پاستیلهای کرمی
معرفی کتاب
دخترکوچولو با دوستش مشغول بازی هستند. مادر، دوست دخترکوچولو را صدا میکند و دو پیاله پاستیل کرمیشکل به او میدهد. دوست دخترک، تندتند پاستیلهایش را میخورد؛ اما دخترک دلش نمیآید آنها را بخورد. وقتی بازی تمام میشود، دخترک پاستیلها را کنار خودش میخواباند و رویشان را با پتو میپوشاند. صبح روز بعد، وقتی دخترک بیدار میشود، با صحنه بسیار عجیبی روبهرو میشود.
قصههای چهارفصل: زمستانه
معرفی کتاب
جلد چهارم از مجموعه «قصههای چهارفصل»، شامل دوازده داستان کوتاه است. داستانها با استفاده از تغییرات روی داده در فصل زمستان، پارهای مباحث اجتماعی و اخلاقی را مطرح میکند. داستان «گنجشک برفی» از به دنیا آمدن گنجشکی در برف سخن میگوید. داستان «جنگبازی»، درباره پادگانی عجیب و غریب است که سربازهای آن همه بچه هستند. داستان «بازی» نمادی از اهمیت پرچم ایران است و در داستان «کلاغ آوازهخوان»، بچهکلاغ منتظر فصل زمستان است تا با آمدن آن بزرگ شود.
قصههای چهارفصل: پاییزانه
معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه «قصههای چهار فصل» است و چندین داستان کوتاه دارد. «آواز پرنده»، «گولو»، «هپولی»، «وولوولی» و «بتاز اسب سفید، بتاز!»، نام برخی از این داستانهاست. داستان «وولوولی» درباره فاختهای است که در لانه عقابی به دنیا میآید و هنگامی که کمی بزرگ میشود، نمیداند چرا با عقاب که فکر میکند مادرش است، اینقدر فرق میکند. در داستان «بتاز اسب سفید، بتار!» اسب سفید و زیبایی به دنبال کره کوچکش میگردد؛ اما شکارچی میخواهد او را شکار کند.
قصههای چهارفصل: تابستانه
معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه «قصههای چهار فصل» است و چندین داستان کوتاه دارد. «باغ دنیا»، «آواز آب»، «بوی گل»، «ماع ماع» و «ماهیها»، نام برخی از این داستانهاست. داستان «ماع ماع» درباره دختری به نام «روژین» است که زیر درختی نشسته و غرق کتاب خواندن است که گاو بزرگی سر میرسد و کتابش را میخورد! در داستان «ماهیها» دختر کوچولویی کنار ساحل عروسکش را گم کرده است و از موجهای دریا سراغ عروسک را میگیرد!
قصههای چهارفصل: بهارانه
معرفی کتاب
جلد نخست از مجموعه «قصههای چهارفصل»، شامل دوازده داستان کوتاه است. در این داستانها با استعاره از فصل بهار، پارهای از تغییرات محیطی و اصول اخلاقی بیان میشود. طلوع خورشید در فصل بهار که نماد مهربانی و تلاش است، شادی کردن، کمک به دیگران، مرگ زمستان و آمدن بهار، تمثیلی از قیامت و آزادی و... از مفاهیم موضوعی داستانهاست. «عمونوروز»، «بوی خورشید»، «ننه سرما و عمونوروز»، «کواک کواک» و «دارام و دوروم» نام برخی از این داستانهاست.
میمونها را بشمار
معرفی کتاب
کتاب حاضر با داستانی که با کمک تصاویر پیش میرود، شمارش اعداد ۱ تا ۱۰ را به کودکان آموزش میدهد. در داستان قرار است میمونها شمارش شوند؛ اما آنها با حضور ۱ مار کبرا فرار کردهاند. ۲ راسو مار را فراری میدهند، ۳ کروکودیل باعث فرار کردن راسوها میشوند، با آمدن ۴ خرس، کروکودیلها پا به فرار میگذارند و این شمارش تا ۱۰ ادامه مییابد.
یک چیز سیاه
معرفی کتاب
یک روز صبح، در وسط جنگل، چیزی سیاه دیده میشود. پلنگ فکر میکند، یکی از خالهایش افتاده است. کلاغ فکر میکند، تکهای از شهابسنگ است. روباه فکر میکند، جواهر شاهزاده خانم باشد. جغد فکر میکند تخم اژدهاست و... . آن روز در جنگل همهمهای به پا میشود و همه درباره آن چیز سیاه حرف میزنند و... ؛ اما هیچکس نمیفهمد آن چیز چیست. به نظر شما چیز سیاه چه میتواند باشد؟
آقا خاشخاشی
معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه «ماجراهای مردم شهر عجیب» است. آقای «خاشخاشی» نانوا است. او هر روز نانهای زیادی میپزد و مردم همه نانها را میخرند. آقای خاشخاشی برای مشتری آخرش دو تا نان میپزد. مشتری آخر پیرمردی است که هر شب بعد از همه میآید، نانها را برمیدارد و تشکر میکند تا اینکه روزی، قبل از اینکه مشتری آخر بیاید، مردی پولدار به نانوایی میآید و در برابر آ ن نانها، پول زیادی به آقای خاشخاشی میدهد. بعد از آن دیگر از مشتری آخر خبری نمیشود و... .
آقاقچقچی
معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه «ماجراهای مردم شهر عجیب» است. این داستان درباره آقای «قچقچی» است. او آرایشگر بسیار ماهری است و خوب میداند موهای هر کسی چقدر باید کوتاه شود و... . برای همین مردم شهر هر جا او را میبینند، درباره سر و وضعشان میپرسند و آقا قچقچی پاسخ همه آنها را میدهد؛ اما بعد از مدتی، آقا قچقچی ایرادگیر و وسواسی میشود و همهچیز را قیچی میکند، از شاخههای درخت تا نخ بادبادک دختر کوچولو را. او که همیشه مرتب و تمیز است، حالا موهایش بلند شده و لباسهایش کثیف و نامرتب است؛ اما این وضع تا کی ادامه پیدا میکند؟
آقا چیکچیکی
معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه «ماجراهای مردم شهر عجیب» است. در این شهر، آدمهای عجیبی زندگی میکنند، مثل آقای «چیکچیکی». او عکاس شهر است؛ اما نه یک عکاس معمولی! افرادی که با هم دعوا میکنند، نزد آقای چیکچیکی میروند، او از آنها عکس میگیرد و متوجه میشود مقصر کیست؛ چون عکس شخص مقصر، سیاه و مات میافتد! روزی آقای «اولی» و آقای «دومی» که با هم دعوا کردهاند، نزد آقای چیکچیکی میروند و... . آقای عکاس با تعجب میبیند که عکس هر دو نفر سیاه و مات است؛ ولی حقیقت را نمیگوید و... . از آن به بعد تمام عکسهای آقا چیکچیکی سیاه میافتد. شما میدانید علت چیست؟