Skip to main content

شال و کلاه زی‌زی‌لی

معرفی کتاب
"زی‌زی‌لی" یک زرافۀ کوچک و بامزه است. اما گاهی حواسش پرت می‌شود و وسایلش را در مدرسه جا می‌گذارد. مثل همین امروز که موقع مدرسه رفتن فهمید شال و کلاهش نیست. به بیرون از خانه نگاه کرد. یک عالمه برف روی زمین نشسته بود. ناگهان در خانه به صدا در آمد. بچه فیل بود که می‌خواست خبر تعطیلی مدرسه‌ها را در این روز برفی به دوستش بدهد. او یک خبر خوب دیگر هم برای زی‌زی‌لی داشت...

سوسمار

معرفی کتاب
یک سوسمار سبز و بزرگ لابه‌لای صفحات قرار دارد. سوسماری که پوستش عاج دارد، دست و پاهایش کوتاه است، دندان‌های تیزی دارد و چشمانش به رنگ کاه است. تا به امروز حیوانی با این ویژگی‌ها دیده‌اید؟ شاید اگر کتاب را باز کنید، سوسمار را بهتر به خاطر بیاورید.

خرگوش

معرفی کتاب
خرگوش‌ها دو گوش دراز دارند و بیشتر اوقات در حال هویج خوردن هستند. آن‌ها خیلی بالا و پایین می‌پرند. بعضی روزها هم که چشم مترسک باغ را دور ببینند، تمام سبزیجات را می‌کَنند. ورق‌های به هم متصل کتاب را باز کنید. یک خرگوش صورتی بزرگ در آن‌ها منتظر شما است.

هزارپا

معرفی کتاب
شاید تا امروز "هزارپا" دیده باشید. اما می‌دانید خانۀ او کجاست؟ در این کتاب می‌توانید با محل زندگی هزارپا و بخشی از ویژگی‌های دیگر آن آشنا شوید. میان صفحات نیز هزارپای خیلی بزرگی وجود دارد، یک هزارپا با قدی به اندازۀ تمام صفحات این کتاب. می‌خواهید او را ببینید؟

لاک‌پشت

معرفی کتاب
لا‌ک پشت خیلی آرام راه می‌رود و خانه‌اش پشت خودش قرار دارد. اگر کتاب را باز کنید می‌توانید به این موضوع پی ببرید. یک خرگوش هم در صفحات به چشم می‌خورد. داستان مسابقه دادن لاک‌پشت و خرگوش را به یاد دارید؟ یادتان هست چه کسی برندۀ مسابقه شد؟

قورباغه

معرفی کتاب
در این کتاب ممکن است با بعضی از ویژگی‌های قورباغه‌ها آشنا شوید. چیزهایی مثل دشمنان آن‌ها، صدایشان، محل زندگی آن‌ها و شنا کردنشان. اگر صفحات به هم متصل شدۀ کتاب را باز کنید، شاید بتوانید ویژگی‌های دیگری را نیز کشف کنید.

موش موشی و پیش پیشی

معرفی کتاب
خانم "موش‌موشی" با بجه‌هایش می‌خواهند به جشن عروسی "عمه موشینا" بروند. اما همین که از لانه بیرون می‌آیند "پیش‌پیشی پشمالو" راهشان را می‌بندد و آن‌ها که حسابی می‌ترسند، دوان‌دوان به لانه برمی‌گردند. پس جشن عروسی چه می‌شود؟ یعنی باید تا وقتی که پیش‌پیشی برود آن‌ها در خانه بمانند؟ نه... انگار خانم موش‌موشی باهوش فکری دارد. شما چه حدس می‌زنید؟

زرافه نازه گردن درازه

معرفی کتاب
در یک جنگل سرسبز بچه زرافه و بچه خرسه و بچه کرگدنه و بچه فیله با هم بازی می‌کردند. آن‌ها یک بادبادک رنگارنگ روی زمین پیدا کردند. هر کدام نوبتی آن را هوا می‌کردند تا نوبت به بچه زرافه رسید. اما نخ بادبادک پاره شد و بالای درخت گیر کرد. بچه زرافه از هر کسی که می‌توانست درخواست کمک کرد اما هیچکس نتوانست بادبادک را پایین بیاورد، تا اینکه یک نفر که قدش از تمام حیوانات جنگل بلندتر بود به داد بچه زرافه رسید. حدس می‌زنید او چه حیوانی بود؟

روباه کلک، زاغو زبلک

معرفی کتاب
"روباه کلک" دنبال خانۀ "خانم قدقدا" می‌گشت تا او را یک لقمۀ چپ کند. در راه از هرکسی که می‌دید نشانی خانۀ خانم قدقدا را می‌پرسید. تا اینکه به "هاپولی" رسید. هاپولی سگ زرنگی بود و تا روباه را دید شروع به تعقیب او کرد. در همین تعقیب و گریز، روباه یک تکه گوشت پیدا کرد و گوشه‌ای مخفی شد تا آن را بخورد. "زاغو زبلک" که از بالای درخت همه چیز را می‌دید نقشه‌ای کشید تا ماجرای سال‌ها قبل را تلافی کند. همان ماجرایی که روباه او را گول زد تا پنیر را از منقارش درآورد. یادتان هست؟

سوسکه اومد آب بخوره

معرفی کتاب
این کتاب دارای پنج شعر است. شعرها موزون هستند و زبان ساده‌ای دارند. بعضی شعرها اشاره به یک داستان یا جملۀ معروف دارد که با زبانی دیگر بیان شده است یا قصه‌ای متفاوت دارد. مثلا شعر اول مربوط به قصۀ خاله سوسکه و عروسی‌اش با آقا موشه است، شعر دوم جملۀ "قصۀ ما به سر رسید کلاغه به خونه‌ش نرسید" را به شیوۀ خود روایت می‌کند و سه شعر پایانی نیز قصه‌های کوتاه و کودکانۀ دیگری دارند.