Skip to main content

داستان گل حسرتی

معرفی کتاب
داستان این کتاب درباره گلی است که چند روز مانده به بهار می‌روید. گلِ حسرتی از شکافی در زمین خودش را بالا می‌کشد و با درخت بلوط، پرنده، چشمه و مورچه هم‌صحبت می‌شود، او هرسال تلاش می‌کند که بهار را ببیند؛ اما دقایقی قبل از رسیدن بهار... .

النگوی شیشه‌ای

معرفی کتاب
این داستان درباره پسری بیست و چندساله به نام «سیاوش» است که نتوانسته وارد دانشگاه شود. او نزد دایی‌اش، «بهنام» که بنگاه ماشین دارد، کار می‌کند. دایی‌ای که از هرموقعیتی برای پول درآوردن استفاده می‌کند. حالا دایی‌بهنام برای سیاوش نقشه‌ای کشیده است. طبق این نقشه آن‌ها می‌توانند پول خوبی به جیب بزنند. سیاوش با اینکه راضی نیست؛ اما با دایی‌اش همراه می‌شود... .

قنات رستم‌آباد

معرفی کتاب
صدای بی‌موقع اذان بلند شد. هروقت اتفاقی رخ می‌داد، اذان می‌گفتند تا توجه مردم جلب شود. مادر، «منیژه» را صدا کرد. منیژه فکر کرد مادر دوباره عقرب یا رتیل دیده؛ اما وقتی منیژه وارد حیاط شد، مادر را دید که به آسمان نگاه می‌کرد. حالا منیژه هم صدای اذان را می‌شنید. مادر از او خواست به سمت مسجد بدود و خبر بگیرد. وقتی منیژه به مسجد رسید، مردم را دید که جمع شده بودند و... . منیژه مثل فشنگ در رفت؛ اما نه به سمت خانه، سمت خروجی ده!

اسمش هامون بود

معرفی کتاب
اگر به یک گربه غذا بدهید، او دوباره به سراغتان می‌آید و آمدنش، پیشنهاد دوستی به شماست. این داستان از زبان یک گربۀ خیابانی روایت می‌شود. او دوستی به نام «هامون» دارد که از صبح تا شب در خیابان‌ها پرسه می‌زند و فال و بادکنک و ... می‌فروشد؛ اما موضوع جالب‌تر از دوستی آن‌هاست؛ گربه و هامون زبان همدیگر را می‌فهمند و خیلی زود به رفیق‌هایی تبدیل می‌شوند که از راز‌های هم باخبرند!

شوپه رد سرخ خون روی برف

معرفی کتاب
«روجا»، رَدِ خون را روی برگ‌های کفِ جنگل دنبال کرد. خون هنوز تازه بود و او نمی‌توانست بی‌تفاوت باشد. اگر یکی از بچه‌های روستا زخمی شده باشد، چه؟ روجا ردِ خون را گرفت و به چیزی رسید که اصلاً فکرش را هم نکرده بود. توله‌پلنگی زخمی، از درد به خودش می‌پیچید. توله‌پلنگ خیلی کوچک بود و روجا نمی‌دانست چه‌کار باید بکند. اطرافش را نگاه کرد. انگار حتی پرنده هم در جنگل پر نمی‌زد.

کافه خورشید

معرفی کتاب
پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها تاریخ پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته‌اند. آن‌ها انقلاب و جنگ را با چشم‌های خودشان دیده‌اند و اگر پای صحبتشان بنشینی، حرف‌های زیادی برای گفتن دارند. نوۀ «مامان‌پریا»، می‌خواست یک داستان بلند بنویسد، تکلیف کلاس داستان‌نویسی بود. مامان‌پریا، زن خوش‌برورویی بود و البته کمی مرموز. چیز زیادی از زندگی‌اش نمی‌دانست و کلی سوال در ذهنش داشت. برای همین او را انتخاب کرد تا درباره‌اش بنویسد.

معمای غوک سرخ

معرفی کتاب
«داروک»، قورباغۀ درختی برکۀ فانوس، همیشه اخمو بود، انگار با همۀ دنیا قهر است. او هیچ دوستی نداشت، به جز «سمنی»، سمندری سبز با چشم‌های درشت. سمنی سعی می‌کرد به داروک کمک کند تا حالش بهتر شود؛ اما داروک با تروش‌رویی او را از خود دور می‌کرد تا اینکه روزی سمنی به داروک گفت فقط یک نفر می‌تواند به او کمک کند و او کسی نیست جز ماه!

شیرینی مربایی

معرفی کتاب
داستان این کتاب دربارۀ خانواده‌ای است که سرِ ارث و میراث اختلاف دارند. در این میان دختر هشت‌ساله‌ای به نام «سیما» با تمهیدات کودکانۀ خود موجب آشتی اعضای خانواده می‌شود. یک روز سیما تصمیم می‌گیرد تا به خانه مادربزرگش برود. او سوار اتوبوس آقای «بی‌بوق» می‌شود و روی صندلی اول می‌نشیند. درحالی‌که پدر و مادرش نمی‌دانند که او از خانه خارج شده است و ... .

جنگل آشیل پاشیل

معرفی کتاب
گاهی وقت‌ها باید کاری انجام بدهیم که تجربه‌اش را نداریم. آن‌وقت ممکن است کارهایی بکنیم که نتیجه‌اش فاجعه‌بار باشد. بدی این تجربه‌ها، عاقبت پردردسر است. این کتاب درباره دختری 5-6 ساله‌ به اسم «مهتاب» است که مادر خود را از دست داده و یک برادر بسیار کوچک دارد. این دختر به مادرش قول داده که مراقب برادرش باشد. عمه کوچک‌تر این دو، با آن‌ها زندگی می‌کند.

هیولای من گم‌شده

معرفی کتاب
این کتاب شامل نُه داستان به‌هم پیوسته است، دربارۀ «دُرسا»، شاگرد ریزه‌میزه کلاس پنجمی که همکلاسی‌هایش او را مسخره می‌کنند و حاضر نیستند با او دوست شوند. آن‌ها حتی درسا را به جشن تولدهایشان هم دعوت نمی‌کنند؛ اما او هرطور که شده به یکی از این جشن‌ها می‌رود و در آن‌جا برای انتقام گرفتن از همکلاسی‌هایش، دست به کار بد و خطرناکی می‌زند... .