مترسک و آدمبرفی
معرفی کتاب
این داستان درباره آدمبرفیای است که بینی هویجیاش را به خرگوش میدهد و دکمههای فندقیاش را به سنجاب. او همچنین کلاه و شالش را به پسرکوچولو و چشمهای زغالی و دستهای چوبیاش را به پیرمرد میدهد. مترسکی که کنار اوست، به آدمبرفی میگوید این کارها باعث نابودیاش میشود؛ ولی مدتی بعد، همان پسرک بازمیگردد و برای آدمبرفی چشم، بینی، کلاه، شال و دکمه میآورد... .
روزی که درک عربدهکش به شهر آمد
معرفی کتاب
وقت «دِرِکِ عربدهکش» به شهر آمد، مردم از ترس شروع به لرزیدن کردند. دِرِک مدام خودش را میخاراند و عصبانی و بیقرار بود. او از این فروشگاه به آن فروشگاه میرفت و دنبال چیزی میگشت تا خارش را از بین ببرد تا اینکه پسربچهای به نام «سام» به کمک او آمد. او که تمام مدت پشت سر دِرِک راه میرفت، خودش روزی به این درد گرفتار بوده و... .
16 قصه از کلیلهودمنه
معرفی کتاب
کتاب «کلیله و دمنه» شامل حکایتهای پندآموز از زبان حیوانات است. حکایتها ساده و پرمعنی هستند و هرکدام نکتههای ظریف و مهمی را بیان میکنند. نام کتاب از دو شغال به نامهای ( کلیله و دمنه) گرفته شده است و بخش بزرگی از کتاب به داستان این دو شغال اختصاص دارد.
داستان اول کتاب حاضر، «دوستی بوزینه و لاکپشت» نام دارد که دربارۀ پادشاه برکنارشدۀ بوزینههاست که با لاکپشتی دوست میشود و آنقدر با هم صمیمی میشوند که لاکپشت همسر و فرزندانش را فراموش میکند. روزها سپری میشود و وقتی خبری از لاکپشت نمیرسد، همسرش به فکر چاره میافتد و... .
داستان اول کتاب حاضر، «دوستی بوزینه و لاکپشت» نام دارد که دربارۀ پادشاه برکنارشدۀ بوزینههاست که با لاکپشتی دوست میشود و آنقدر با هم صمیمی میشوند که لاکپشت همسر و فرزندانش را فراموش میکند. روزها سپری میشود و وقتی خبری از لاکپشت نمیرسد، همسرش به فکر چاره میافتد و... .
راز و نیاز و گلپیاز
معرفی کتاب
پیرزن با سه دخترش، «راز»، «نیاز» و «گل پیاز» زندگی میکرد. خانه آنها هفت در داشت و هرشب نوبت یکی از دخترها بود که درها را ببندد. شبی که نوبت دختر بزرگتر بود، در هفتم را فراموش کرد ببندد. نیمهشب غولی وارد خانه شد و از آنها غذا خواست. پیرزن دختر بزرگش را که در را نبسته بود فرستاد تا برای غول غذایی درست کند... .
ارتش پنبه و مرگ ماهیهای پرنده
معرفی کتاب
«پنبه» و پدرش، در خیابان ماهیفروشها زندگی میکردند؛ البته نه از آن ماهیهایی که برای شام میخورند؛ «ماهی پرنده!» تا اینکه یک روز همهچیز برای همیشه تغییر کرد، روزی که تمام ماهیها مردند و پدر پنبه غیبش زد. حالا همه خیال میکردند کار اوست و میخواستند پیدایش کنند تا به حسابش برسند. قبل از همه، پنبه راه میافتد تا پدرش و حقیقت ماجرا را پیدا کند؛ در سفری سراسر راز و رمز و شگفتی و البته خطرهایی که او از آنها بیخبر است.
در تعقیب مار کبرا
معرفی کتاب
«توتو» و نقرهای دو گربه ولگرد بودند که چندهفته پیش دو انسان مهربان آنها را نجات داده و به لندن آورده بودند. توتو و نقرهای حالا آن آدمها را مامان و بابا صدا میکردند. توتو یکی از ماهرترین گربههای نینجای روی زمین و عضو یکی از ممتازترین باشگاههای گربههای نینجا بود. توتو در یک ماجراجویی شبانه باید با کمک برادر شجاعش، نقرهای، شهر لندن را از خطر بزرگی نجات دهد... .
باباى نهسالگی
معرفی کتاب
امروز «زهرا» نه ساله میشد. آنها در مدرسه جشن داشتند. مادر برای زهرا چادر سفیدی، پُر از شکوفههای صورتی و قرمز دوخته بود.زهرا با پدر و مادرش به مدرسه رفت و میدانست که پدر عازم جبهه است. وقتی به مدرسه رسیدند، پدر هدیه جشن تکلیف زهرا را به او داد، خداحافظی کرد و رفت. سر صف، قرار بود بچههایی که پدرشان شهید شده، سرود بخوانند. خانم ناظم اسم آنها را خواند و زهرا اسم خودش را هم شنید؛ اما این چطور ممکن بود!؟
شگفتانگیزترین هدیه
معرفی کتاب
مردم دهکده «ومیکیها»، آدمکوچولوهای چوبی بودند که همه را نجاری به نام «ایلای» ساخته بود. «پانچلو»، یکی از آدمچوبیها، عاشق روز سازنده بود. او میخواست به مناسبت این روز، کار بزرگی برای نجار انجام بدهد. او فکر کرد و تصمیم گرفت برای ایلای شعری بگوید و... . وقتی اشتباه پانچلو، مراسم روز سازنده را خراب کرد، اهالی دهکده به شگفتانگیزترین هدیهای که میتواند وجود داشته باشد، پی بردند و... .
بازگشت زامس در روز شنبه
معرفی کتاب
این کتاب رمانی تخیلی است. در این داستان، شخصیتی به اسم آقای «تاشن پیر» منتظر یک موجود خیالی و افسانهای به اسم «زامس» است که قرار است روز شنبه بیاید و آرزویش را برآورده کند. زامس همان موجودی است که بینی خرطومی و موهای سیخ و قرمز دارد و آقای تاشن پیر، دفعه قبل توانست از وجودش به نحو احسن استفاده کند. زامس اطلاعات خوبی در استفاده از ماشین آرزو دارد و میتواند به او کمک کند.