Skip to main content

کیسه شادی

معرفی کتاب
کفشدوزک‌ها، «پینک» و «دودوزک» با هم دوست بودند و همیشه با هم بازی می‌‏کردند؛ اما این اواخر دودوزک می‏‌گفت حال ندارد و دلش گرفته است و با پینک بازی نمی‏‌کرد! روزی پینک فکری کرد، رفت و با کیسه‎ای برگشت و گفت این کیسه شادی است از دودوزک خواست تا آن را باز کند. دودوزک حوصله نداشت؛ اما کیسه را باز کرد و... .

جشن یک‌پنجم

معرفی کتاب
در برکه کوچک همه مشغول کار هستند. پدرِ ماهی‎های رنگین‏‌کمان بیمار است و مادر مراقب اوست؛ اما همراه بچه‌‏هایش آذوقه هم جمع می‎کند. وقتی زمستان از راه می‌رسد، لاک‎پشت پیر و قورباغه‌ها به خواب می‌‏روند. هوا سرد می‎شود و آب برکه یخ می‌‏زند. مادرِ ماهی‏‌های رنگین‎کمان متوجه می‎شود که غذای زیادی ندارند و نمی‌‏توانند تا بهار دوام بیاورند. وقتی اهالی برکه متوجه مشکل آن‎ها می‏‌شوند، نزد لاک‌‏پشت پیر می‏‌روند و او را بیدار می‏‌کنند. لاک‎پشت راه‎حل خوبی دارد!

حالا خودت مامان باش

معرفی کتاب
این کتاب حاوی چهار داستان کوتاه است. داستان اول درباره سفر دانه برف‌کوچولو است. داستان دوم درباره پای چوبی پدربزرگ، داستان سوم از پروانه‌ها می‌گوید و کم‌آبی و داستان آخر، قصه «ملیکا» و مادرش را روایت می‌‏کند. ملیکا با مادرش قرار گذاشته است که یک روز تمام او مامان باشد و مادرش نقش دختر او را بازی کند. ملیکا فکر می‏‌کند مامان بودن خیلی خوب است و هرکاری دلش بخواهد می‌‏تواند بکند؛ اما... .

تو هم بخواب کوچولو

معرفی کتاب
کتاب حاضر شامل دَه شعر و لالایی است. لالایی‌ها درباره بچه حیوانات است؛ از جمله بچه پرستو، بچه بوقلمون، بچه اردک، بچه بره و... . در شعرِ نی‎نی پرستو، پرستوکوچولو روی درخت خوابیده و در خواب می‎خندد؛ چون خواب می‌‏بیند که با مادرش به سفر دور دنیا رفته است. کودک نیز می‌‏خوابد تا در روزهای آینده با پدر و مادرش به سفر برود. نی‎نی بوقلمون در لانه خوابیده و خواب می‌‏بیند که... .

سفر حسن کچل به قصه‌های شیرین ایرانی

معرفی کتاب
«حسن»، کچل است و به علت تمسخر بچه‎ها خانه‌نشین می‎شود و دیگر هرگز بیرون نمی‌رود. مادرش، «ننه‌گلاب» که خیلی از این وضع ناراحت است، شب و روز فکر می‎کند و بالاخره تصمیمی می‌‏گیرد. او کلی سیب می‌خرد و... . حسن اولین سیب را پیدا می‏‌کند و بعد دومی و ... . ننه‌گلاب از حسن می‌خواهد که بزی را به صحرا ببرد تا حسابی علف بخورد... . حسن در شکاف درختی که کنارش بود، کتابی پیدا می‎کند و... . حسن‌کچل در این کتاب به قصه‌های مختلفی مانند چوپان دروغگو و کدو قلقله‌زن سفر می‏‌کند و خود، جزیی از داستان می‎شود.

فرشته‌ باران

معرفی کتاب
فرشته باران، «شوله‌قزک»، ابرها را بارانی می‏‌کرد، ابرها می‌‏باریدند و گل‌ها و درخت‎ها و گنجشک‌ها و... می‏‌خندیدند و مردم دِه شاد می‏‌شدند؛ اما روزی شوله‌قزک نیامد و نیامدنش روزها طول کشید! پسرِ دهقان که خشک شدن گندم‌ها را دید، از کوه بالا رفت و با تمام قدرت، شوله‌قزک را صدا کرد؛ اما فرشته باران نیامد. بعد از آن بچه‌ها همه با هم به دنبال فرشته باران رفتند؛ اما باز هم خبری از او نشد. بچه‎ها متوجه شدند بالای ابرها، دود سیاه، همه‎جا را گرفته است. برای همین صدای فرشته باران به ابرها نمی‎رسید. بچه‎ها فکر کردند و راه‎حل خوبی به ذهنشان رسید.

دیو آب‌خوار

معرفی کتاب
«اپوش»، دیو آب‌خوار و خانواده‎اش عاشق خوردن آب هستند. اپوش می‎خواهد وقتی بزرگ شد، مثل پدرش یک غول خشک‌سالی حسابی شود و همیشه برای بهتر شدن تلاش می‎کند. اپوش با گُلی دوست می‎شود و برای آب دادن به دوستش همه‎جا را زیر پا می‏‌گذارد؛ اما حتی یک قطره آب هم پیدا نمی‏‌کند! او حتی به رودخانه‌ و قنات هم سر می‎زند. چه اتفاقی برای گل اپوش می‌ا‎فتد و چه بر سرش می‎آید؟

گلچراغ، ماهی قرمز

معرفی کتاب
وقتی آب روستا خشک شد، مردم ذره‌ذره آب را در بشکه و دبه ذخیره ‏‌کردند، «مِردِل»، مادرچاه را کشف کرده بود. مادر چاه، مادرِ قنات‌ها بود. بعد از آن روستا رونق گرفت و گردشگرهای زیادی به آنجا ‏‌آمدند و مردل هم نگهبان قنات شد. او هرروز، به قنات می‎رفت و آنجا را جارو می‌زد، راه‌آب را تمیز می‌کرد و زباله‎ها و قوطی‌هایی که مردم ریخته بودند، جمع می‌کرد و هربار همه ماهی‌ها دورش جمع می‎شدند. ماهی‎ها مردل را خیلی دوست داشتند؛ اما آن روز هوای قنات سنگین بود، خبری از ماهی‌ها نبود و انگار مادرچاه ناراحت بود! چه اتفاقی افتاده بود؟

خرچنگ بلندپرواز

معرفی کتاب
خرچنگ کنار برکه‌، روی سنگی نشسته بود و فکر می‏‌کرد بهترین موجود دنیاست! وزغ که حواسش به خرچنگ بود، گفت: «اگر جای عقاب یا لک‌لک بودی، چه می‎کردی!» و با این حرف وزغ، خرچنگ به فکر پرواز ‏افتاد؛ اما چطور باید این کار را می‏‌کرد! روزی مرغ ماهی‎خواری را دید که در آب شیرجه ‎زد و ماهی گرفت ودوباره به آسمان رفت. خرچنگ با دیدن این صحنه فکری به ذهنش رسید!

من یک حاج‌قاسمم

معرفی کتاب
کتاب حاضر مجموعه اشعاری است که در وصف «قاسم سلیمانی» سروده شده است تا کودکان با این سردار شهید آشنا شوند. قاب عکس شهید در خانه است و پدر برای کودکش توضیح می‎دهد که او که بوده و چه کرده است. در بخشی از کتاب، کودک خودش را در لباس قاسم سلیمانی نقاشی می‎‏کند و به جنگ با دشمنان می‏‌رود.