داداش سیاه، داداش سیاه
معرفی کتاب
«دانته» پسری سیاهپوست، از مادر سیاهپوست و پدر سفیدپوست است. برادر او، «تری»، که از خودش سه سال بزرگتر است، رنگ پوستش شبیه پدرشان است. برای همین اختلاف در رنگ پوست، معمولاً کسی متوجه نمیشود این دو برادر هستند. خانواده در نیویورک زندگی میکنند؛ اما بهخاطر شغل مادرشان که وکیل است، مجبور میشوند به ماساچوست بروند... . همۀ اعضای دبیرستان جدید، تقریباً سفیدپوست هستند و بهشدت نژادپرست. بچهها و حتی مسئولان مدرسه، دانته را صرفاً بهخاطر رنگ پوستش مدام آزار و اذیت میکنند تا روزی که برای کاری که نکرده، توبیخ میشود... .
ژاکتی برای ایلیا
معرفی کتاب
«ایلیا» روزهایش را در مدرسه و مزرعۀ پنبه میگذراند و هرروز سعی میکند مادربزرگش را با هدیههای عجیب و غریب خوشحال کند. روزی غریبهای سراغ مادربزرگ میآید تا او را با خود به سرزمینی ناشناخته ببرد. اندوه و جدایی ایلیا از مادربزرگ او را به این فکر میاندازد که راهی برای نگه داشتن مادربزرگ پیدا کند.
غصه را باید خورد؟
معرفی کتاب
این کتاب، داستانی تصویری است. در یک شب بارانی، پدر از سر کار به خانه برمیگردد. درحالیکه تمام لباسها و کفشهایش خیس است، به اهل خانه میگوید مهمان دارند و «غصه» موجودی کوچک و آرام با پدر به خانه میآید و قرار است مدتی مهمان آنها باشد!علی رغم ایرادهای ساختاری نویسنده تلاش کرده با نگاهی نو به مخاطب یاد دهدکه به جای غصه خوردن باید در دل مشکلات رفت و با دردها کنار آمد تا راحت تر از کنار آنها گذر کنیم.
نوزاده
معرفی کتاب
«نایروک»، پسر «کلاد»، از تخمی شرور به دنیا آمده است و برای شرارت آموزش دیده است. او میخواهد نقشه شوم پدرش را عملی کند و سراسر قلمروی جغدها را زیر چنگال بیرحم پاکزادها درآورد؛ اما تردید در قلب نایروک رشد میکند و افسانههای عجیب و ممنوعه درخت کبیر به این تردید دامن میزنند؛ افسانههایی از دوردست که جغدهای شریف آنجا در صلح و صفا زندگی میکنند. نایروک یا باید سرنوشتش را به سرانجام برساند یا مقابل آن بایستد!
کتاب کارزار کره و یک قصه دیگر
معرفی کتاب
در داستان اول این کتاب، در آخرین روز تابستان، پدربزرگ دست نوهاش را گرفت و کنار دیواری برد که دو ملت «یوک» و «زوک» را از هم جدا کرده بود و داستان اختلاف قدیمی را برای او تعریف کرد. اختلاف آنها بر سر این است که زوکها کره را زیر نان و یوکها کره را روی نان میمالند و آنان سالهاست که با هم بر سر این موضوع اختلاف دارند! روزی یکی از زوکها سیخمنگولی پدربزرگ را با تیرکمانش پرت میکند و همین کار، جنگ را شروع میکند. داستان دوم درباره خرگوش و خرسی است که هرکدام خودش را بهتر از بقیه میداند تا اینکه... .
دردسرساز
معرفی کتاب
«کُل ماتیوز» پسری پانزده ساله است که به جرم کتک زدن همکلاسیاش، به جزیرهای در آلاسکای آمریکا تبعید شده است. او به گونهای همکلاسیاش را کتک زده و سرش را به زمین کوبیده که او دیگر هرگز نمیتواند راه برود و مثل یک انسان عادی زندگی کند. کٌل برای آزادی یک فرصت بزرگ به نام دایرۀ دادرسی دارد که به مجرم این امکان را میدهد تا در خلوت، رفتارش را اصلاح کند و اگر موفق شود روح خود و کسی را که به او آسیب زده است، التیام بخشد، آزاد میشود. پسرک در دوران تبعیدش مرتب سعی میکند بر خشمش چیره شود؛ اما موفق نمیشود و... .
طلسم آفریقایی
معرفی کتاب
«کیویاتکوفسکی» عاشق سردرآوردن از اسرار و معماهاست. او خودش را کارآگاه خصوصی درجه یک میداند؛ همردیف «شرلوک هولمز» و البته مجانی هم کار نمیکند. «جیووانی»، بهترین بستنی شهر را دارد. برای همین کوفسکی همیشه از او بستنی میخرد. روزی جیووانی صورتک آفریقایی عجیبوغریبی هدیه میگیرد و از همانموقع همهچیز بههم میریزد! دستگاه قهوهساز میترکد و بستنیساز خراب میشود.
خانمجان اینجوری
معرفی کتاب
داستان این کتاب درباره پیرزنی است به نام «خانمجان». او در ویلای بزرگش تنها زندگی میکند. بچههایش به او سر نمیزنند و حالی از پیرزن نمیگیرند. کتاب حاوی چندین داستان مرتبط است؛ داستان خانمجان در تنهایی و ماجراهای او با تنهایی! در داستان اول خانمجان تصمیم میگیرد ماشین پسرش، «بیژی» را آتش بزند. در داستان دوم... .
میمون گمشده
معرفی کتاب
«بیلی» و «جیلیان» دوقلو هستند و از اینکه مجبورند کارهای خلاف انجام دهند، خسته شدهاند و میخواهند یک زندگی عادی داشته باشند. آن دو با هم گروهی برای انجام دادن کارهای خوب تشکیل میدهند. درحالیکه پدرومادرشان میمونی را از باغ وحش دزدیدهاند، به این امید که به او دزدی یاد دهند. آنها برخلاف والدین دزدشان دوست دارند کارهای خوب انجام دهند، مثل نجات یک توله راسوی بدبو... .
فردا کی خواهد آمد؟
معرفی کتاب
داستان این کتاب درباره پسرکی است که ساواک پدرش را دستگیر میکند و به زندان میبرد. او از دلتنگی خودش و مادرش میگوید، از جای خالی پدر در خانه و سرِ سفره و از انتظار دیدن او تا اینکه روزی مردی او و مادرش را به زندان و دیدن پدر میبرد. پسرک پدرش را نمیشناسد؛ چراکه صورتش زرد و لاغر شده است... . او بعد از دیدن پدر به خانه برمیگردد به امید این که هرچه زودتر پدرش را در خانه ببیند.