Skip to main content

جناب تام گوگولی می‌شود

معرفی کتاب
«آنجلا» همیشه تنها زندگی می‌کند و از تنهایی‌اش لذت می‎بَرد تا اینکه روزی پشت در خانه‌اش گربه‌ای پیدا می‌کند و نامش را «جناب تام» می‌گذارد. جناب تام گربه بازیگوشی است و همیشه کلی دردسر درست می‌کند. با این حال، آنجلا خیلی جناب تام را دوست دارد و دنبال راهی می‌گردد که تام بهتر و جذاب‌تر شود. او کتابی به تام هدیه می‌دهد، کتاب «گوگولی شدن در چند دقیقه».

جناب تام دوست پیدا می‌کند

معرفی کتاب
«جناب تام» خیلی خوشبخت است، او تخت گرم و نرمی برای زمستان دارد و یک استخر شنا برای روزهای گرم تابستان و اگر دیر به خانه برسد، یک نفر نگرانش می‌شود؛ اما خیلی وقت پیش، جناب تام نه اسمی داشت، نه خانه‌ای و نه تختخواب گرم و نرمی. او در سرما می‌لرزید و در تابستان از گرما می‌پخت! «آنجلا» هم همیشه تنها بود و خودش را با کارهای خانه سرگرم می‌کرد تا اینکه روزی آنجلا جناب تام را پیدا می‎کند. حالا هیچ کدام تنها نیستند؛ اما آیا زندگی کردن با جناب تام کار آسانی است؟

جناب تام یاد می‌گیرد بچه خوبی باشد

معرفی کتاب
«آنجلا» همیشه تنها زندگی می‌کند تا اینکه روزی گربه‌ای را پشت در خانه‌اش پیدا می‌کند و تصمیم می‌گیرد او را نگه دارد. او نام گربه را «جناب تام» می‌گذارد. تام همیشه در حال بازیگوشی و دردسر درست کردن است. یک روز آنجلا به مهمانی ملکه دعوت می‌شود، یک مهمانی خیلی اشرافی و مهم! آنجلا تصمیم می‌گیرد جناب تام را هم با خودش ببرد و از او می‌خواهد که مودب باشد؛ اما آیا تام می‌تواند از خودش جنگولک‌بازی درنیاورد؟

ماهیگیر زبل

معرفی کتاب
امروز برای «ماهیگیر زبل» یک روز معمولی است؛ اما او در این روز معمولی می‌خواهد معمایی را حل کند؛ چون او یک کارآگاه است. برای ماهیگیر زبل نامه‌ای آمده که در آن نوشته شده است، ماهی‌ها، خرچنگ‌ها، اسب‌های آبی و... مریض شده‌اند. او چوب و نخ ماهیگیری و قلابش را برمی‌دارد و نزد آن‌ها می‌رود. خرچنگ‌ها چنگال‌هایشان درد می‌کند، لاک‌پشت دلش درد می‌کند و... .ماهیگیر زبل چگونه می‌تواند این معما را حل کند؟

سلام مامان! سلام بابا!

معرفی کتاب
«اژی» و «قوری» متوجه می‌شوند که پدر و مادرشان در درّه گیر افتاده‌اند. اژی و قوری برای نجات آن‎ها کلی فکر می‌کنند تا راه‌حل درستی پیدا کنند. آن‌ها با کمک گوسفندها، طناب پشمی خیلی بلندی درست می‌کنند و سر طناب را پایین می‌اندازند و ناگهان اژی و قوری قشنگ‌ترین صدای دنیا را می‌شنوند، صدای پدر و مادرشان را!

خاله گوسفندها

معرفی کتاب
«اژ‌ی» و «قوری» می‌دانند که پدر و مادرشان بالای کوه هستند. برای همین، به سختی از کوه بالا می‎روند. اژی آتش درست می‌کند و همه دور آن جمع می‌شوند که غذا بخورند. قوری ملخ می‌آورد و اژی این غذا را دوست ندارد؛ اما سرانجام گرسنگی اژی را مجبور می‌کند تا ملخ را بخورد. در همین موقع، صدایی به گوششان می‌رسد. کسانی کمک می‌خواهند! آن‌ها پدر و مادر اژی و قوری و خاله گوسفندها هستند!

اومدیم مامان! اومدیم بابا!

معرفی کتاب
«اژی» و «قوری» که همه‌جا را دنبال پدر و مادرشان گشته‌اند، به کوه بلندی می‌رسند. آن‌ها در حالی که از کوه بالا می‌روند، مادر و پدرشان را صدا می‌کنند که ناگهان صدای عجیبی به گوششان می‌رسد: «بع‌بع‌بع» و با کلی گوسفند روبه‌رو می‌شوند! اژی و قوری در حال بازی با گوسفندها هستند که صدای پدر و مادرشان را می‌شنوند و به راهشان ادامه می‌دهند.

من از دکمه می‌ترسم

معرفی کتاب
دخترک از دکمه می‎ترسد؛ چون همه‌جا او را دنبال می‌کند؛ وقتی مشق می‌نویسد، وقتی بازی می‌کند، حتی وقتی خواب است، دکمه را می‌بیند که از بالای کمد روی تختش می‌افتد! دخترک می‌داند چرا همه‌جا دکمه را می‌بیند؛ چون او از دکمه جامدادی دوستش که خیلی شبیه آبنبات است، خوشش می‌آید و آن را می‌کَند و بعد دکمه را گم می‌کند! دخترک تصمیم می‌گیرد همه‌چیز را به دوستش بگوید؛ اما چگونه می‌تواند این کار را انجام دهد؟

نامه مال منه

معرفی کتاب
آقای پستچی در حال نگاه کردن به پلاک‌هاست. همه همسایه‌ها از کنار پنجره خانه‌شان به او نگاه می‌کنند و دلشان می‌خواهد آن نامه برای آن‌ها باشد. آقای پستچی نمی‎تواند پلاک مورد نظرش را پیدا کند و خسته و کلافه روی سنگی می‌نشیند. همسایه‌ها که می‌خواهند به او کمک کنند، شماره پلاکشان را بلند می‌گویند؛ اما هیچ‌کدام شماره‌ای نیست که روی نامه نوشته شده است. حالا آقای پستچی چگونه آن خانه را پیدا می‎کند؟

تولد برفی

معرفی کتاب
تولد هشت سالگی دختر ی کوچولو و مهربان است. او برای خودش جشن تولد می‌گیرد و کلی مهمان دعوت می‌کند؛ اما آن روز برف شدیدی می‌آید و هیچ‌کدام از مهمان‌ها نمی‌توانند به تولد بیایند. دختر کوچولو غمگین است تا اینکه مادربزرگ و پدربزرگش به خانه آن‌ها می‌آیند. او بسیار خوش‌حال است که روز تولدش، در کنار خانواده‌اش است.