خرس تنبل
معرفی کتاب
در جنگلی سرسبز و بزرگ، خرسی زندگی میکند که بسیار چاق و تنبل است. دوستانش همیشه او را مسخره میکنند و تنبلیاش را به رُخش میکشند شاید که خرس خجالت بکشد و دست از تنبلی بردارد. خرس تنبل دلش میخواهد مثل دیگران زرنگ باشد؛ اما نمیداند چطور و چگونه تا اینکه گوزن نزد خرس میرود و از خرگوش پیری میگوید که نزدیک کوه زندگی میکند و درمان هر دردی را میداند. آیا خرس قبول میکند که نزد خرگوش پیر برود؟ و آیا تنبلیاش درمان میشود؟
قصّههای زیزیگولو: قصههای 12،11،10
معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی سه داستان تخیلی است که قهرمان آنها موجودی به نام «زیزیگولو» است. زیزیگولو قدرتی جادویی دارد و میتواند کارهای عجیب و غریبی بکند. در داستان اول، آقای «مهندس» میخواهد مخفیانه نوشتههای «خانمی» را بخواند؛ ولی با کاری که زیزیگولو انجام میدهد، متوجه اشتباهش میشود. در داستان دوم خانمی با دیدن عکسهای کودکیاش، دلش میخواهد به آن دوران بازگردد و در داستان سوم «امیر»، پسر همسایه آقای مهندس و خانمی، دلش ماشین نو و مدلبالا میخواهد و باز زیزیگولو دست به کار میشود.
قفس
معرفی کتاب
نقاش قفسی با میلههای آهنی میکشد که گربه و شیری در آن زندانی هستند. حالا نقاش خسته است، او در اتاق را قفل میکند و میرود تا استراحت کند. نسیم بهاری که گویی منتظر بیرون رفتن نقاش است، مثل موجی جادویی وارد اتاق میشود و در فضای آن میپیچد و باعث جان گرفتن شیر و موش میشود! شیر و گربه به دنبال راه نجاتی میگردند تا خود را از قفس برهانند و... . در این داستان، کودکان میآموزند که مغرور نباشند و برای رسیدن به موفقیت، به یکدیگر کمک کنند.
روی پاهای خودم میایستم
معرفی کتاب
این داستان درباره پسر کوچولویی است که پدر و مادرش از هم جدا شدهاند؛ اما حالا پسرک دو خانه دارد. او در هر دو خانه احساس راحتی میکند. پسر کوچولو دلش میخواهد آنها دوباره با هم زندگی کنند؛ اما شاید هیچوقت این اتفاق نیفتد. چیزی که هرگز عوض نمیشود این است که در هر شرایطی پدر و مادر او را دوست دارند و این هرگز عوض نمیشود.
اردک کوچولو
معرفی کتاب
مادرِ پنج جوجهاردک، فکر میکند که آنها به اندازه کافی بزرگ شدهاند و باید شنا کردن را یاد بگیرند؛ اما جوجهها از آب میترسند و حاضر نیستند وارد برکه شوند. اردکِ مادر بچههایش را تشویق میکند و آنها یکییکی وارد آب میشوند. نویسنده با این داستان، اعداد یک تا پنج را به کودکان میآموزد. شایان ذکر است که تصاویر کتاب، نقش مهمی در یادگیری این اعداد دارند.
آقاپادشاه مشکی و ملکهخانم نارنجی
معرفی کتاب
ملکهخانم «نارنجی» و آقاپادشاه «مشکی» در قصر دو رنگشان که مشکی و نارنجی است، زندگی میکنند. در قصر آنها همهچیز نارنجی و مشکی است. پادشاه روی چهارخانههای مشکی راه میرود و ملکه پاهایش را فقط روی پلههای نارنجی میگذارد. آنها حتی سر میز غذا هم روی رنگ خودشان مینشینند و وسایل هر کدام به رنگ خودش است؛ حتی بشقاب و قاشق و چنگالشان تا اینکه روزی اتفاق عجیبی رخ میدهد و همهچیز را به هم میریزد. دو تا پله نارنجی که دلشان میخواهد کنار هم باشند، پله سیاه میانشان را دور میزنند و به هم میچسبند و... . پادشاه و ملکه به ناچار کنار هم قرار میگیرند و آنقدر وسایل اتاق را جابهجا میکنند تا اتفاق عجیبتری میافتد.
موجودات کوچک
معرفی کتاب
بچهخوکها، «پپا» و «جرج»، به پدربزرگشان در کندن سبزیجات کمک میکنند که ناگهان یک حلزون میبینند. پدربزرگ برای آنها درباره حلزون توضیح میدهد. دوستان پپا و جرج به آنجا میآیند و حالا همگی میخواهند حلزون شوند! پدربزرگ برای بچهها درباره زنبور صحبت میکند، درباره صدای آنها، کارشان و خانههایشان. حالا همه بچهها میخواهند زنبور باشند!
بریم و بیایم با کشتی
معرفی کتاب
«مینو» و «مانی» با پدر و مادرشان و با کشتی به جزیره «کیش» سفر میکنند. کشتی سوت بلندی میشود و حرکت میکند. بعد از چند دقیقه بچهها دلفینی را میبینند که سرش را از آب بیرون آورده است و مرغهای دریایی که بالای سرشان پرواز میکنند. آنها چند نفر را میبینند که در حال صید مروارید هستند. مینو و مانی از پنجرههای پایین کشتی میتوانند زیر دریا را تماشا میکنند.
بریم و بیایم با اتوبوس
معرفی کتاب
پدر «مینو» و «مانی» آنها را به تهرانگردی میبرد. بچهها در میدان آزادی سوار اتوبوس میشوند. مینو و مانی دورتادور شهر تهران را میگردند و ساختمانهای قدیمی این شهر را میبینند. آنها به جاهای مختلفی سر میزنند، جاهایی مثل میدان «حسنآباد»، «سردرباغ ملی»، «بازار تهران» و... . مینو خیلی دلش میخواهد که مادرش هم این ساختمانها را ببیند.
بریم و بیایم با سرویس مدرسه
معرفی کتاب
این داستان درباره ماشین «ون» کوچولویی است که سرویس مدرسه شده است. روز تولد «مینو»، مادر کیک شکلاتی میپزد تا او به مدرسه ببرد. مادر هم سوار سرویس میشود تا کیک را به مدرسه برساند. جلوی در مدرسه بچهها برای مینو تولدمبارک میخوانند و آقای راننده هم برای او هفت بار بوق میزند و برای ون کوچولو که دو ساله شده است، دو تا بوق میزند.