشهایش را تیز میکند و با تعجب از مادرش میپرسد: «لونه ما توی یه درخته!؟ ». اولینباری است که بچهخرس از لانه بیرون میآید. او از همهچیز تعجب میکند و لذت میبرد. او یک گل زرد و چندتا توت کال و تلخ میخورد. بعد... . چیز خاصی در این خرس وجود دارد. او آرزو دارد تا جایی بالا برود که پیش از آن هیچ خرسی نرفته است و از کمک خواستن از سنجابها هم نمیترسد. او میخواهد بداند جایی بزرگتر از جنگل هم هست؟ و بعد با ستوان «هری کول» آشنا میشود و... .
راپونزل
معرفی کتاب
«هرییت همستربون» به قلعه پدر و مادرش برگشته است؛ اما از همان لحظه اول پشیمان میشود. مادرش عصبانی است و سرش فریاد میزند. هرییت دیر به خانه آمده و قبل از رفتن به رختخواب حمام نکرده است و... . هرییت فکر میکند به اندازه کافی در خانه مانده است. برای همین دوباره حرکت میکند. تخم «هایدرا»، دوست شاهزاده «ویلبر»، دزدیده شده است و ویلبر مستقیم نزد هرییت میآید. هرییت خوشحال است که بعد از مدتها میتواند تبرش را در هوا تکان بدهدیا شمشیرش را به این طرف و آن طرف بچرخاند و... .