هپلیهپو و هفتسین
معرفی کتاب
"هپلیهپو" یک بچه غول تنبل است که کارهایش را بقیه باید انجام دهند. اما بقیه که بیکار نیستند. مثلا همین امروز مامان غوله از هپلی خواست تا سفرۀ هفتسین را آماده کند. هپلی به جای آماده کردن سفره نشست و منتظر ماند. منتظر چی؟ کسی که از راه برسد و سفره را به جایش بچیند. اولین نفری که سر و کلهاش پیدا شد "خاله قدقدا" بود...
هپلیهپو و مترسک
معرفی کتاب
"هپلیهپو" یک بچه غول تنبل است و هر کاری را که از او میخواهند، انجام نمیدهد. یک روز پدرش از او خواست مراقب مزرعه باشد تا وقتی که برگردد. هپلیهپو یک گوشه نشست و شروع کرد به کمک خواستن از دیگران. هپلی از هر کسی که از آنجا میگذشت میخواست تا برایش مترسکی بسازد. اما هیچکس به حرفش گوش نمیکرد. تا اینکه یک کلاغ سیاه، از همهجا بیخبر از آنجا گذشت. هپلیهپو دوباره درخواستش را به او گفت. حواس هپلی کجاست؟ مگر کار مترسک، فراری دادن کلاغهای سیاه از مزرعه نیست؟
سرویس زرافهها
معرفی کتاب
"زیزیلی" از صبح زود بیدار شده و آمادۀ رفتن به مدرسه است. سرویس مدرسه از راه میرسد و زیزیلی سوار میشود. او برای اینکه در ماشین جا شود، گردنش را تا روی زمین خم میکند و با این کار جای بقیه هم تنگ میشود. زیزیلی! حواست کجاست؟ سرویس زرافهها درست پشت سرت قرار دارد. به نظر شما سرویس زرافهها چه فرقی با سرویسهای دیگر دارد؟
پنجرهرو وا کنید یک چیزی پیدا کنید: حیوانات مزرعه
معرفی کتاب
در این کتاب، کودکان با حیوانات مفید و اهلی مثل گوسفند، گاو، خروس و گربه آشنا میشوند. هر صفحه به شکلی طراحی شده است که قسمتی از آن قابل کنار زدن باشد و تصویر حیوان مورد نظر، پشت آن قرار گیرد. شعرهای کتاب ساده و موزون هستند. همچنین در آنها به برخی از خصوصیات ظاهری حیوانات و فوایدی که برای انسانها دارند نیز اشاره میشود.
توپبازی زیزیلی
معرفی کتاب
"زیزیلی" همینطور که در علفها قدم میزد چشمش به یک توپ قهوهای و زرد افتاد. بچه فیل هم از آن طرف به زیزیلی پیوست تا با این توپ جدید بازی کنند. بچه فیل توپ را شوت کرد و زیزیلی با سرش به آن ضربه زد. ناگهان هر دو متوجه شدند زخمی شده اند. اما چرا؟ شاید آن چیز قهوهای و قشنگ اصلا توپ نبوده است...